مشخصات کتاب
عنوان: فرماندهی و نافرمانی
نویسنده: حسین دهباشی (مصاحبه با شاپور آذربرزین)
ناشر: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
تعداد صفحات: ۷۵۲
متن پادکست
تو آخرین سالهای دهه ۱۲۹۰ و سالهای آغازین دهه ۱۳۰۰ شمسی، نیروی هوایی به ارتش نوپای ایران اضافه میشد، نیرویی که بعدها در دوران پهلوی به نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و بعد از انقلاب به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران معروف شد. از محمدتقی خان پسیان به عنوان اولین خلبان ایرانی نام میبرن، پسیان در مدت اقامتش در آلمان و در سال ۱۲۹۷ وارد نیروی هوایی آلمان میشه و آموزش خلبانی میبینه، پسیان تو رساله دفاعیهاش در اینباره مینویسه: «با اینکه ضعف اعصاب و چشم و کلیتا علت مزاج مانع از قبول خدمت هوانوردی بود، به تصور حصول مقصود داخل این خدمت شدم. لیکن پس از ختم شناسایی میکانیکی و ۳۳ مرتبه طیران، سخت مریض شده و نتوانستم تعقیب نمایم.» اما پسیان نقشی در ایجاد نیروی هوایی ایران نداشت. اولین دانشجوی اعزامی ایران برای تحصیل خلبانی احمدخان نخجوان بود که سال ۱۳۰۲ یعنی دو سال بعد از کشته شدن پسیان به اروپا اعزام شد. نخجوان اولین فرمانده نیروی هوایی ایران هم بود. نیرویی که ۶۰ سال بعد نقش بسیار موثری در جنگ هشت ساله ایران و عراق بازی کرد و از خودش چندین رکورد جهانی به یادگار گذاشت که هنوز هم پابرجان. یکی از اونا حمله به اچ ۳ بود که به عنوان پیچیدهترین و طولانیترین عملیات فانتومها در دنیا ثبت شده و بعدی خلبان جلیل زندی که با سرنگون کردن ۸ تا ۱۱ هواپیمای عراقی در جریان جنگ ایران و عراق نام خودش رو به عنوان موفقترین خلبان ایرانی در جنگ و موفقترین خلبان اف ۱۴ جهان ثبت کرد.
کتابی که در این قسمت خلاصهاش رو میشنوین فرماندهی و نافرمانی نام داره که جلد دوم از پروژه تاریخ شفاهی و تصویری ایرانه. این کتاب متن مصاحبه حسین دهباشی با سپهبد خلبان شاپور آدربرزینه که تو سالهای ۸۸ و ۸۹ در آمریکا انجام شده. این پروژه با حمایت نهادهای پژوهشی معتبری مثل سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، کتابخانه کنگره آمریکا، شبکه چهار سیما و مؤسسه فرهنگی و هنری نقش جهان هنر به مدیریت حسین دهباشی انجام شده.
این پروژه شامل مصاحبه با چهرههای سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی عصر پهلوی دومه که با مجموعه تاریخ شفاهیای که حسین دهباشی بعدها با نام خشت خام ارائه داده متفاوته، البته آقای دهباشی تو قسمت ۳۷ خشت خام بخشی از این مصاحبهاش رو با شاپور آذربرزین منتشر کرده که صوتهایی هم که در ادامه پادکست و از زبان آدربرزین خواهید شنید از همین فایل صوتی انتخاب شده.
با تماسی که با جناب دهباشی داشتیم، ایشون قبول زحمت کردن و فایلی در اختیار ما گذاشتن که برای مقدمه نسخه صوتی این کتاب تهیه کرده بودن، آقای دهباشی در این مقدمه درباره تاریخ شفاهی و مصاحبهاشون با مرحوم آذربرزین و نکات دیگهای درباره این پروژه بیان میکنن
در تکمیل صحبتهای ایشون لازمه اشاره کنم زمانی که جناب دهباشی این فایل رو تهیه کردن چهار جلد از این مجموعه چاپ شده بود که متاسفانه چاپشون هم تموم شده بود و در بازار موجود نبود ، اما خوشبختانه در زمان ضبط این پادکست علاوه بر چهار جلد قبلی ۳ جلد دیگه هم از این مجموعه چاپ شده و همین کتاب هم که قراره خلاصهاش رو بشنوید چاپ مجدد شده و در بازار موجوده. امیدوارم با شنیدن این خلاصهی کوتاه ترغیب بشین و کتاب رو تهیه و مطالعه کنید، چون مباحثی که اینجا مطرح میشه بسیار بسیار کلیه و قسمت اعظم جزییات کتاب رو پوشش نمیده.
نکته بعدیای که لازمه بهش توجه کنیم بحث تاریخ شفاهیه، عموما تاریخ شفاهی حاوی ایرادات تاریخیه و ممکنه با بعضی مستندات تاریخی جور در نیاد، این ایرادات هم بیشتر به ذات شفاهی بودن موضوع برمیگرده، چون در تاریخ شفاهی لازمه که وقایع به خاطر آورده بشن و در همین عمل به خاطر آوردن، دخل و تصرفهایی هم توسط ذهن و هم توسط فرد انجام میشه و خاطرات اون دقتی که مثلا یک سند مکتوب داره رو ندارن، در کنار این دخل و تصرفها عنصر فراموشی رو هم باید در نظر بگیریم که جزیی جدانشدنی از ذات انسانی ماست و ممکنه جزییاتی به مرور فراموش بشن مخصوصا در این موارد که خاطرات بعد از گذشت مدت زمان زیادی به خاطر آورده میشن.
نکته بعدی که لازمه در استفاده از تاریخ شفاهی بهش دقت کنیم اینه که معمولا مصاحبه شونده خودش رو در جایگاه عقل کل قرار میده و تلاش داره تا هیچ خطا و اشتباهی رو متوجه خودش نکنه.
