اگر جایی برای امید نیست دست کم به نومیدی تن ندهیم
پشتیبانی از ما
پشتیبانی از ما
  • صفحه اصلی
  • یوتیوب
  • پادکست
  • بلاگ
فهرست
خانه ادبیات هرزه زن یا زن زناکار داستانی از آلبر کامو از مجموعه داستان تبعید و سلطنت
مونارشی یا سلطنت، فلسفه سیاسی
مونارشی یا سلطنت؟ قسمت سوم فلسفه سیاسی
برگشت به مطالب
برترین رمان‌های سال 2023 به انتخاب کاربران گودریدز
معرفی برترین رمان‌های سال 2023 به انتخاب کاربران گودریدز
Click to enlarge

هرزه زن یا زن زناکار داستانی از آلبر کامو از مجموعه داستان تبعید و سلطنت

امتیازدهی 5.00 از 5 در 1 امتیازدهی مشتری
(1 نظر)

هرزه زن داستان زنی ورزشکار و احتمالا خوش هیکل است که هنوز به قول خودش برای مردها جذابیت دارد اما با مردی ازدواج کرده که نیازهای اصلیش رو برآورده نمی‌کرد و همه فکر و ذکر شوهر شده بود کار و پول. زن چیزی برای به دست آوردن در این زندگی نداشت در واقع هر روز که می‌گذشت چیزی رو از دست میداد، سلامتیش، جوانیش و حتی رفاهی که شوهرش قول داده بود. در واقع ژانین، زنی بود که نه زندگی داشت و نه آزادی و تنها دلخوشیش این بود که تنها نیست و مردش بهش نیاز داره، ژانین برای زندگی کردن دلیل می‌خواست و اون دلیل چیزی نبود جز نیاز شوهرش به اون اگر همین یک دلیل هم نبود این دو خیلی سال پیش باید از هم جدا میشدن. اما همه داستان این نیست وقتی کامو این مجموعه رو می‌نوشت دغدغه الجزایر داشت و این دغدغه در جای جای این مجموعه مشهوده، هم در لایه‌های آشکار داستان مثل فضای داستان که در الجزایر می‌گذشت و هم در لایه‌های پنهان داستان که این ویدیو سعی دارد به این لایه‌های پنهان کمی نزدیک شود.

دسته ها: اخلاق, ادبیات, سیاست, یوتیوب برچسب ها: Epitome books, آلبر کامو, اپیتومی بوکس, بررسی کتاب, پادکست, پادکست فارسی, تبعید و سلطنت, داستان کوتاه, کتاب خوب, کتاب خوب بخوانیم, نویسندگان فرانسوی, یوتیوب
اشتراک گذاری:
  • توضیحات
  • نظرات (1)
توضیحات
۴۲۲

فکر کردن به بی‌معنایی زندگی یا این سوال که واسه چی زندگی می‌کنیم، جا و مکان خاصی نداره، ممکنه بعد از بیدار شدن از خواب سراغمون بیاد یا بعد از یه روز سخت کاری یا در حین انجام دادن یه کار تکراری و بیهوده. یا ممکنه مثل ژانین این سوال وقتی برامون پیش بیاد که داریم با اتوبوسی که اکثر مسافراش عرب هستن از وسط بیابون‌های الجزایر رد می‌شیم. 

