مشخصات کتاب
عنوان: جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران
نویسنده: یرواند آبراهامیان، احمد اشرف و محمدعلی همایون کاتوزیان
مترجم: محمدابراهیم فتاحی
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات: 192
متن پادکست
سلام، شما به قسمت پانزدهم پادکست EpitomeBooks گوش میکنید که در بهار ۹۸ ضبط میشه.
کتابی که قراره خلاصهاش رو بشنوین عنوانش هست جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران که تشکیل شده از یه پیشگفتار و ضمیمه و سه مقاله از یرواند آبراهامیان، احمد اشرف و محمدعلی همایون کاتوزیان که توسط محمد ابراهیم فتاحی که قبلا ازشون ترجمه کتاب کودتا رو داشتیم جمعآوری و ترجمه شده و نشر نی هم اونو چاپ و منتشر کرده، لینکهای تهیه کتاب رو هم میتونید در توضیحات همین قسمت از پادکست پیدا کنید.
فک میکنم توهم توطئه یا تئوری توطئه برای اکثر ماها شناخته شدهاس، مخصوصا اگه کتاب دایی جان ناپلئون رو خونده باشین یا سریالش رو دیده باشین، این جمله که “کار کار انگیسهاس” بارها از زبون دایی جان شنیده میشه. اعتقاد به توهم توطئه دارای کارکردهای اجتماعی، سیاسی و روانی قابل توجهیه که نهایتا منجر به عدم توسعه سیاسی در کشور، نادیده گرفتن ضعفهای داخلی و پنهان کردن اونا و ناتوانی در اداره امور کشور در شرایط مختلف میشه، بنابراین شناخت این پدیده اجتماعی و تأثیرش در جامعهشناسی سیاسی ایران اهمیت ویژهای داره که این کتاب سعی داره به این هدف دست پیدا کنه. طبق دانشنامه آمریکایی تئوری توطئه، تئوریهای توطئه توضیحاتی عمومی و مشترکن که برای بیان علت پدیدههای اجتماعی و سیاسی به کار برده میشن و سه ویژگی عمده دارن، اول اینکه اصالت ندارن اما فراگیرن، دوم اینکه از یه ایدئولوژی خاص پیروی نمیکنن و سوم اینکه یهود ستیزن که این مورد آخری بیشتر در غرب شایعه.
اندیشمندای اجتماعی ایرانی هم سعی کردن تعاریف خودشون رو از این تئوری ارائه بدن مثلا صادق زیباکلام تئوری توطئه رو نداشتن اعتقاد یا باور نکردن شکل ظاهری رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تعریف میکنه یا یرواند آبراهامیان که جلوتر بیشتر دربارش صحبت میکنیم تئوری توطئه رو اینطور تعریف میکنه که در تئوری توطئه تصور بر اینه که ایران صحنهایه که بازیگراش از طرف قدرتهای خارجی کنترل میشن و نقشی که بر عهده گرفتهان یا کلماتی که به زبون میارن هم از خارج تعیین شده. انگار که این قدرتهای خارجی قادر مطلق و کاملا مسلط و واقف به همه جریانات هستن.
نتیجه باور کردن این دیدگاهها اینه که تحولات سیاسی اساسا اصالت چندانی ندارن و اتفاقات به طور طبیعی به وجود نمیان و محصول اراده قدرت یا قدرتهای خارجی هستن و در نتیجه توطئه باوران به جای ریشهیابی و تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی به دنبال عوامل پشت پرده میگردن.
تعریف دیگهای که احمد اشرف اونو ارائه داده اینه که توهم توطئه نوعی بیماری روانی فردی و جمعیه، بیماری فردی سوءظن به همه چیز و همه کس رو پارانویا و بیماری جمعی رو توطئه باوری یا نظریه توطئه میگن. کسی که توهم توطئه داره تمامی وقایع عمده سیاسی رو در دست پنهان و قدرتمند سیاست بیگانه و سازمانهای مخوف سیاسی و اقتصادی و مذهبی وابسته به اون سیاست میدونه و تمامی انقلابها، شورشها، جنگها و حتی قحطی و زلزله رو توطئهای از طرف بیگانهها میدونه. درسته که توهم توطئه یه بیماریه اما این دلیل نمیشه که توطئهای وجود نداشته باشه، در حقیقت توطئه رو میشه با دو دیدگاه بررسی کرد، یکی علمی که توطئه رو به عنوان فرضیهای در نظر میگیره که میشه با استفاده از اسناد و مدارک تاریخی رد یا اثباتشون کرد و دیگری برخورد علاطفی و بیمارگونهاس.
اما در اعتقاد به تئوری توطئه در ایران هم دو دستهبندی کلی وجود داره یکی از دستهبندیا که بسیار افراطیه معتقده که همه مسائل زیر نظر خارجی خصوصا انگلیسها اداره میشه و بر این اساس تمامی رویدادها، عزل و نصبها، تغییر دولتها و حتی انقلابها از جمله انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی از اول تا آخر توسط بیگانگان طراحی شده و توسط عناصر داخلی اونها اجرا شده. بر این اساس فرهنگ سیاسی ایران پُره از اصطلاحاتی مثل اجنبی، اجانب، خارجیها، استعمار، استکبار جهانی، عوامل سرسپرده و مفاهیمی از این دست. و این هم فقط مختص مردم نیست، کمتر حکومتی تو تاریخ معاصر ایران پیدا میشه که مخالفاش رو به خارج و خارجی نسبت نداده باشه. مثلا محمدرضا شاه در بیست سال آخر حکومتش هر مخالفی رو آلت دست خارجیها میدونست، مخالفای چپ رو مرتبط با کمونیسم بین الملل، ملیون رو وابسته به آمریکا و مذهبیها رو عامل مصر و سوریه و عراق و لیبی میدونست. این دیدگاه در بین مخالفان نظام حاکم هم وجود داشت و اونها مثلا شاه رو نوکر بیگانه و دست نشانده آمریکا میدونستن.