در نقل حوادث و اتفاقات غالبا مصاحبهشونده نسبت به اتخاذ تصمیمات بد هشدار داده و راه درست و منطقی رو نشون داده اما کسی به حرفش گوش نداده، ما در برخورد با تاریخهای شفاهی باید با احتیاط رفتار کنیم و تا اونجا که ممکنه از پذیرش بی قید و شرط گفتههای مصاحبهشوندهها پرهیز کنیم و سعی کنیم از لابهلای مصاحبه و توسل به اسناد و یا استفاده از گفتههای شخص ثالثی که شاهد ماجرا بوده اما ذینفع اون ماجرا نبوده، واقعیت رو کشف کنیم.
اینکار نیاز به اشراف کامل بر موضوع و دوره تاریخی مورد مصاحبه داره، من چنین جایگاهی رو برای خودم قائل نیستم چون نه تاریخ پژوهم و نه به اسناد دست اول دسترسی دارم. تلاش من اینجا صرفا اشتراک گذاری لذتی بوده که از خوندن این کتاب نصیبم شده و همونطور که جناب دهباشی گفتن این هم یک گزاره در کنار گزارههای دیگهاس. من همه سعیم تو این پادکست و مخصوصا تو قسمتهای تاریخی اینه که اولا درباره یه موضوع تاریخی که به نظرم جذاب و مهم میرسیده کتاب معرفی کنم و در ثانی صراحتا اعلام کنم که همه حقیقت منحصرا در این کتاب گنجانده نشده. ما با این کتاب به بخشی از تاریخ ایران و از زاویه دید مرحوم آذربرزین نگاه میکنیم و بر ماست که صحت این نگاه رو تایید یا رد کنیم و یا با مطالعه بیشتر اصلاحش کنیم.
نیروی هوایی ارتش شاید نقطه مناسبی باشه برای بررسی ارتش ایران، چرا که یه جورایی ویترین و گل سرسبد ارتش شاهنشاهی ایران بود، پرسنل اکثرا تحصیل کرده و دوره دیده آمریکا در کنار تجهیزات بسیار پیشرفته روز دنیا و دیسیپلین کپی شده از ارتش آمریکا، به این نیرو جذابیتهایی داده بود که شاید کمتر در نیروی زمینی و دریایی ارتش دیده میشد. به همین دلیل بررسی این نیرو و تاثیر بسیار زیادش در روند انقلاب ۵۷ که به واسطه اعلام وفاداری همافرها به امام خمینی انجام گرفت میتونه به ما دیدی از درون ارتش شاهنشاهی ایران بده.
من در این خلاصه کمی درباره آذربرزین، کمی درباره تاریخچه نیروی هوایی و خریدهایی که بعد از جنگ جهانی دوم انجام داد و کمی درباره روند مستشاری در ایران و وضعیت این نیرو در آستانه انقلاب صحبت میکنم، همه این مباحث به علاوه مباحث تخصصی درباره تجهیزات، افراد و روالهای نیروی دریایی به تفصیل در کتاب گفته شده که پیشنهاد میکنم اگه علاقمند به تاریخ معاصر ایران هستید مطالعه این کتاب رو از دست ندین.
کتاب فرماندهی و نافرمانی سیر تاریخی منسجمی نداره و هر فصل کتاب متن پیاده شده گفتگوییه که آقای دهباشی با سپهبد آذربرزین انجام داده و در هر گفتوگو پیرامون یک موضوع خاص بحث شده. من تو این پادکست سعی کردم تا جایی که ممکنه روایت رو به صورت خطی جلو ببرم تا شنیدن و دنبال کردن ماجرا آسونتر بشه.
چنانچه معمول این مصاحبههاس آقای دهباشی با پرسیدن از تولد و خانواده آذربرزین شروع میکنه. آذربرزین متولد ۱۳۰۸ در شهر خرم آباده، توی یه خانواده نظامی بزرگ شده و پدرش سرهنگ حسن آذربرزین معروف به حسن آباشی بوده. حسن آباشی پدر آذربرزین یکی از هفت افسری بوده که همراه رضا شاه در اسفند ۱۲۹۹ وارد تهران شدن. اما زمانی که رضاخان درگیر اعلام جمهوریت بود و مجلس با این طرح مخالفت میکرد، حسن آباشی در جلسهای شرکت میکنه که میزبانش یکی از مخالفین جمهوریت بوده و وقتی خبر شرکت آباشی تو این جلسه به گوش رضاخان میرسه خیلی سریع یار قدیمیشو راهی زندان میکنه. حسن آباشی عالیترین نشان جنگی کشور یعنی ذوالفقار رو داشته و همین باعث میشه از مرگ نجات پیدا کنه چون هر حکمی که بهش میدادن شامل یک درجه تخفیف میشده. این طوری میشه که حسن آباشی به جای اعدام محکوم به حبس ابد میشه. تا اینکه یه روز رضاخان تو یکی از بازدیدهاش از زندان، اتفاقی آباشی رو میبینه و از حالش میپرسه و بعد از به یادآوردن خدمات حسن آباشی آزادش میکنه و برای خوابوندن غائله کردستان به غرب کشور اعزامش میکنه. تو همین داستان کوتاه از پدر آذربرزین و اتفاقی که براش میفته کلی نکته وجود داره، نکاتی مثل بوالهوسی رضاشاه، بیقانونی کشور و از بین بردن استعدادهایی که به درد این مملکت میخوردن.
حسن آباشی اول به کردستان و بعد به خرم آباد میره تا اوضاع بهم ریخته این مناطق رو سرو سامان بده. شاپور آذربرزین هم در خلال همین مأموریتهاست که تو خرم آباد به دنیا میاد اما خانواده اونجا موندگار نمیشن و چهار سال بعد تو سال ۱۳۱۲ به تهران نقل مکان میکنن.
شاپور که تو خانواده نظامی بزرگ شده بود به نظام علاقهمند شد و تو سال ۱۳۲۸ وارد دانشکده خلبانی میشه و به همراه ۶۶ نفر دیگه اولین ورودیهای دانشکده افسری نیروی هوایی رو تشکیل میدن و سال ۱۳۳۱ چند ماه قبل از فارغ التحصیلی، برای تحصیلات تکمیلی به آمریکا اعزام میشن. آذربرزین جز اولین دانشجوهایی بود که برای گذروندن دورههای تخصصی خلبانی به آمریکا اعزام شد آذربرزین در شرایطی خلبان شده بود که کل نیروی هوایی ایران به یه پایگاه هوایی تو قلعه مرغی محدود میشد و هواپیماهایی داشت که از جنگ جهانی دوم باقی مونده بودن.