داستان از این قراره که ژانین همراه با شوهرش مارسل که تاجر پارچه اس، از الجزیره راه افتادن تا به شهرها و بادیه‌های جنوبی الجزایر برن تا مارسل بتونه به کسب و کارهای محلی پارچه بفروشه. اتفاقاتی که توی این سفر میوفته و نحوه رابطه مارسل با ژانین موضوع این داستانه. ژانین بیست و پنج سال پیش از ترس تنها موندن تو سنین میانسالی و پیری، با مارسل ازدواج کرده. مارسل تو دانشگاه حقوق می‌خونده و ژانین هم تو دانشگاه نفر اول ژیمناستیک بود. مارسل به ژانین اون چیزی رو میداد که خیلی دوست داشت، یعنی بهش حس مورد پسند بودن می‌داد، ژانین شجاعت و حالت سرخوردگی مارسل رو وقتی مردم یا روزگار برخلاف میلش عمل می‌کردن دوست داشت، همین‌ها و ترس از تنهایی باعث شده بود پیشنهاد ازدواج مارسل رو قبول کنه، مارسل درس و دانشگاه رو رها کرد تا به کسب و کار خوانوادگیش یعنی همون تجارت پارچه بچسبه. مارسل به ژانین قول امنیت میداد یعنی می‌گفت تو بعد از من تامینی و خیال ژانین رو از آینده آسوده می‌کرد. تا قبل جنگ جهانی دوم اوضاعشون خوب بود، مارسل درآمد خوبی داشت و می‌تونست زندگی قشنگی برای ژانین بسازه اما در همون سال‌های جوانی هم مارسل خیلی اهل سفر و عشق و حال نبود. بچه‌ای هم در کار نبود و ژانین بعضی وقتها  فکر می‌کرد که زندگی که همش پول نیست؛ نیازهای دیگه‌ای هم هست که به اندازه پول مهمن اما ژانین خودش رو راضی می‌کرد که دست کم از لحاظ مالی اوضاشون خوبه و تامین خواهند بود. اما بعد از جنگ اوضاع خراب شده بود، تجارت پارچه دیگه اون رونق سابق رو نداشت و تنها مزیت زندگی زناشویی ژانین یعنی امنیت مالی هم از بین رفته بود. مارسل فکر می کرد اگه بتونه پارچه رو مستقیما به مصرف کننده یا تاجرهای خرده‌پا برسونه می‌تونه دوباره کسب و کارش رو رونق ببخشه واسه همین هم راهی این سفر شده بود و از ژانین خواسته بود همراهیش کنه، ژانین نمی‌خواست به این سفر بیاد چرا که هم از لحاظ جسمی حال خوشی نداشت و هم برقراری ارتباط با مردم براش سخت بود. چون علی رغم سال‌ها زندگی بین عرب‌ها نه اون و نه مارسل عربی نمی‌دونستن. ژانین تو این سفر دچار قلیان‌های احساسی میشه به زندگیش فکر می‌کنه، به رابطه‌اش با شوهرش و این سوال که واسه چی زندگی میکنه سراغش میاد، دوست داره زندگی متفاوتی داشته باشه، رها باشه و لذت رو تجربه کنه. 

این کلیت داستان هرزه زن یا زن زناکار اولین داستان از مجموعه داستان تبعید و سلطنت نوشته آلبر کاموست، داستان زنی ورزشکار و احتمالا خوش هیکل که هنوز به قول خودش برای مردها جذابیت داره اما با مردی ازدواج کرده بود که نیازهای اصلیش رو برآورده نمی‌کرد و همه فکر و ذکر شوهرش شده بود کار و پول. زن چیزی برای به دست آوردن در این زندگی نداشت در واقع هر روز که می‌گذشت چیزی رو از دست میداد، سلامتیش، جوانیش و حتی رفاهی که شوهرش قول داده بود. در واقع ژانین، زنی بود که نه زندگی داشت و نه آزادی و تنها دلخوشیش این بود که تنها نیست و مردش بهش نیاز داره، ژانین برای زندگی کردن دلیل می‌خواست و اون دلیل چیزی نبود جز نیاز شوهرش به اون اگر همین یک دلیل هم نبود این دو خیلی سال پیش باید از هم جدا میشدن.  

اما همه داستان این نیست وقتی کامو این مجموعه رو می‌نوشت دغدغه الجزایر داشت و این دغدغه در جای جای این مجموعه مشهوده، هم در لایه‌های آشکار داستان مثل فضای داستان که در الجزایر می‌گذشت و هم در لایه‌های پنهان داستان که جلوتر بهش می‌رسیم. 

ما در این داستان دو شخصیت اصلی داریم که همین زوج فرانسوی هستند، بقیه شخصیت‌ها نقش چندانی در پیشبرد داستان ندارن، یا صرفا نظاره‌گرند یا لبخند می‌زنند یا نهایتا شاید چند جمله کوتاه هم بگن. کامو به عمد عرب‌های بادیه نشین رو مغرور و با عزت نفس توصیف کرده که با عرب‌هایی که ژانین و مارسل تو شهر دیده بودن فرق داشتن. 