اما دسته بندی دوم که یه مقدار متعادلتر و منطقیه دیدگاهش اینه که اگر توطئهای وجود داره بخاطر شرایط داخلیه و هر عامل خارجی برای موفقیت لزوما از نقاط ضعف داخلی استفاده میکنه و پرداختن به توطئه از طرف مردم و حاکمان جوامع عقب مونده فرافکنیایه برای پوشش گذاشتن بر ضعفها، شکستها و عقب موندگیا.
اما دلایل به وجود اومدن توهم توطئه چیه؟ یا اگه طور دیگهای بپرسیم این تئوری چه نیازهایی از نیازهای مردم و حاکمان رو برطرف میکنه؟ اولین چیزی که در جواب این سؤال باید بدونیم اینه که فرافکنی یکی از سازوکارهای دفاعی انسانه، انسان تمایل داره که خیلی از ضعفها و کمبودهاش رو به دیگران نسبت بده، در عرصه سیاسی و اجتماعی هم همینطور و سیاستمدارا ترجیح میدن با فرافکنی، همه مشکلات رو به گردن بیگانگان و توطئه اونها و عواملشون بندازن. دومین دلیل وجود تئوری توطئه ساده کردن تحلیلِ رویدادهای اجتماعی و سیاسیه، از اونجا که این دست تحلیلها غالبا چندعاملی هستن، درک و تبیینشون کار سادهای نیست، به همین منظور تک عاملی کردن اونها و انتسابشون به بیگانه کار تبیین رو راحتتر میکنه و چون با ذائقه مخاطب هم تناسب داره مورد پسند اونها هم قرار میگیره. سومین دلیل وجودی این تئوری کاستن از انتقاد به بهونه سوءاستفاده بیگانگانه، در این وضعیت وجود توطئه و دشمن وسیله خوبیه برای پنهون کردن خطاها، ضعفها و عدم آگاه سازی مردم و عدم شفافیت. و آخرین دلیلش هم سرکوب مخالفاس به بهانه سرسپرده خارجی بودن و در جهت منافع بیگانگان حرکت کردن.
حالا که تعریف توهم توطئه و دیدگاهها و نتایج و علل به وجود اومدنشون رو شناختیم سراغ مقاله اول از کتاب میریم که عنوانش هست پارانوید در سیاست ایران نوشته یرواند آبراهامیان.
پارانوید در سیاست ایران (یرواند آبراهامیان)
همون طور که چند دقیقه قبل در تعریف تئوری توطئه گفتیم به نظر آبراهامیان تصور بر اینه که ایران صحنهایه که بازیگراش از طرف قدرتهای خارجی کنترل میشن و نقشی که بر عهده گرفتهان یا کلماتی که به زبون میارن هم از خارج تعیین شده. انگار که این قدرتهای خارجی قادر مطلق و کاملا مسلط و واقف به همه جریانات هستن. البته برداشت توطئهگرایانه از سیاست مختص ایران نیست و آبراهامیان میگه که عنوان این مقاله رو از مقاله ریچارد هوفستادر با عنوان “شیوه پارانوید در سیاست آمریکا” اقتباس کرده. این مقاله توضیح میده که چطور در طول تاریخ آمریکا گروههایی دارای گرایش بومی ادعا کردن که واشنگتن تحت تأثیر دسیسههای خارجی قرار داره، زمانی توسط فراماسونها، زمانی توسط کاتولیکهای رومی و زمانی هم توسط یهودیها یا کمونیستها. با اینکه این رویکرد در همه جای دنیا وجود داره اما در ایران مدرن بیشتر از جوامع غربی متدواله، در غرب ترس از دسیسه و توطئه در زمانهای ناامنی شدید مثل سالهای جنگ یا انقلاب و یا بحرانهای اقتصادی به وجود میاد اما در ایران تئوری توطئه مثل یک جریان کلی و همچنین حاشیهای در جامعه نفوذ کرده و پخش میشه که از میان تمام طیفهای سیاسی هم عبور میکنه هم سلطنتطلبا هم ملیگراها هم کمونیستها و هم انقلابیون مذهبی به این امر باور دارن.
این مقاله سه هدف رو دنبال میکنه، اول به دنبال ریشهیابی علتهای پارانوید در ایران میره، بعد به بررسی تطبیقی اشکال این تئوری بین جریانهای عمده سیاسی میپردازه و در نهایت به ارزیابی پیامدهای اون در ایران و مخصوصا نقش اون در توسعهنیافتگی و به تأخیر افتادن پلورالیسم سیاسی میپردازه.