نیروی هوایی ایران در زمان رضاشاه با خرید چند بمب افکن و جنگنده از فرانسه، آلمان و انگلیس موجودیت خودش رو شروع کرده بود و حتی کارخونه هواپیماسازی شهباز توسط رضاشاه راهاندازی شده بود تا بتونه هواپیماهای مورد نیاز نیروی هوایی رو تامین کنه، تو این کارخونه هواپیماهای آموزشی و بمب افکن سبک مونتاژ میشد و برنامه داشتن تا بدنه هواپیماها رو هم خودشون بسازن که ایران توسط متفقین اشغال شد و کارخونه دست انگلیسها افتاد که ازش برای پشتیبانی نیروی هوایی بریتانیا در طول جنگ جهانی دوم استفاده میکردن و بعد از جنگ هم وقتی کارخونه به ایران برگردونده میشه دیگه عزمی برای ساخت هواپیما باقی نمونده بود و کارخونه تعطیل میشه.
بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا و انگلیس برای کاهش نفوذ شوروی در منطقه، یه سری کمکهای بلاعوض به کشورهای منطقه از جمله ایران کردند، یکی از این کمکها، هواپیماهایی بود که به نیروی هوایی ایران داده شد. برای استفاده از این تجهیزات و راهاندازی و نگهداری از اونا نیاز بود که پرسنل ایرانی آموزش داده بشن و این شروعی بود هم برای حضور نیروهای مستشاری آمریکایی و هم ارسال دانشجو برای آموزش فنی و خلبانی به آمریکا.
اما شاه قصد نداشت نیروی هوایی محدودی با هواپیماهای اهدایی داشته باشه و قصد داشت نیروی هواییش رو تجهیز کنه و گسترش بده برای همین شروع به خرید هواپیما از آمریکا کرد، اولین خریدهای نیروی هوایی در زمان فرماندهی محمد خاتم انجام شد. هواپیماهایی مثل اف-۵، اف-۴، پی-۳ و اف-۱۴ که شرح مختصرشون رو جلوتر میشنوید.
این خریدها نیاز به آموزش پرسنل رو بیشتر میکرد، اینجوری بود که سال ۱۳۳۱ اولین گروه اعزامی دانشجوهای ایرانی به آمریکا رسیدن. آمریکا وسط بیابونهای آریزونا یه پایگاه آموزشی ساخته بود که علاوه بر ایرانیها، خلبانهای دیگهای از ملیتهای مختلف رو آموزش میداد.
توی این پایگاه خلبانهای ایرانی دوره آموزشی هواپیمای جت رو میدیدن و با دیسیپلین نیروی هوایی ارتش آمریکا آشنا میشدن. اونموقع نیروی هوایی ایران حتی لباس فرم برای پرسنلش نداشت و تا مدتها بعد از برگشتن این دانشجوها به ایران تنها کسایی که تو نیروی هوایی لباس فرم داشتن همین دانشجوها بودن. این دانشجوها بلافاصله بعد از رسیدنشون به تهران به صورت رندم به دو گروه شکاری و ترابری تقسیم شدن، شکاری هنگی بود که خلبانا با هواپیمای جنگی پرواز میکردن و ترابری هم شامل پرواز با هواپیماهای سنگین باری بود. وقتی آذربرزین میافته توی واحد ترابری، متوجه میشه مسیری که یه خلبان آمریکایی تو حداکثر یک سال طی میکنه تا خلبان یک بشه، اون باید تو ده سال طی کنه. در حالی که تو آمریکا بعد ده سال خلبان به کار ستادی مشغول میشه و از پرواز بازنشسته میشه.
دلیل بازنشست شدن خلبان بعد از ده سال پرواز هم اینه که پرواز فشار زیادی به بدن خلبان وارد میکنه و خلبانها باید مرتب زیرنظر پزشک باشن و مدام چکآپ بشن تا از سلامت خودشون اطلاع داشته باشن. به خاطر همین فشارها بعد از گذشت ده سال، از پرواز بازنشسته میشن و تو پستهای مدیریتی و ستادی به کار گرفته میشن، البته این به معنای بازنشستگی همیشگی از پرواز نیست اما تعداد پروازها رو خیلی کم میکنه.
سال ۱۳۳۷ وقتی محمد خاتمی معروف به خاتم فرمانده نیروی هوایی میشه با تقسیم تصادفی پرسنلی که از آمریکا اومده بودن، مخالفت میکنه و یه بار دیگه تقسیمات ترابری و شکاری رو تغییر میده و آذربرزین رو به هنگ شکاری منتقل میکنه. محمد خاتم، متولد ۱۲۹۷ در شهر رشته و از سال ۱۳۲۵ به دلیل فوت خلبان مخصوص شاه، این سمت رو به پیشنهاد هدایت الله گیلانشاه به دست میاره. محمد خاتم خلبان پرواز شاه در فرار اولش از کشور در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ بود. خاتم از سال ۱۳۳۷ به فرماندهی نیروی هوایی رسید و تا زمان مرگش در سال ۱۳۵۴ تو این سمت باقی موند. خاتم تو سال ۱۳۳۸ با فاطمه پهلوی خواهر ناتنی شاه ازدواج کرد و کاپیتان تیم ملی فوتبال و کاپیتان تیم تاج هم بود.
کار آذربرزین توی هنگ شکاری با فرماندهی گردان شروع میشه و از ابتدا هم بنا رو بر کار با برنامه و منظم میگذاره، و بخش بزرگی از سیستم برنامهریزیای که عینا توی پایگاههای ناتو پیاده میشد رو اجرا میکنه و نه فقط تو ایران بلکه هرجایی شما بخواین نظم موجود رو تغییر بدین باید با افرادی که مانع انجام این اصلاحات هستن درگیر بشین، آذربرزین هم کم از این درگیریا نداشته.