به نظرم برای رفتن به لایه‌های پنهان داستان باید بریم سراغ عنوان داستان و از خودمون بپرسیم چرا باید کامو‌ اسم این داستان رو بگذاره زن زناکار؟ چرا که ما در داستان عملا با زنی زناکار طرف نیستیم. ما یه همچین عنوانی رو در انجیل هم داریم یعنی داستانی داریم که به داستان زن زناکار معروفه. تو اون داستان یه روز وقتی مسیح داشته به شاگرداش درس میداده، می‌بینه یه عده زنی رو گرفتن و دارن میان پیشش. این عده ادعا می‌کردن که این زن رو هنگام ارتکاب زنا گرفتن و حکم اینکار در شرع یهود سنگساره. مسیح میگه قبول اما برای سنگسار اولین سنگ رو باید کسی پرت کنه که تا حالا تو زندگیش هیچ گناهی نکرده باشه. هیچکس جلو نمیاد چون همه در درون خودشون میدونن که گناه کاران و پراکنده میشن و زن رو ول می‌کنن. مسیح هم زن رو، با این اندرز که برو و دیگه گناه نکن رها میکنه. معنای ضمنی این داستان اینه که همه کم و زیاد گناهکاریم و ما حق نداریم جان کسی رو بگیریم. با دونستن این داستان سعی کردم داستان کامو رو تفسیر کنم اما هر بار به در بسته می‌خوردم، گفتم شاید کامو‌ داره با اشاره به روابط سرد این زن و شوهر عذاب وجدان خودش از خیانت به همسرش رو مطرح میکنه، اما طرف زناکار خودش بوده نه زنش، بعد فکر کردم شاید منظور کامو این بوده که فکر زنا مساوی است با خود زنا، اما این با شخصیت کامو و آثارش جور درنمی‌اومد. تا اینکه دوباره برگشتم به ایده الجزایر. 

اول بریم سراغ مارسل، بیایم چیزایی که ازش می‌دونیم رو لیست کنیم، اون یه مرده اسمش مارسله، تحصیل در حقوق رو رها کرده، کارش تجارت پارچه است، این کسب و کار بهش ارث رسیده، نسبت به عرب ها بدبینه و اونا را تحقیر می‌کنه، از ترس تنها بودن ازدواج کرده، زنش رو دوست نداره، شجاعه، به ژانین حس مورد پسند بودن میده، سعی می کنه برای ژانین امنیت فراهم کنه، همه فکر و ذکرش پوله و به ژانین نیاز داره. 

حالا تک تک اینا رو باید بررسی کنیم، وقتی کلمه مرد رو می‌شنویم چندتا مفهوم به ذهنمون میرسه اول نقش سرپرستی، یا رئیس بودنه، دوم قدرت یا قوی بودنه و سوم نقش محافظتی یا حمایتگری. هر سه این نقش‌ها رو دولت‌های مدرن به عهده گرفتن یعنی به نظر من مارسل نمادیه از دولت مدرن در معنای عام و در معنای خاص دولت فرانسه. مابقی چیزهایی که از مارسل میدونیم هم با این برداشت می‌خونه، مثلا اسم مارسل از خدای مارس میاد که خدای جنگه، این اسم در خودش هم معنای حمایتگری داره هم محافظت و هم جنگ. یا در مورد رها کردن رشته حقوق، حقوق که با قانون در ارتباطه از مختصات حکومت یا دولت‌های امروزیه و رها کردن حقوق یا قانون یعنی دولت یا مارسل داره حقوق کسانی که بر اون‌ها حکومت می‌کنه رو زیرپا می‌گذاره تا بتونه از تجارتی که بهش ارث رسیده پول دربیاره. حالا چرا کامو از بین این همه شغل دست گذاشته روی تجارت پارچه؟ اینجا باز پارچه نماده، پارچه هم برای زیبایی استفاده میشه هم حفاظت، به نظر من کامو پارچه رو مساوی با سه شعار اصلی جمهوری فرانسه گرفته یعنی برابری، برادری و آزادی که از گذشتگان به دولت فعلی ارث رسیده. این‌ شعارها هم زیبان و هم نقش حمایتگری و محافظت دارند. کامو میگه تا قبل از جنگ این تجارت خوب بود، یعنی صادر کردن این شعارها هنوز خواهان داشت و برای فرانسه درآمد اما در حین جنگ و بعد از اون این تجارت از رونق افتاد، مشخصه که چرا در حین جنگ این اتفاق افتاد اما بعد از جنگ چرا؟ چون عرب‌ها و بربرهای الجزایری دیدن که این شعارها، شعارهایی توخالی‌ان و وقتی نوبت به خودشون رسید که برابری و برادری و آزادی می‌خواستن جواب دولت فرانسه سرکوب شدید بود. به همین خاطر هم هست که وقتی مارسل برای فروش پارچه به اولین مغازه وارد شد، عرب اولی پارچه‌ها رو نخواست، کامو می‌نویسه: «مارسل با دستپاچگی و با صدایی آرام گفت که قصد دارد در مورد فروش صحبت کند؛ چمدان را باز کرد و پارچه‌ها و روسری‌ها را بیرون آورد. ترازو و متر را کناری کشید تا جایی برای پهن کردن کالاها جلوی خریدار پیر دست و پا کند. عصبانی می‌شد، صدایش را بالا و پایین می‌آورد و با حالتی ناخوشایند می‌خندید. حالت زنی را پیدا کرده بود که می‌خواهد نظر کسی را به خود جلب کند ولی از موفقیت در این کار، مطمئن نیست. دستانش را از هم باز کرد تا به خریدار مفهوم خرید و فروش را القا کند. پیرمرد سرش را تکان داد، سینی چای را به مرد عربی که پشت سرش نشسته بود داد و چند کلمه‌ای حرف زد که به نظر می‌رسید بدجوری مارسل را نومید کرد. او هم دوباره پارچه‌ها را جمع و جور کرد و در چمدان قرار داد. سپس قطره عرقی را که بعید بود روی پیشانی‌اش نشسته باشد، خشک کرد.» از این تکه که خونده شد چنتا چیز دستگیرمون میشه اول اینکه مرد عرب دست دولت فرانسه رو خونده و دیگه با این چیزها گول نمی‌خوره، دوم اینکه اینا حرف همدیگه رو نمی‌فهمن یعنی دولت فرانسه نخواسته که زبان و فرهنگ کسانی که برشون حکومت میکنه رو یاد بگیره، سوم اینکه وقتی مارسل متاعش رو عرضه میکنه ترازو و متر رو کنار میگذاره یعنی وقتی این متاع که همون شعارهای فریبنده جمهوری فرانسه است عرضه میشه نه متری باقی می‌مونه نه میزان و تعادلی یعنی با عرضه کردن این شعارها همه چیز باید اون چیزی بشه که استعمارگر می‌خواد و هیچ حد و مرزی برای خودش قائل نیست. 