در بررسی علل پیدایش توهم توطئه در ایران بیشتر ناظران خارجی ریشه این توهم رو به طور کلی در فرهنگ ملی و به طور خاص در عادتهای مربوط به رشد در دوران کودکی عنوان میکنن، به عنوان مثال به نظر وری لند “ایرانیان رفتارهای اولیه و اساسی خود را در ارتباط با قدرت و اقتدار در خانواده میآموزند.” یا لرد کرزن در کتاب ایران و مسئله ایرانیان میگه “بومیان، مردمی بدگمان و مشکوک هستند که تمایل دارند زیر هر عبایی توطئهای را ببینند.” شاه به هنگام بحث درباره مزیت وجود دولت قوی همواره فرض «شخصیت ضعیف ایرانیان» رو تکرار میکرد. دیپلماتهای غربی هم وقتی در سیاستهاشون شکست میخوردن، این شکست رو به ویژگیهای ملی ایرانیها ربط میدادن به عنوان مثال کنسول بریتانیا در اصفهان، به دنبال شکست در ایجاد یک جنبش کارگری ضدکمونیستی از این مسئله شکایت کرد که “دو ایرانی هرگز نمیتوانند با یکدیگر کار کنند حتی اگر این کار برای گرفتن پول از شخص سوم باشد.” همچنین یکی از سفرای بریتانیا درباره ایرانیها نوشته “باعث تأسف اما یک واقعیت است که ایرانیان خوراک ایدهآل استالین هستند. آنان دروغگو، اهل غیبت، بی انضباط، ناتوان در اتحاد و بدون برنامه هستند.” این نگرشهای امپریالیستی و حتی نژادپرستانه دارای خطاهای آشکاری هستن. اونها رویدادهای پیچیده رو به یک مقوله مبهم و غیرقابل بیان کاراکتر ملی تقلیل میدن. این توضیحات به شدت غیرتاریخی هستن و اغلب براساس فرضیههای یونگی استوارن و این نکته رو میپذیرن که کاراکتر ملی غیرقابل تغییره و ریشه در احتمالا نژاد، قومیت یا اساطیر مردمی داره. اونها از طریق مشاهده معدودی از اعضای الیت جامعه، برداشتشون رو به کل جامعه ایرانی تعمیم دادن و با اینکه اطلاعات چندانی از نحوه پرورش کودکهای ایرانی ندارن گمان میکنن که این بیماری رو میشه از طریق روابط بین کودک و والدین ردیابی کرد.
اما پارانویای سیاسی در ایران مدرن وجود داره و نمیشه انکارش کرد اما میشه به روش تاریخی و به ویژه تجربه ایران در زمینه سلطه امپریالیستی تببین بشه. در دو قرن اخیر قدرتهای خارجی یعنی روسیه، بریتانیا و آمریکا جریانات اصلی سیاسی ایران رو تعیین کردن. این جریانات در برگیرنده جنگهای ایران و روس و امتیازات مربوط به قراردادهای گلستان، ترکمانچای و پاریس، ایجاد بریگارد قزاق در ۱۲۵۸ شمسی، فروش امتیاز تنباکو به یه سرمایهگذار بریتانیایی در ۱۲۶۹، امتیاز دارسی در ۱۲۸۰، قرارداد سنپترزبورگ در ۱۲۸۶ که ایران رو به دو منطقه تحت نفوذ بریتانیا و روسیه تقسیم میکرد، اولتیماتوم روسیه در ۱۲۹۰ و به دنبال اون اشغال ایران توسط روسیه و بریتانیا و قراداد ۱۹۱۹ که در سال ۱۲۹۸ و با هدف مستعمره شدن ایران توسط انگلیس طراحی شده بود، نشون دهنده این بود که ایران عملا وارد امپراطوریهای روسیه و بریتانیا شده بود و درواقع دیپلماتهای اونها بودن که حکومت میکردن نه شاه ایران. شاه ایران حتی اختیار اینو نداشت که بدون جلب نظر و حمایت دیپلماتها جانشین خودش رو تعیین کنه. نفوذ امپریالیستی در سه کودتای نظامی هم مشهوده یکی کودتای ۱۲۸۷ که مجلس توسط قزاقهای روس به توپ بسته شد، دیگری کودتای ۱۲۹۹ که سیدضیا به همراهی رضاخان و کمک افسران بریتانیایی دولت رو سرنگون کردن و آخری کودتای ۱۳۳۲ که CIA به همراه MI6 علیه دولت مصدق انجام شد. این اتفاقات فراموش نشدنی به طور طبیعی ایرانیها رو به این نتیجهگیری رسوند که هر اتفاقی که در این کشور میفته بر اثر تصمیمات قدرتهای امپریالیستیه. خصوصا در مورد کودتای ۲۸ مرداد واقعیت قویتر از افسانه بود. بعدها مشخص شد که برخی از دانشگاههای غربی که تلاش میکردند نقش CIA و MI6 رو در کودتا حذف کنن و به تقویت تعریف دربار از کودتا بپردازن از طرف شاه مورد حمایت مالی قرار میگرفتن. برای اطلاعات بیشتر درباره کودتا میتونید به کتاب کودتا از یرواند آبراهامیان که خلاصهاش رو تو همین پادکست تعریف کردم مراجعه کنین.