نیروی هوایی اون موقع با اجرای یه سیستم استاندارد فاصله زیادی داشت اما برنامههای آذربرزین باعث به وجود اومدن نظمی میشه که تو آینده این نیرو تأثیر بسزایی داشته. آذربرزین موقع تعریف از سیستمی که پیاده کرده بود احساس غرور میکنه و به افرادش اشاره میکنه که خودشون رو وقف سیستم کرده بودن و با نهایت نظم مأموریتهاشون رو به خوبی انجام میدادن و حتی خانواده رو در درجه دوم و بعد از کار قرار داده بودن.
اما سیستم هر چقدر خوب و با برنامه و پرسنل هر چقدر با انگیزه و آموزش دیده بدون تکنولوژی روز و هواپیماهای جدید عملا بلا استفاده است. در ادامه پادکست به طور مختصر به داستان خرید بعضی از این تجهیزات میپردازیم.
اف-۵ اولین هواپیمای جنگندهای بود که توسط نیروی هوایی خریداری شد. هواپیمای اف-۵ یه هواپیمای شکاری بمب افکن، ساخت شرکت نورث روپه، که قدرت مانور بالایی داشت و تو درگیریهای هوایی این ویژگی خیلی بدردش میخورد.
هواپیمای بعدی اف-۴ یا فانتومه که به اعتقاد آذربرزین یکی از بهترین خریدهای ایران بود. هواپیمای اف-۴ هم مثل اف ۵ یه شکاری-بمب افکنه که هم به درد نبردهای هوایی میخورد و هم میشد ازش برای بمباران اهداف زمینی استفاده کرد. اف-۴ ساخت شرکت مگدانل داگلاسه و تو جنگ ویتنام به طور گسترده ازش استفاده شده بود. این هواپیما تو جنگ ایران و عراق ماموریتهای زیادی انجام داد که از مهمترین اونا حمله به اچ-۳ و عملیات بغداده. حمله به اچ ۳ همونطور که تو مقدمه پادکست بهش اشاره کردم به عنوان پیچیدهترین و طولانیترین عملیات فانتومها در دنیا ثبت شده، حمله به اچ ۳ که فیلمش هم ساخته شده، عملیاتی بود که طی اون ۸ فانتوم ایرانی از پایگاه سوم شکاری نوژه در همدان به سمت پایگاه الولید یا اچ ۳ تو مرز عراق با اردن پرواز کردند و بیش از ۴۸ هواپیمای عراقی رو که عمدتا بمب افکنهای روسی بودن رو از بین بردن. این عملیات با طی مسافت ۳۵۰۰ کیلومتری در مرز مشترک عراق و ترکیه و سوریه انجام شد که سه برابر برد پروازی فانتوم بود و نیاز به چهار بار سوختگیری هوایی داشت. عملیات بغداد هم عملیاتیه که عباس دوران رو شهر بغداد انجام داد. صدام حسین ادعا کرده بود که شهر بغداد امنه و کنفرانس سران غیرمتعهدها میتونه تو این شهر برگزار بشه، ایران کنفرانس رو تحریم کرده بود و برگزاری این کنفرانس تو بغداد باعث میشد صدام به مدت ۸ سال ریاست این کنفرانس رو به دست بیاره و این از لحاظ سیاسی به ضرر ایران بود، ایران اونموقع موشک دوربرد هم نداشت پس چارهای نبود جز عملیات هوایی که با بمباران پالایشگاه الدوره در جنوب شرقی بغداد و زدن محل برگزاری کنفرانس باعث ناامن نشون دادن بغداد بشه. عباس دوران با بمباران الولید و کوبیدن هواپیماش به ساختمون برگزاری کنفرانس امنیت بغداد رو زیر سوال برد و کنفرانس در هند برگزار شد.
اما خرید بعدی ایران که اتفاقا خرید بحث برانگیزی هم تو ایران و هم آمریکا بود، هواپیمای اف-چهاردهه. هواپیمای اف-۱۴ یا تام کت، ساخت شرکت گرومنه که به سفارش نیروی دریایی ایالات متحده ساخته شده و یکی از پیشرفتهترین جنگ افزارهای زمان خودش بوده. این هواپیمای گرون قیمت رو تنها دو کشور داشتند، یکی کشور سازنده یعنی آمریکا و یکی هم ایران. این هواپیما بال متحرک داره و توی سرعتهای بالا، بالهاش جمع میشن و رادار قدرتمندش هر هواپیمایی رو میتونه تو فاصله حدودا ۱۰۰ کیلومتری با موشک پیشرفته فونیکس بزنه.
این هواپیما اونقدر پیشرفته بود که کنگره آمریکا فروشش رو به کشورهای دیگه ممنوع کرد و ایران تنها کشوری بود که همزمان با آمریکا تونست صاحب این جنگنده گرون قیمت بشه . وقتی شرکت گرومن این هواپیما رو میسازه، قیمت نهایی هواپیما از برآورد اولیه قیمتی که به نیروی دریایی آمریکا داده بود، خیلی بیشتر میشه و تقریباً شرکت گرومن در آستانه ورشکستی قرار میگیره، اما ایران با پرداخت وام به شرکت گرومن و حمایت از پروژه تحقیق و توسعه اف ۱۴ هم میتونه هواپیما رو صاحب بشه و هم شرکت گرومن رو از ورشکستگی نجات بده.
آذربرزین در مورد خرید اف-۱۴ میگه همراه خاتم برای بازدید و خرید هواپیمای اف-۱۵ به آمریکا سفر میکنند، هواپیمایی که قرار بوده جایگزین مناسبی برای اف-۴ های ارتش باشه. مسیری که نیروی هوایی اسرائیل هم رفته بود. توی این بازدید، خاتم و آذربرزین هم از اف-۱۵ و هم از اف-۱۴ بازدید میکنند و براشون مسجل میشه که اف-۱۴ بدردشون نمیخوره.