اما حالا وقتشه که برسیم به رابطۀ مارسل با ژانین، همونطور که باید حدس زده باشین ژانین نمادی از ملت فرانسه است. اسم ژانین از جان میاد به معنای مهربانی و شفقت. دولت بدون ملت عملا وجود خارجی نداره و طبیعیه که به ملت نیاز داشته باشه، این دلیل نیاز مارسل به ژانین. دولت وقتی مستاصل میشه به ملت پناه میاره، به قول راوی «چون طفلی ضعیف النفس و بی اراده بود که همیشه از درد می‌ترسید و درست مثل یک کودک، هر وقت به ژانین نیاز داشت، صدایی ناله مانند از خود خارج می‌کرد تا ژانین به سراغش بیاید.» دولت‌ها وقتی به ملتشون نیاز دارن به ملت باج میدن یا همون حس مورد پسند بودن که ژانین خیلی دوست داشت و اینکه دولت‌ها همیشه وعده امنیت میدن و جوری رفتار می‌کنن که اگر نباشن همه چیز به هم می‌ریزه و قتل و جنایت و دزدی همه جا رو فرا میگیره. مارسل هم وعده امنیت به ژانین میده و ژانین در برهه‌ای خاص از زندگیش تصمیم میگیره استقلال و آزادیش رو قربانی امنیت کنه، کاری که اکثر ملت‌ها و آدم‌ها می‌کنن. 

اما گذر از بیابان‌های الجزایر که باز هم اشاره‌ای است به درگیر شدن دولت و ملت فرانسه در الجزایر باعث شده که ژانین به نوع دیگه‌ای از زندگی فکر کنه، دوست داشته باشه آزاد باشه و حتی حسرت زندگی کولی‌های الجزایری رو بخوره. یعنی ژانین با اینکه در تحقیر ملت الجزایر با دولت همداستانه اما احساس همدلی هم داره.