اما نمودهای پارانوید در سیاست ایران بین جریانهای عمده سیاسی ایران متفاوته، از دیدگاه مسلمانان انقلابی استعمار با کمک ستون پنجم به شکل اقلیتهای گوناگون، تهدیدی دائمی برای مسلمانان ایرانه، استعمارگران به خاطر مسائل و مشکلات دیرین خاورمیانه مقصر هستن و برای تضعیف اسلام توطئه میکنند، در این راستا حتی انقلاب مشروطه هم توطئه بریتانیا بود تا اسلام رو ضعیف کنه، غرب همینطور مسئول مشکلات امروز هم هست. طی سالهای انقلاب اسلامی، اینطور به نظر میرسید که همه دنیا مخالف جمهوری اسلامی هستن، توطئههای شیطانی در پشت لیبرالهای مسلمان که دنبال قانون اساسی سکولار هستن کمین کرده، در پشت مسلمانان محافظهکار، در پشت روحانیون غیرسیاسی، در پشت حقوقدانان منتقد به قوانین جزایی خشن، در پشت سر کردها، عربها، بلوچها و ترکمنهایی که به دنبال خودمختاری منطقهای هستن. و البته در پشت افسران ارتش طرفدار رژیم پهلوی، جبهه ملی و حتی رئیس جمهور بنیصدر. برای چپ هوادار شوروی عنوان جاسوسان روسی، چپ مخالف شوروی مارکسیستهای آمریکایی و برای مسلمانان محافظهکار اصطلاح مسلمانان آمریکایی به کار گرفته شد. هوادارهای این دیدگاه برای یهودیها نقش شیطانی ویژهای قائلن و به اونها به عنوان جاسوسان امپریالیسم و قدرت واقعی در پشت سر توطئههای امپریالیستی برای تسخیر کل جهان نگاه میشود. همچنین بهاییها به عنوان یک سازمان سیاسی سری که توسط بریتانیا ایجاد شده و الان تحت کنترل آمریکا و اسرائیل هستن در نظر گرفته میشن که در حال توطئه علیه اسلام هستن.
رویکر پارانوید جبهه ملی به روشنی در کتابی با عنوان نبرد پروزههای سیاسی در صحنه ایران نوشته حسین ملک برادر خلیل ملکی مطرح شده. به اعتقاد ملک روسها نه تنها از طریق حزب توده، فداییان و مجاهدین بلکه از راه یاران نزدیک امام خمینی کار خودشون رو جلو بردن، بریتانیا با استفاده از بهاییها، فراماسونها، فداییان اسلام و عمدتا روحانیون عالی رتبه توطئه کردن. بر اساس دیدگاه ملک، سقوط دولت مصدق نه تنها توسط CIA و MI6، ژنرالهای سلطنتطلب، سران روحانی و فداییان اسلام، بلکه به کمک حزب توده که در ارتباط با روسیه و بریتانیا بود انجام گرفت.
اما در میان سلطنتطلبها هم که رسانههای آمریکایی از اونها به عنوان میانهرو، واقعگرا و واقعبین یاد میکرد این رویکرد وجود داشت و غالب بود، آخرین خاطرات شاه مملو از چهرههایی در سایه است که برای خنجر زدن به او بیرون اومدن. بنابر اعتقاد شاه بریتانیا حزب توده رو به وجود آورده بود و مصدق عامل انگلیس بود، بختیار عامل شرکت بریتیش پترولیوم بود و شرکتهای نفتی در انقلاب علیه او نقش مهمی داشتن. شاه مدعی بود که پیروزی انقلاب نتیجه ترکیب روحانیون، حزب توده، شرکتهای نفتی، رسانههای غربی و کابینههای کارتر و تاچر بود. شاه معتقد بود که رسانهها تحت کنترل یهودیهاست و یک نیروی پنهان آمریکارو تحت کنترل گرفته که کندی و هرکس دیگهای که در برابرش قرار بگیره نابود میکنه.
با در نظر گرفتن تجربه نفوذ امپریالیستی بعضی از این تئوریها پذیرفتنی و توجیه پذیرن، انگلیس به دنبال سرنگونی مصدق بود، با روحانیون عالی رتبه ارتباط برقرار کرد و به دنیال اطلاعاتی درباره حزب توده بود و اختلافاتی هم با شاه داشت یا آمریکاییها و روسها هم به دنبال نفوذ در ایران بودن. سازمانهای کا.گ.ب، CIA و MI6 واقعا وجود داشتن اما پذیرش اینها به این معنی نیست که بازیگران عمده در سیاست ایران صرفا مترسکهایی بودن که توسط قدرتهای بزرگ کنترل میشدن. رویکرد پارانوید نتایج دامنهدار و مهمی رو به دنبال داره، فرض وجود توطئههای بزرگ به این باور منجر میشه که توطئهگران همه جا هستن و بر این اساس فعالان سیاسی رقابت رو با خیانت، لیبرالیسم رو با ضعف ذهنی، تفاوت عقیده رو با دسیسههای نفاق افکنانه و تساهل سیاسی رو با سهلانگاری و بیبندوباری در جهت تمایل به دشمن بود یکی میگرفتند. نتیجه این اتفاق اینه که شکلگیری و فعالیت ائتلافهای سیاسی سخت شد و انجام اونها به سرعت با دیوارهای بیاعتمادی متقابل و بدگمانی گسترده و ناکامی روبرو میشد. تفاوت دیدگاهها پذیرفته نمیشد و مخالفا به عنوان عوامل خارجی سرکوب میشدن.
در ادامه این پادکست و بعد از یه استراحت کوتاه و شنیدن موسیقی به مقاله دوم از کتاب نوشته احمد اشرف و به نام توهم توطئه میپردازم.