هواپیمای اف-۱۵ مثل اف-۴ ساخت شرکت مک دانل داگلاس بود و سیستمهای مشابهی داشتن. و به خاطر این مشابهت اگه به گردانهای شکاری ایران اضافه میشدند، توان رزمی ایران افزایش پیدا میکرد، چون خلبانهای اف-۴ میتونستند به راحتی با هر دو هواپیما پرواز کنن. این شباهتها باعث میشد برای عملیاتی کردن اف ۱۵ نیازی به مستشار خارجی نداشته باشیم و مهمتر از همه اینکه خیلی ارزون تر از اف-۱۴ بود.
اما اف-۱۴ که مختص نیروی دریایی آمریکا ساخته شده بود، رادار و سیستم راداری متفاوتی از اونچه که ما در ایران داشتیم، داشت. این هواپیما فقط شکاری بود و به عنوان بمب افکن نمیشد ازش استفاده کرد و فقط به درد نبردهای هوایی میخورد. اما اف-۱۵ هم شکاری بود و هم بمبافکن. اف-۱۴ برای پرواز نیازمند ۳۰۰ نفر نیروی خارجی بود. این نیروهای خارجی هواپیما رو تنها برای مقاصد آموزشی پرواز میدادند و برای مقاصد عملیاتی قراردادی با ایران نداشتند. یعنی اگر جنگی در میگرفت عملا این جنگندهها قابل استفاده نبودن. خرید اف-۱۴ توان رزمی ایران رو کاهش میداد، چون باید از گردانهای دیگه خلبان جدا میکردند و برای آموزش به آمریکا میفرستادند. علاوه بر تمام این صحبتها قیمت ۸۰ فروند اف ۱۴ برابر بود با ۲۸۰ فروند اف ۱۵.
با این اوصاف و بر خلاف نظر نیروی هوایی اف ۱۴ خریداری میشه و با همت و تلاش پرسنل نیروی هوایی این هواپیماها عملیاتی میشن و ایران از این جنگنده تو جنگ ایران و عراق استفاده کرد و بنابه نظر کارشناسا استفاده موثری هم کرد چرا که هم اسم اف ۱۴ و هم توان رزمی خلبانای ایرانی باعث وحشت خلبانای عراقی میشد.
تام کوپر محقق تسلیحات جنگی هوایی تو کتابی که درباره اف ۱۴ های ایرانی نوشته ادعا میکنه که در جریان جنگ ایران و عراق اف ۱۴ های ایرانی تونستن ۱۶۰ فروند هواپیمای عراقی رو ساقط کنن و از خلبان جلیل زندی نام میبره که موفقترین خلبان ایران در جنگ ایران و عراق و موفقترین خلبان اف ۱۴ جهانه که ۸ تا ۱۱ هواپیمای عراقی رو سرنگون کرده. یکی از دلایلی که این هواپیماها تونستن عملیاتی بشن و به کار جنگ بیان کارایی بود که آذربرزین در جهت رفع وابستگی نیروی هوایی به مستشارای خارجی کرد. در اون دوران برخی از پرسنل برای بازسازی قطعات هواپیما اجازه میخواستند و با اینکه بر خلاف توافق ایران و آمریکا بود، آذربرزین بهشون اجازه داد که بعضی از تجهیزات رو باز، بررسی و تعمیر کنند و در نهایت حتی بسازند. اینها برخی از قطعاتی بودن که در جنگ هم استفاده شدن، و چون نیروی متخصص ایرانی تونست رو این جنگندهها کار کنه، اف ۱۴ توان عملیاتی پیدا کردن.
اما مستشارها که از قضیه مطلع میشن به شاه شکایت میکنند. شاه هم دستور میده که از قطعات آمریکایی استفاده بشه و قطعات ساخت داخل برای مواقع جنگی انبار بشه. در جریان انقلاب و توسط مستشارهای نظامی بخشی از قطعات آمریکایی این هواپیما از ایران خارج شدن و عملاً اگر اقدامات پیشگیرانه نیروهای ایرانی نبود، این تکنولوژی آهن پارهای بیش نبود.
خرید اف-۱۴ زمان خاتم اتفاق افتاد اما تحویلشون در زمان تدین و ربیعی بود. بعد از فوت خاتم تو سال ۵۴ تدین فرمانده نیروی هوایی میشه که تو یه سانحه هوایی که شرحش رو در ادامه خواهید شنید تو سال ۵۵ کشته میشه و به جاش ربیعی فرمانده نیروی هوایی میشه. خریدهایی که زمان خاتم انجام شد نیاز برای حضور مستشارهای آمریکایی و آموزش پرسنل ایرانی رو افزایش میداد. آذربرزین حضور مستشاری آمریکا تو ایران رو به سه دوره تقسیم میکنه.
دوره اول از ۱۳۲۸ تا ۱۳۴۲ بود که مستشاری به همراه کمک نظامی و با رویکرد آموزشی وارد ایران شد. دوره دوم بعد از ۱۳۴۲ بود که ایران اولین سری هواپیماها رو با بودجه خودش خریداری کرد. از اینجا به بعد، سطح افرادی که برای آموزش پرسنل به ایران میاومدند، با پرسنل ایرانی تفاوت چندانی نداشتن. این مستشاران کم کم به بازاریابی برای شرکتهای آمریکایی روی آوردن و عملا کارشون به جای آموزش به دلالی سلاح رسید.
البته این دلالی اسلحه برای سلاحهای جدید و به روز نبود بلکه با رشوه و زد و بند سعی میکردن سلاحهای از رده خارج شده رو به ارتش ایران بفروشن. بعدها نه تنها برای سلاحها و تجهیزات بدرد نخور این کار رو میکردن بلکه روی قراردادهای قبلی هم بازنگری میکردن و به اسم ارتقای تجهیزات، کلی هزینه به مملکت تحمیل میکردند.
جالب اینجاست که شاه هم از اغلب این معاملات سود میبرد و معروف شده بود به ژنرال ۵ درصدی. آذربرزین تعریف میکنه هر بار در مورد این قراردادها که به قول خودش از ترکمانچای هم بدتر بود به شاه گزارش میداد، شاه در جواب بهش میگفت: برو به سالیوان بگو این مسخره بازیها چیه؟ سالیوان هم سفیر آمریکا تو ایران بود. شاه این رو که میگفت، آذربرزین موضوع رو رها میکرد و در حقیقت این جمله مثل یه اسم رمز بود. یعنی ولش کن.