مارسل و ژانین هر دو میدونن که بدون هم نمی‌تونن زندگی کنن، نه ملت بدون دولت وجود داره و نه دولت بدون ملت، از سر اجبار کنار همن، همدیگه رو دوست ندارن اما ملت این همه عطش برای پول رو نمی‌فهمه، پول خوبه اما چیزای دیگه هم مهمه، مثل حس مسلط بودن بر سرنوشت خویش مثل آزاد بودن، مثل زندگی و دولت این‌ها رو به ملت نمیده و ملت دچار بی‌معنایی میشه و هدفش رو گم می‌کنه. 

من ابتدا فکر می‌کردم عنوان این داستان به عمل زن ربط داره اما در واقع اینطور نیست، عنوان این داستان خطابه‌ای است علیه دولت، دولتی که حد و مرزها رو رد کرده و به خودش حق جنایت و آدمکشی داده، اتباع الجزایریش رو تحقیر می‌کنه و سعی میکنه تا جای ممکن بدوشدشون و سر ملت فرانسه با وعده پوشالی امنیت کلاه میگذاره. قطعا میشه این داستان رو از زاویه‌های دیگری هم دید، داستان زن زناکار آلبر کامو داستان ساده‌ای نیست و امیدوارم شما هم مثل من از کلنجار رفتن با این داستان لذت ببرید. 

کامو بیشتر به رمان هاش شناخته شده است، بیگانه، طاعون و سقوط اما احتمالا کمتر کسی میدونه که کامو یه مجموعه داستان هم داشت، مجموعه داستانی که تو اوج پختگی اش نوشته یعنی سال ۱۹۵۷. همون سالی که نوبل ادبیات رو هم برد. داستان هرزه زن یا زن زناکار اولین داستان از شش داستان مجموعه تبعید و سلطنته. من سعی می‌کنم در ویدیوهای بعدی درباره بقیه داستان‌های این مجموعه هم صحبت کنم، شما هم حتما به من بگید که درباره این داستان چی فکر می‌کنید؟

نظرات (1)
5
امتیاز 5 از 5
1 نظر
امتیاز 5 از 5
1
امتیاز 4 از 5
0
امتیاز 3 از 5
0
امتیاز 2 از 5
0
امتیاز 1 از 5
0

1 دیدگاه برای هرزه زن یا زن زناکار داستانی از آلبر کامو از مجموعه داستان تبعید و سلطنت

Clear filters
  1. Asal – ۱۱ فروردین ۱۴۰۴

    امتیاز 5 از 5

    خیلی مفید بود و نقد جالبی داشت

    0
    0
دیدگاه خود را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مرتبط

معرفی رمان سال‌ها
پیش نمایش

معرفی رمان سال‌ها نوشته آنی ارنو (Annie Ernaux)

ادبیات, یوتیوب
امتیاز 0 از 5
ادامه مطلب
پیش نمایش

نقد و بررسی رمان یادداشت‌های زیرزمینی داستایوفسکی- قسمت اول

ادبیات, یوتیوب
امتیاز 0 از 5
ادامه مطلب
قسمت آخر پادکست ویژه نامه داستایفسکی
پیش نمایش

اپیزود چهل و هفتم: داستایوفسکی، پیامبر

ادبیات, پادکست, زندگینامه
امتیاز 5.00 از 5
(2)
ادامه مطلب
پیش نمایش

اپیزود چهل و چهارم: داستایفسکی، مسئله آزادی

ادبیات, پادکست, زندگینامه
امتیاز 0 از 5
ادامه مطلب
پادکست خلاصه کتاب این هم مثالی دیگر
پیش نمایش

قسمت بیست و هشتم: این هم مثالی دیگر

ادبیات, پادکست, فلسفه
امتیاز 0 از 5
(1)
ادامه مطلب
پادکست بررسی زندگی و آثار آلبر کامو
پیش نمایش

قسمت بیست و ششم: کامو از سیزیف تا مرگ

ادبیات, پادکست, زندگینامه, فلسفه
امتیاز 5.00 از 5
(9)
ادامه مطلب
پادکست بررسی زندگی و آثار آلبر کامو
پیش نمایش

قسمت بیست و پنجم: کامو از تولد تا بیگانه

ادبیات, پادکست, زندگینامه, فلسفه
امتیاز 0 از 5
ادامه مطلب
پادکست خلاصه کتاب چرا ادبیات
پیش نمایش

اپیزود دوم: چرا ادبیات؟

ادبیات, پادکست
امتیاز 0 از 5
ادامه مطلب
    تمام حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است. استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است.
    بستن
    • صفحه اصلی
    • یوتیوب
    • پادکست
    • بلاگ