توهم توطئه (احمد اشرف)
احمد اشرف توهم توطئه رو نوعی بیماری روانی فردی و جمعی میدونه که بیماری فردی رو پارانویا و بیماری جمعی رو توهم توطئه مینامه. کسی که به توهم توطئه مبتلاس تمام وقایع عمده سیاسی رو در دست پنهان و قدرتمند سیاست بیگانه و سازمانهای مخوفش میبینه. توهم توطئه بخشی از موضوعات مورد بررسی در روانشناسی اجتماعی است که به تعیین علت برای امور یا وقایع اجتماعی و چگونگی شکلگیری اون در افکار عمومی میپردازه. معمولا برای روشنتر شدن بحث تعیین علت برای امور و وقایع اجتماعی دو مثال میزنن، یکی نظر معلمها در مورد علت موفق یا ناموفق بودن شاگرداشون هست که علت موفقیت شاگردها رو لیاقت و کاردانی و زحماتی میدونن که خودشون کشیدن و علت ناموفق بودن شاگردها هم نادانی ذاتی شاگردهاس. مثال دیگه علت انقلابهاس، هوادارهای انقلاب و یا کسانی که در انقلاب پیروز شدن، علت تمامی انقلابهارو قیام دلیرانه تودهها علیه حکومتهای ستمگر میدونن در حالیکه مخالفان انقلابها، دلیل انقلاب رو به دست پنهان و توطئهگر بیگانه نسبت میدن و فراماسونها و صهیونیزم بینالمللی و کارتلهای نفتی و دستگاههای مخوف جاسوسی رو عامل انقلابها می دونن. بدیهیه که هیچ کدوم از این توضیحات راهی عینی و علمی به شناخت علت وقایع باز نمیکنه و در هر مورد باید به بررسی و تحقیق و تحلیل دقیق پرداخت و نقش عوامل گوناگون رو بررسی کرد.
توهم توطئه از نظر فکری بر ثنویت استواره یعنی جهان رو به دو بخش خوب و بد یا نیک و شر تقسیم میکنه، ایمان به توهم توطئه آرامش خاطر میاره و این فرصت رو به وجود میاره تا از خودمون رفع مسئولیت کنیم و همه تقصیرهارو گردن بیگانگان بندازیم. توهم توطئه غالبا از طرف دولتها و نیروهای درگیر داخلی ساخته میشه و به صورت کتاب یا جزوه و یا خبر پخش میشه، اما اونچه که مهمه میزان تأثیرگذاری این پیامه، به عنوان مثال در دهه ۶۰ شمسی لیندن لاروش و هواداراش که از توطئهپردازان و شایعهسازان به نامند چند کتاب و مقاله منتشر کردن که در اونها مقامات بلندپایه آمریکایی رو ستون پنجم دستگاه جاسوسی انگلیس معرفی کردن و ادعا کردن که انقلاب اسلامی به دستور انگلیس و با اجرای آمریکاییها بوده. این کتابها و مقالات هیچ تأثیری در محافل آمریکایی نداشت اما به شدت مورد توجه محافل ایرانی قرار گرفت و شاهدی بود بر این باور که کار کار انگلیسیهاس. توهم توطئه رو نمیشه رد یا اثبات کرد و شبیه مقولههای اعتقادی و ایمانیه.
توهم توطئه در ایران به دو دسته کلی میشه تقسیم کرد، اولی توهم توطئه روس و انگلیس و آمریکا در دوران معاصر و دیگری توطئه دشمنان تاریخی ایران از بدو تأسیس این کشور به دست ایرج.
نویسنده مدعیه که توهم توطئه قدرتهای استعماری از سال ۱۹۰۷ یا ۱۲۸۶ و بعد از قرارداد سنپترزبورگ شروع شد و بعد از قتل ناصرالدین شاه که قدرت حکومت مرکزی تا حد زیادی کاهش پیدا کرده بود. رسم سرسپردگی رجال کشور به بیگانگان که از اوایل قرن نوزدهم بخاطر نبود قانون و محکمههای قضایی و عدم امنیت رجال شروع شده بود بعد از این قرارداد ابعاد تازه و گستردهتری پیدا کرد و سفارتخانههای خارجی به وسیله رجال کشور در امور داخلی ایران مداخله میکردند و رجال هم به منظور کسب قدرت سیاسی و اقتصادی به سفارتخانهها متوسل میشدند و خودشون عامل پخش شایعات و سرسپردگی و ارتباطشون با قدرتهای بیگانه بودن و توهم توطئه رو دامن میزدن. اما از بین اینها نقش انگلیس به عنوان روباه مکار از همه پررنگتره، توهم توطئه انگلیس که در قرن هجدهم در آلمان و فرانسه به وجود اومده بود بوسیله ایرانیهایی که تو اون کشورا درس خونده بودن و به وسیله سفارتخانههای روس و فرانسه و آلمان و عثمانی بین مردم پخش میشد. در ادامه مقاله نویسنده نمونههای فراوانی از توهم توطئه انگلیسی و از همه جناحهای سیاسی فعال در ایران میاره و تقریبا همه اونهارو رد میکنه.
اما غالب ایرانیها توهم توطئه روس رو به وصیتنامه ساختگی پتر کبیر نسبت میدن، این وصیت نامه که توسط مهاجران لهستانی در پاریس و در سال ۱۷۹۵ جعل شده بود نشون دهنده دو هدف عمده روسیه بود یکی تسلط بر اروپا و دیگری دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس از طریق تسلط بر ایران. بعد از انقلاب کمونیستی روسیه و دست کشیدن روسیه از همه امتیازات استعماری خود در ایران احساسات ضد روسی ایرانیها کمتر شد اما در ماجرای ملی شدن صنعت نفت و نفوذ حزب توده دونالد ویلبر، مشاور سازمان CIA، با همکاری یکی از نویسندگان ایرانی خاطرات ساختگی ابوالقاسم لاهوتی را تألیف و منتشر کرد و با اینکار هم لاهوتی رو ترور شخصیتی میکرد که به گمان ویلبر گزینه مناسبی برای رییس جمهوری حکومت دستنشانده شوروی بود و هم دوباره سوءظن ایرانیها رو نسبت به وصیتنامه پتر کبیر تحریک کرد. بعد از انقلاب اسلامی هم بار دیگه وصیتنامه پتر کبیر مورد توجه قرار گرفت و خیلی از ایرانیها سرنگونی رژیم شاه، حمله شوروی به افغانستان و اشغال سفارت آمریکا در تهران رو نشونهای از توطئه به منظور تحقق وصیتنامه پتر کبیر میدونستن.