مثلا یکی از مواردی که آذربرزین بهش اشاره میکنه و مشخصه که حسابی از این موضوع شاکی بوده سر قضیه خرید سامانه ضد موشکی اتفاق میفته. نیروی هوایی به محض اطلاع از حضور موشک سام تو منطقه و نداشتن سامانه ضد موشکی مناسب تقاضای خرید سامانه ضد موشکی میکنه. تیمسار طوفانیان هم به جای صحبت با متقاضی خرید یعنی نیروی هوایی، با رئیس مستشاری نیروی هوایی یعنی سیکورد صحبت میکنه و سیکورد هم کمپانی هیزلتون رو برای عقد قرارداد معرفی میکنه. کمپانیای که تو مناقصه ساخت سامانه ضد موشکی برای ارتش آمریکا برنده نشده بود و اصلاً شرکت مطرحی تو این زمینه نبوده. نیروی هوایی سامانه ضد موشکی اسکن کانورتِر رو میخواسته چون تنها شرکتی بود که مناقصه ارتش آمریکا رو برده بود و طبیعی میدونست که با اون قرارداد ببنده. طوفانیان برای قرارداد هیزلتون ۴۵۰ هزار دلار پیش پرداخت میده و وقتی نیروی هوایی به این موضوع اعتراض میکنه، قرارداد کنسل میشه و دوباره اسکن کانورتر قرارداد رو امضا میکنه و پولی که بابت پیش پرداخت داده میشه، عملاً از بین میره.
اما مرحله سوم مستشاری در ایران به زعم آذربرزین بیشتر جنبه اطلاعاتی داشته تا آموزشی. به عنوان مثال فردی به اسم ون مورباد به عنوان رئیس مستشاری نیروهای آمریکایی انتخاب میشه. ایشون افسر اطلاعاتی پنتاگون بودن تخصص پاکسازی داشتن و در جنگ ویتنام هم عملیات موفق پاکسازی انجام داده بود. وقتی دولت آمریکا تصمیم گرفت از ویتنام خارج بشه، این فرد تمام اسناد محرمانه و تجهیزات حساس رو اگه میشد منتقل میکرد و اگه نمیشد نابود میکرد تا به دست دشمن نیفته. این افسر اطلاعاتی با عنوان سفیر حسن نیت به تهران اومد و موندگار شد و توی دفتر تیمسار طوفانیان بهش دفتر دادن و تا انقلاب، تو ایران موند.
همین افسرهای اطلاعاتی مقدماتی رو چیدن که بخشی از تجهیزاتی که به ایران فروخته بودن، غیر قابل استفاده بشن. حتی قصد داشتن بخشی از نقشههای فنی تجهیزات مختلف رو در آستانه انقلاب به صورت گسترده از ایران خارج کنن که نتونستن. این کارای اطلاعاتی در آستانه انقلاب توجیه داشت. اوضاع مملکت بهم ریخته بود و آمریکا احساس خطر میکرد. اما در زمانی که خبری از انقلاب نبود، آمریکا تجهیزات رو به صورت موزیانهای دور از دسترس قرار میداد.
به عنوان مثال یه بار در جریان یه مانور جنگی برای سنجش سطح آمادگی نیروها که قرار بود تو پایگاه سوم شکاری انجام بشه، میخواستن از مهمات واقعی استفاده کنن اما متوجه میشن مهماتی که قراره به هواپیماها متصل کنن وجود نداره، در حالی که مهمات تحویل انبار ارتش شده بود. مانور متوقف میشه و دنبال مهمات میگردن، آخر سر مهمات رو تو انبار نیرو زمینی تو خوزستان پیدا میکنن و متوجه میشن که موقع تحویل مهمات به ایران، مسئول دریافت مهمات که یه مستشار آمریکایی بوده، مهمات نیروی هوایی رو به نیروی زمینی تحویل داده و از حالت عملیاتی خارجشون کرده.
این کارهای اطلاعاتی در نزدیکیهای انقلاب آذربرزین رو به این اعتقاد رسونده بود که آمریکاییا از وقوع انقلاب خبر داشتن و براش برنامهریزی کرده بودن.
اما در جاهایی هم به دو دستگی و بیبرنامگی در دولت آمریکا اشاره میکنه و یه نمونه از این دو دستگی و بیبرنامگی رو اعزام ژنرال چهار ستاره آمریکایی، یعنی ژنرال هایزر میدونه. هایزر معاون فرماندهی ناتو مستقر در اروپا بود و وظیفه لجستیکی داشته. کارتر، برژینسکی و وزیر دفاع آمریکا اعتقاد داشتن که باید از شاه حمایت کرد اما وزیر خارجه و رئیس CIA مخالف بودند. هارولد براون وزیر دفاع وقت آمریکا به گزارشهایی که سفیر آمریکا از ایران ارسال میکرده بی اعتماد بوده و برای همین هایزر رو مامور میکنه بره ایران و با ارتش ایران در ارتباط باشه و برای واشنگتن گزارش بفرسته.
بخشی از اسناد مربوط به این ژنرال باسابقه نیروی هوایی ایالات متحده، هنوز از حالت طبقه بندی خارج نشده اما ظاهراً هایزر ماموریت داشته که اولاً از فروپاشی ارتش بعد از خروج شاه جلوگیری کنه و در ثانی ارتش رو ترغیب کنه که از بختیار حمایت کنه. آذربرزین اعتقاد داشته که حضور این آدم در ایران و در اون برهه حساس چیزی جز تلف کردن وقت فرماندهان نبوده. به قول آذربرزین، در اون شرایطی که هر روز در جای جای ایران تظاهرات و آشوب بود، فرماندهان ارشد ارتش به جای اینکه توی یگان خودشون باشن و امورات رو مدیریت کنن، در جلسات بیفایده با یک ژنرال آمریکایی حاضر میشدن و عملاً یگانهای مربوط به خودشون رو رها کرده بودن.
