هانا آرنت در کتاب انقلاب مینویسد: «انقلابگران حرفهای در همۀ انقلابهای عصر مدرن نقشی مهم و بزرگ ایفا کردهاند ولی در هموار ساختن راه انقلاب تأثیری نداشتهاند. از هم پاشیدگی روز افزون دولت و جامعه را مینگریستند و تحلیل میکردند اما برای تسریع و هدایت آن نه چندان کاری انجام میدادند و نه در موضعی بودند که کاری از دستشان ساخته باشد.» این توصیف هانا آرنت نه تنها به طور کلی دربارۀ همۀ انقلابیون حرفهای صادق است بلکه بالاخص در مورد میخاییل باکونین صدق میکند. مردی که تمام زندگی خود را وقف انقلاب کرده بود. وقتی میگوییم تمام زندگی واقعا منظورم تمام زندگی است، باکونین در طول حیاتش نه حرفهای برگزید و نه حتی درآمدی ثابت داشت، همیشه مرهون کمکها و قرضهای دوستان و خانواده بود و چون از نسل اشراف روسیه بود پول درآوردن از راه نوشتن را برای خود عار میدانست. من هیچ کس را ندیدم که به اندازۀ باکونین خود را وقف انقلاب کرده باشد اما همین فرد با همۀ فعالیتهایش با همۀ انجمن ساختنها، توطئهگریها و بودن در بطن حوادث همیشه یک گام عقبتر از موج انقلاب حرکت میکرد. باکونین برخلاف بسیاری از همدورهایهایش مثل مارکس و انگلس اهل نظریهپردازی نبود، اهل عمل بود و کل اروپا را برای یافتن فضای انقلابی که بتواند در آن نفس بکشد و زنده باشد گز کرده بود. اما همیشه وقتی به انقلاب میرسید که از قبل شروع شده بود. هیچوقت نتوانست انقلابی را آغاز کند و هیچوقت نتوانست در هموار ساختن راه انقلاب کاری کند. با اینکه در آثاری که از او به جا مانده رگههایی از پیشگویی دیده میشود اما هیچوقت نتوانست روند اتفاقات روز دنیا را پیشبینی کند. هیچوقت نتوانست از قبل در جایی حضور داشته باشد که انقلاب بعد از حضور او شروع شود. ثمرۀ قریب به پنجاه سال مبارزۀ باکونین برای تحقق جامعهای آزاد و برابر این شد که در اواخر عمر بنویسد: «من در اوج یأس و نومیدی این حقیقت را کشف کردهام و روزی هم نیست که آن را کشف نکنم که در تودۀ مردم، نظریه یا امید یا شور انقلابی جایی ندارد. در نبود این عوامل، میتوانیم هر قدر بخواهیم کار کنیم اما نتیجهای نخواهیم گرفت.» و درست میگفت. باکونین حدوداً نیم قرن زودتر دنیا آمده بود. عصر انقلابها که بعد از جنگ جهانی اول شروع شد هنوز از راه نرسیده بود. آرزوی باکونین که برچیده شدن امپراتوری اتریش-مجارستان بود تازه بعد از جنگ جهانی اول محقق شد و اگر باکونین در آن دوران میزیست احتمالاً سرنوشتی بسیار متفاوت مییافت و شاید به جای مارکس او بود که امروز به عنوان تأثیرگذارترین فرد در انقلابها شناخته میشد. باکونین برخلاف مارکس اهل ایدهپردازی نبود و در نتیجه ایدههای او همچون رقیبش مارکس منسجم نبوده و به دست ما نرسیده است.
شناخت باکونین، شناخت انسانهایی است که به قول مترجم کتاب، آرمانگرایانیاند که دچار دوپارگی شخصیتیاند، سرشان در عالم سوداست اما پایشان در بند واقعیات زندگی. کتاب میخاییل باکونین نوشته ادوارد هلت کار با ترجمۀ بسیار خوب دوست عزیزم محمود حبیبی، شناخت بسیار خوبی از این شخصیت تاریخی که از بانفوذترین چهرههای آنارشیسم است ارائه میدهد. ادوارد هلت کار که بیشتر با آثاری چون داستایفسکی، جدال شک و ایمان شناخته شده در این کتاب که به گفتۀ خودش بهترین کتاب زندگینامهای اوست با جزییات بسیار و به شکلی رمانگونه قصۀ زندگی باکونین را تعریف میکند کتابی که علیرغم حجم زیاد آن برای خوانندۀ بیحوصله امروزی همچنان جذابیتهای خود را دارد.
✅نقاط قوت✅
📍ترجمۀ خیلی خوب و روان
📍ارائه اطلاعات جانبی از دوران باکونین
📍روایتی غیرجانبدارانه
📍داشتن نسخه الکترونیک
📍داشتن نشانگر صفحه
📍سبک بودن کتاب از لحاظ وزنی در عین قطور بودن که حس روشنفکری میده 😄
❗نقاط ضعف❗
📍تعداد صفحات کتاب (اگر ضعف محسوب شود)
📍به تفکرات باکونین به طور جدی پرداخته نشده است.
📍نویسنده بعضی جاها به جزییاتی تکراری پرداخته که بسیار خسته کننده است.
🏆امتیاز من به کتاب ۴ از ۵ ستاره
📗اطلاعات فیزیکی کتاب
نام کتاب: میخائیل باکونین شورشی سودایی
نویسنده: ادوارد هلت کار
مترجم: محمود حبیبی
تعداد صفحات: ۶۳۲
ناشر: نو