سابقه آمریکاییها هم در ایران به ۱۳۲۰ و یکی از مأموران کوچک و بوالهوس سفارت آمریکا به نام جرالد دوئر برمیگرده، دوئر که به بیماری خودنمایی مبتلا بود نه تنها به خودش اجازه میداد که افرادی رو برای مقامات حساس پیشنهاد کنه بلکه با آب و تاب همه جا از نفوذ خودش در دستگاه حکومت تعریف میکرد و حتی ادعا میکرد که رزمآرا رو اون به قدرت رسونده، اقداماتی که واشنگتن هم از اونها بی خبر بود، اما افزایش نفوذ آمریکا در همون دوره و در خاورمیانه که به دنبال خلا قدرت بریتانیا به وجود اومده بود باعث شد که در محافل توطئهپندار تهران آمریکا هم به لیستشون اضافه بشه، بخصوص اینکه آمریکا با دایرکردن اداره مستشاری در ژاندارمری و ارتش و توسعه اصل چهار ترومن و کمکهای اقتصادی پایگاههایی رو برای اعمال نفوذ در ایران فراهم کرده بود. اما اوج توطئهچینی آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ظاهر شد و بعد از اون توهم توطئه آمریکایی در همه امور رواج پیدا کرد. بعد از انقلاب اسلامی هم این توهمات به وجود اومد که انقلاب ایران توسط کارتر طراحی و اجرا شده تا جلوی اجرای وصیتنامه پترکبیر رو بگیره یا چون ایران داشت به پای پنج کشور بزرگ جهان میرسید باید تنبیه میشد و برای این توهم دو دلیل عمده میارن یکی مأموریت ژنرال هویزر که برای جلوگیری از کودتای ارتش وارد ایران شده بود و از طرف دیگه کنفرانس سران کشورها در گوادلوپ در ۱۹۷۹ که به اعتقاد شاه در اون کنفرانس فرانسویها و آلمانیها با پیشنهاد انگلیسیها و آمریکاییها برای سرنگونیش موافقت کردن. در حالیکه هویزر به منظور اجرای کودتا وارد ایران شده بود و وقتی با ناتوانی ارتش مواجه شد علیرغم اصرار برژینسکی انجام کودتارو غیرعملی دونست. در مورد کنفرانس هم این فرانسه و آلمان بودن که پشتیبانی از رژیم ایران رو بی فایده میدونستن نه آمریکا و انگلیس. نویسنده در اینجا هم به اتفاقات مهم دیگهای مثل انقلاب سفید و اصلاحات ارضی، اشغال سفارت و ماجرای ایران-کنترا یا مکفارلین اشاره میکنه و شایعات پیرامون اون رو رد میکنه.
در ادامه نویسنده به ریشههای اساطیری توهم توطئه در ایران میپردازه و میگه از زمان ایرج که ایران از شرق یعنی توران و چین و از غرب یعنی روم و یونان جدا میشه، هویت ایران در برابر هویت قومی شرق و غرب به وجود میاد و عنصر اصلی این شکل گیری هویت در دشمنی بین اونهاست و ایران همراه دو همزاد بدخواه و توطئهگر به وجود میاد و سرگذشتش داستان دشمنیها و کینهتوزیهای و توطئهچینیهای این همزادانه و از همون آغاز پیدایش ایران زمین توهم توطئه بیگانگان در ژرفای تفکر ایرانی جا میگیره. این توهم توطئه بعدها به شکل غربزدگی، توطئه صلیبیون بر ضد جهان اسلام، توطئه علمای شیعه و قدرتهای استعماری، مثلث جهانی توطئه یعنی مراکز فراماسونری، بهائی و یهود درمیاد، پرچه نویسنده در پایان بررسی هرکدوم از اینها بیان میکنه که هیچ کدوم از اینها مبری از توطئه نیستند اما نقشی که در توهم توطئه براشون قائل شدن قابل اثبات نیست.
در انتهای مقاله نویسنده به عوامل مورد علاقه بودن توهم توطئه برای ایرانیها میپردازه و عوامل سیاسی، فرهنگی و روانی-اجتماعی رو در این امر تأثیرگذار میدونه اما علت سیاسی رو علت اصلی میدونه و عوامل دیگه رو مکمل و تقویت کننده عوامل سیاسی.
اما عوامل سیاسی در ترویج توهم توطئه اینها هستن، اول توطئه چینی قدرتهای بزرگ در اوضاع و احوال نیمه استعماری که چون ایران تنها کشوری در خاورمیانه بوده که به این شکل اداره میشده و محیطی بوده برای توطئهپردازیای دو قدرت بزرگ بریتانیا و روسیه که علیه هم توطئه میکردن زمینه مساعد برای پرورش توهم توطئه به وجود اومده. عامل موثر دیگه که وابسته به همون شرایط نیمه استعماریه توطئه پردازیهای کشورهای بیگانه و نفوذ و دخالت در حکومت مرکزیه که در مواقعی شدت میگرفته که حکومت مرکزی قدرت چندانی نداشته و در آخر فقدان آزادی بیانه و تصادم آراست که موجب افزایش آسیبپذیری مردم در برابر شایعات گوناگون میشه.