آذربرزین با سه فرمانده نیروی هوایی کار کرده بود این فرماندهها به ترتیب محمد خاتمی، فضائل تدین و امیرحسین ربیعی بودن. خاتم آدم لایقی بود اما نقاط ضعفی هم داشت. یکی از نقاط ضعف عمده خاتم عدم تمایلش به مبارزه با فساد مالی در نیروی هوایی بود چرا که خودش هم به این مفاسد مالی آلوده بود. وقتی آذربرزین به سمت معاونت عملیات نیرو منصوب شد، تصمیم گرفت بهترین افسرها رو تو بازرسی نیروی هوایی به کار بگیره که با مخالفت خاتم روبرو میشه. اون زمان حقوق یه ارتشبد مثل خاتم ۲۸ تا سی هزار تومن بود، تقریباً دو برابر یه وزیر، خرجی هم وجود نداشت، خانه سازمانی، مستخدم سازمانی، راننده سازمانی، ماشین سازمانی، حتی بنزین توی ماشین هم سازمانی بود. یعنی هیچ دغدغه مالیای برای تیمسار نیروی هوایی وجود نداشت اما بازهم درگیر فساد مالی میشدن.
خاتم به خاطر لیاقت خودش و البته رابطه فامیلی که با شاه داشت، قدرت زیادی کسب کرده بود. خاتم تو سال ۵۴ هنگام پرواز با کایت روی سد دز سقوط میکنه و کشته میشه. شهرت و محبوبیتش باعث بوجود اومدن شایعاتی شد که شاه رو عامل قتل خاتم معرفی میکرد. شاه آذربرزین رو مسئول رسیدگی و تحقیق درباره این حادثه میکنه و آذربرزین هم برای سر در آوردن از ماجرا، طراح کایت رو به ایران میاره و به همراه کسی که تجربه کایت سواری تو سد دز داشته به دزفول میفرستتشون تا از چند و چون ماجرا سر در بیارن. قضیه از این قرار بوده که طراح کایت قبل از این حادثه به خاتم گفته بوده که این کایت با قبلیها فرق داره و طول بال بیشتری داره، قرار هم بوده برای اولین پرواز کایت، خودش رو برسونه ایران، اما خاتم بدون مشورت با طراح کایت پرواز میکنه و به خاطر نداشتن تمرکز، چندتا اشتباه کشنده رو همزمان انجام میده. آذربرزین که شب قبل از حادثه خاتم رو ملاقات کرده بود، از پریشونی خاتم اطلاع داشت و از زبون خاتم شنیده بود که اعلیحضرت قراره از سمت فرماندهی نیرو برکنارش کنه و احتمالاً به عنوان سفیر بفرستدش پاکستان. البته شاه از قدرت گرفتن خاتم میترسید، اما به نظر میرسه منتقل کردن خاتم به پاکستان راحتتر از کشتنش بود.
بعد از فوت خاتم، شاه تدین رو فرمانده نیروی هوایی میکنه، تدین بر خلاف خاتم قصد داشت با فساد موجود در نیروی هوایی مبارزه کنه و به همین منظور لیستی از ۱۷ فرمانده فاسد تهیه کرده بود و قصد داشت با اضافه کردن مدارک مربوطه، به عرض شاه برسونه و مقدمات محاکمه اونها رو فراهم کنه اما عجل بهش مهلت نداد و تو ۱۸ بهمن ۵۵ با هلیکوپتر سقوط میکنه و کشته میشه از دید آذربرزین این اتفاق از سر بی لیاقتی ربیعی اتفاق میفته و ربیعی نباید در اون روز که برفی بود اجازه پرواز میداد، ولی ربیعی نه تنها بخاطر این اهمال کاری تنبیه نشد، بلکه فرمانده نیروی هوایی هم شد.
دولت آمریکا بعد از خاتم تلاش کرده بود تا ربیعی رو به فرماندهی نیروی هوایی برسونه، اما انتخاب شاه آذربرزین بوده و وقتی با اصرار آمریکا رو فرماندهی ربیعی مواجه میشه گزینه سوم یعنی تدین رو انتخاب میکنه، بعد از انتخاب تدین اختیارات آذربرزین سر جاش میمونه، اما ربیعی هم وارد گود فرماندهی میشه.
تدین خلبان نبوده ولی از دید آذربرزین آدم پاکدستی بوده ولی این دید در مورد ربیعی وجود نداشت. ربیعی از همون اول مورد حمایت آمریکا بود و خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو میکرد به فرماندهی نیروی هوایی رسید. علاوه بر این، آذربرزین، ربیعی رو به بیکفایتی متهم میکنه و در چند مورد از خطاهای مرگبارش مثال میاره که یه نمونهاش همین کشته شدن تدین، فرمانده نیروی هواییه.
با فرمانده شدن ربیعی، آذربرزین هم از معاونت عملیات به جانشینی فرماندهی نیروی هوایی ارتقا پیدا میکنه. برخلاف تدین، ربیعی نه تنها با فساد مبارزه نکرد، بلکه لیست مفسدینی که تدین آماده کرده بود رو پیش شاه میبره و میگه اگه این افسرها از نیروی هوایی برن، عملاً کارها میخوابه و پیشنهاد میده با یه تذکر و تعهد موضوع رو فیصله بدن. شاه هم قبول میکنه و قرار میشه ضد اطلاعات از این افسرا تعهد بگیره. خود این حرکت یه فساد دیگه به وجود میاره، ضد اطلاعات با منتی که بابت این تعهد سر افسران گذاشت، عملاً شروع به باج گیری از اونها کرد.
ضد اطلاعات نهادی بود که وظیفهاش جمعآوری اطلاعات و جلوگیری از درز اونها به سرویسهای جاسوسی بود تا از خرابکاری در سطح نیروی هوایی جلوگیری کنه. این نهاد کارکردش رو در زمان شاه از دست داده بود و به جای انجام کارهای اطلاعاتی مربوط به نیروی هوایی، در امور شخصی افسران دخالت و جاسوسی میکرد تا بتونه ازشون اخاذی کنه.