اما از علل فرهنگی هم که عوامل سیاسی رو تشدید و تقویت میکنن میشه از اعتقاد به ثنویت، اعتقاد به قضا و قدر و دسیسههای فلک کج رفتار و نیروهایی که از حیطه دخالت انسان بیرونند و علاقه ایرانیها به تفکر اسطورهای و اغراق شاعرانه حتی در مسائل سیاسی و اجتماعی که باعث تشدید توهم توطئه میشن نام برد.
نویسنده در پایان مقاله اظهار ناامیدی میکنه و میگه از اونجا که احساس مسئولیت و رعایت انصاف در قضاوتهای فردی و جمعی و اعتدال فکری در جامعه ما حکم کیمیا دارد، به نظر نمیرسد در آینده نزدیک دگرگونی محسوسی در کاهش تمایل ایرانیان به شایعهپردازی و توهم توطئه پیدا شود.
در ادامه و بعد از استراحتی کوتاه به مقاله آخر کتاب تحت عنوان خلیل ملکی، رد تئوری توطئه و پیشبرد جامعه مدنی به قلم محمدعلی همایون کاتوزیان میپردازم.
خلیل ملکی؛ رد تئوری توطئه و پیشبرد جامعه مدنی (محمدعلی همایون کاتوزیان)
نویسنده در ابتدای مقاله به چگونگی پیدایش اصطلاح روشنفکر در کشورهایی مثل فرانسه و روسیه میپردازه و مدعی میشه که روشنفکر مدرن ایرانی از این روشنفکرا تأثیر گرفتن و شاخص روشنفکران ایرانی دست کم تا دهه ۱۳۴۰ مدرنیست بودن، مترقی و پیشرو بودن و آشکارا یا پنهان در تضاد با دولت بودن بود. با این معیارها خلیل ملکی فاصله زیادی با سایر روشنفکران ایرانی نداره، اما چیزی که خلیل ملکی رو از بقیه روشنفکرا متمایز میکنه چگونگی رسیدن به باورهاش و به کار بستن اونها و بازبینی اونهاست. خلیل ملکی دیدی نقادانه به چارچوبهای اجتماعی و فکری داشت و ویژگی اصلیش عدم جزم اندیشی و آمادگی برای پیشنهاد یا توجه به سازشهای اصولی بود چرا که اعتقادی به وجود کمال در سیاست نداشت، برخلاف سیاست کمالگرا که اصل رو بر حذف رقیبان سیاسی میگذاشت. ویژگی دیگه خلیل ملکی اعتقاد راسخش به اصول بنیادیای بود که حاضر نبود بخاطر کسب محبوبیت و یا وجاهت عمومی دست از این اصول برداره. به عبارت دیگه اگه میفهمید که دیدگاههای روشنفکرا و یا روشهاشون منجر به خوشبختی عمومی نمیشه، حاضر بود که با انتقاد تند و صریح از مواضع اونها باعث طرد خودش بشه. خلیل ملکی بجز سالهای ۲۲ تا ۲۷ که در حزب توده بوده و سالهای ۲۸ تا ۳۲ در زمان ملی شدن صنعت نفت، عموما از همه کرسیهای قدرت و سیاست دور بود و حتی با جنبشهایی که ازونا حمایت میکرد، کاملا هماهنگ نبود، به عبارت دیگه همرنگ جماعت نبود. ملکی معتقد بود که اتخاذ مواضعی که اشتباه هستن و یا به شکست جنبشهایی که به اونها تعلق منجر میشدن، غیراخلاقیه، بنابراین ملکی، پدیدهای غیرعادی در سیاست و جامعه معاصر ایران بود، تفکراتش اونقدر تازه و بدیع بودن که از همه طیفهای سیاسی ایران دشمنای زیادی براش ساخت. ملکی بیشتر به دلیل انشعاب سال ۱۳۲۶ از حزب توده، پایهگذاری نهضتی برای سوسیالیسم پارلمانی، مبارزه علیه استالینسم در ایران و جهان، تئوری عمومیش در خصوص نیروی سوم، پشتیبانی سازمان یافته و انتقادی از دولت مصدق و آزار و اذیتی که مرتبا از جانب مراکز قدرت بهش میرسید، شناخته شده است. در این مقاله به دو بعد از اندیشههای سیاسی خلیل ملکی میپردازیم که تحت دو عنوان «رد و عدم پذیرش تئوری توطئه در سیاست» و «گفتوگو، دموکراسی و رفرم» طبقه بندی میشن.
تئوری توطئه در سیاست ایران صرفا محصول روابط استعماری مدرن نیست، بلکه دارای ریشههای عمیق در کشور بوده و در تاریخ طولانی دولت خودکامه وجود داشته، حاکمیت خودکامه شرایطیه که در اون هیچ قانون و نظمی برای حمایت از جان و مال افراد، حتی افراد رده بالای کشور وجود نداشت. خلیل ملکی در اواخر سال ۱۳۲۹ مبارزهای رو علیه تئوری توطئه به عنوان مخربترین مانع در برابر توسعه سیاسی و اجتماعی کشور شروع کرد، خلیل ملکی مخالف دیدگاهی بود که یک همه گرفتاریهای کشور رو به دلیل استعمار و امپریالیسم میدونست، دو اینکه همه حوادث در کشور دسیسههای پنهانی این قدرتهاس، سه اینکه همه بازیگران عمده در سیاست عوامل یکی از قدرتهان، چهار اینکه توسعه کشور امکانپذیر نیست مگه اینکه به یکی از قدرتها وصل باشیم و پنج اینکه تمامی تلاشها و دستاوردهای به ظاهر مستقل رو توطئهای از جانب قدرتهای بزرگ ببینیم که با فریب مردم قصد دخالت بیشتر در کشور رو دارن.
این دیدگاهها در شرایطی که تقریبا همه روشنفکرا و فعالان سیاسی معتقد به تئوری توطئه بودن منجر به اتهامات سنگین مخالفان علیه ملکی و دیدگاههاش شد.
ملکی پیرامون گفتوگو، دموکراسی و رفرم هم پارادایم سیاسی پیچیدهای داشت، داخل پرانتز بگم آقای جهانبِگلو در یکی از سخنرانیهاشون درباره کامو میگه، به این دلیل کامو شخصیت مورد علاقه منه که آدم سادهای نیست و تفکرات پیچیدهای داره، الان که دارم درباره خلیل ملکی این مقاله رو میخونم همین حسو دارم و دوست دارم بیشتر این شخصیت رو بشناسم، اگر کتابی موثق درباره زندگی و تفکرات خلیل ملکی میشناسین، لطفا از راههای ارتباطی پادکست به من معرفی کنین. پرانتز بسته.
ملکی با اینکه سوسیالیست بود اما مارکسیست نبود، شدیدا به آزادی فردی، آراء آزاد مردم در انتخابات پارلمانی و دموکراسی پارلمانی اعتقاد داشت. ملکی در جایی به عنوان یکی از وظایف مهم جبهه ملی نوشته: «باید مردم را مجهز به تربیت و دانشی کرد که بتوانند نان و آزادی را به دست آورده و از آن دفاع کنند، باید به قول آن جامعه شناس کاری کرد که هر آشپز نیز بتواند هنر حکومت و شرکت در حکومت را یاد بگیرد.» و یا در جایی دیگه میگه: «ما نباید آزادیهای فردی را فدای تأسیسات اجتماعی کنیم و این دستگاهها را نیز نباید بهطور مطلق بر آزادیهای فردی مسلط سازیم.»
خلیل ملکی در سالهای جنبش ملی شدن صنعت نفت که تقریبا همه به نوعی درگیر نفت و مسائل اون بودن و کسی توجه به مسائل اجتماعی نداشت از اصلاحاتی پشتیبانی میکرد که مهمترینشون اصلاحات ارضی در جهت توسعه اجتماعی و اقتصادی کشور و حقوق مساوی برای زنان به منظور حق رأی و مشارکت در جامعه و استفاده از تمام توان جامعه در عرصه فعالیت اقتصادی و اجتماعی بود. ملکی در نامهای به آیتالله کاشانی در مهر ۱۳۳۱ مینویسد: «من از آنچه درباره حقوق بانوان نوشتهام مفتخرم و با کمال جرأت میگویم که در حال حاضر و در شرایط کنونی زمان، نمیتوان بیش از نیمی از جامعه را در حال فلج نگاه داشت. تمام ملل جهان امروز از حداکثر ظرفیت انسانی خود برای صلح و جنگ استفاده میکنند. اگر ما نتوانیم و یا نخواهیم بانوان را در زندگی اجتماعی شرکت دهیم، نخواهیم توانست از استقلال خود دفاع کنیم.»
در خصوص سیاست داخلی نوشت که باید وارد یک مبارزه حیاتی علیه فساد، تلاش برای ایجاد حکومت قانون و گسترش دموکراسی پارلمانی و مشروطه بر مبنای یک دولت رفاهی شد و نظام کنونی پادشاهی مشروطه رو پذیرفت. برنامه اصلاحات اجتماعیش هم شامل یک سیاست نسبتا دقیق در زمینه اصلاحات ارضی و سیاست صنعتی شدن کشور بر اساس برنامهریزی و مشارکت دولت بود که به طور مستقیم دولت گرایی رو هم رد میکرد. برای خیلی از روشنفکران و فعالان سیاسی کنونی این برنامهها باید کاملا منطقی به نظر برسه اما در اون دوران در بهترین سازشکاری و حتی خیانت محسوب میشد.
بنابراین تعجبی نداشت که با توجه به توسعهنیافتگی سیاسی کشور ملکی در انزوا قرار گرفته و مورد حمله موافقان و مخالفان رژیم قرار بگیره.
در انتهای کتاب هم ضمیمهای از گزارش دستگیری خلیل ملکی آورده شده که خوندنش اطلاعات خوبی از دیدگاه رژیم به او و سازمان و تفکراتش به ما میده.
امیدوارم از شنیدن این قسمت از پادکست لذت برده باشید و امیدوارم مباحث این کتاب براتون مفید بوده باشه، تا قسمت بعدی که دو یا سه هفته دیگه منتشر خواهد شد شاد باشید و کتابخوان.
موسیقیهای پادکست
- آهنگ Opa Tsupa – Les Deux Guitares
- آهنگ Lady D’arbanville از Cat stevens.
- موسیقی بعدی تیتراژ آغازین سریال West World ساخته رامین جوادی هستش. West world هم یکی از سریالهای جدید شبکه HBO هستش که توصیه میکنم حتما ببینید و نقدهای این سریال رو هم از سایت زومجی بخونید.
- موسیقی آغازین پادکست متعلق به فیلم My Blueberry Nights که فیلمی عاشقانه با بازی Norah Jones, Jude Law و Natalie Portman و با کارگردانی Kar-Wai Wong است. این موسیقی با نام Parajos از ساختههای Gustavo Alfredo Santaolalla است.
نقد و بررسیها
Clear filtersهنوز بررسیای ثبت نشده است.