ضد اطلاعات عملاً در مورد جلوگیری از اتفاقاتی مثل انقلاب نه تنها موثر نبود، بلکه برای نیروی هوایی شاهنشاهی، مضر بود. یکی از موارد خیلی مهمی که ضد اطلاعات نتونست ازش باخبر بشه و یا در بهترین حالت جلوش رو بگیره اعلام وفاداری همافرها به امام خمینی در آستانه پیروزی انقلاب بود که تاثیر روانی خیلی بزرگی داشت. همونطور که گفتم اگر نیروی هوایی رو ویترین ارتش شاهنشاهی در نظر بگیریم، اعلام وفاداری بخشی از این ویترین ضربه بزرگی به حامیان شاه بود.
اما چرا به اینجا رسید و چرا همافرها جز اولین دستهای از ارتش شاهنشاهی بودن که به انقلاب پیوستن؟
برای جواب دادن به این سوال اول باید ببینیم همافرها دقیقا چه کسایی بودن و چه جایگاهی تو نیروی هوایی داشتن. همافرها بخشی از کادر ثابت نیروی هوایی بودن که در امور فنی و به صورت قراردادی به کار گرفته میشدن. نیروی هوایی با خرید هواپیماها و تکنولوژی جدید نیاز به کادری فنی داشت که هم سواد بالایی داشته باشن و هم بتونن خودشون رو با تکنولوژیهای جدید وفق بدن. اما رسته فنی اون موقع این نیازها رو برطرف نمیکرد و اکثر پرسنل فنی با مدرک ششم ابتدایی و سوم متوسطه استخدام شده بودن و عملاً درجهدار فنی نمیتونست خودش رو با تکنولوژی جدید بروز کنه. از طرف دیگه کسایی که سواد لازم و توانییش رو داشتن اگر میخواستن وارد نیروی هوایی بشن ترجیح میدادن وارد دانشکده افسری بشن چون کسی که وارد کادر فنی میشد در نهایت به درجه استواری میرسید. پس انگیزهای برای دیپلمهها وجود نداشت که وارد کادر فنی بشن و مشکل کمبود نیروی انسانی نخبه برای نیروی هوایی به شدت احساس میشد.
برای رفع این مشکل و در زمان خاتم رسته همافری بوجود اومد. این رسته که بهره هوشی و سواد کافی داشتن، برای آموزش به خارج اعزام میشدن و بعد از کسب دانش تکنولوژیهای جدید تو کادر فنی به کار گرفته میشدن و برای اینکه در حق این افراد اجحافی نشه بعد از یازده سال بازخرید میشدن تا بتونن با تواناییهای فنیای که به دست آوردن تو صنعت کشور کار کنن. در حقیقت نیروی هوایی با ایجاد رسته همافری بستری رو فراهم کرده بود تا هم بتونه پرسنل متخصص و فنی مورد نیازش رو تربیت کنه و در کنارش هم صنعت کشور و هم خود فرد از این تخصص به دست اومده حداکثر استفاده رو کنن. در واقع یه موقعیت برد برد بود که همه ازش سود میبردن.
اما این اتفاق نمیافته و فرماندهان وقت نیروی هوایی جلوی بازخرید شدن همافرها رو میگیرن.
ما تا اینجا به سه موضوع در نیروی هوایی اشاره کردیم اول فساد مالی فرماندهان و افسران نیروی هوایی که عزم جدی برای مقابله باهاش وجود نداشت، دوم بحث مستشاری و وابستگی نیروی هوایی به آمریکا و سومین نکته بحث همافرها و ظلمی که بهشون شد، هر سه این عوامل باعث نارضایتی بخشی از بدنه نیروی هوایی بود که نتیجهاش در اعلام وفاداری همافرها در آستانه انقلاب دیده شد.
اما یکی از بخشهای بسیار مهم خاطرات آذربرزین بحث بی اختیار بودن فرماندهان نیروی هوایه، تقریباً تمامی فرماندهان، هر کاری داشتند و هر تصمیمی که میخواستن بگیرن باید میرفتند و از شاه اجازه میگرفتن و اگه شاه لطف میفرمودن و اجازه میدادن بعد دست به اقدام میزدن، یکی از موارد شرف عرض رسوندن رو درباره داستان همافرها از زبان آذر برزین شنیدیم. یکی دیگه هم مربوط به جنگ ظفار و هواپیمایی میشه که توی یمن و در جریان این جنگ سقوط کرد.
همونطور که احتمالا میدونید ایران به نفع دولت عمان در جنگ ظفار علیه کمونیستها شرکت کرد و نیروی هوایی هم تو این جنگ فعال بود. ظاهراً سیستم تقاضای شناسایی رایج در جنگ ظفار به این صورت بود که اگر تقاضای شناسایی میدادن با بیسیم اعلام میکردند که احتمال شنودش زیاد بوده. آذربرزین از این موضوع اطلاع داشت و برای همین سرگرد داریوش جلالی که فرمانده گردان بود رو توجیه میکنه و احتمال لو رفتن عملیات رو بهش میگه و چون ماموریت مشکلی بوده، خود جلالی برای عملیات شناسایی داوطلب میشه. کلا جلالی اخلاقش اینطوری بود که از پرسنلش برای عملیاتهای خطرناک مایه نمیذاشت و خودش پرواز میکرد.
با اینکه برای عملیات، پیش بینیهای لازم شده بود ولی وقتی به هدف میرسن، هواپیما مورد اصابت قرار میگیره و خلبان هم مجبور میشه از هواپیما بیرون بپره. متاسفانه خلبان کابین عقب حین بیرون پریدن طناب چتر دور گردنش گیر میکنه و فوت میکنه. اما سرگرد جلالی، اسیر میشه. چهل روز از اسارت جلالی گذشته بود و ستاد ارتش و وزارت امور خارجه اقدامی نکرده بودند که آذربرزین به ستاد ارتش میره و پیگیر وضعیت اسیر جنگی میشه. در جواب بهش میگن نگران نباشید، ما همین امروز به شرف عرض میرسونیم.
شاه به محض اطلاع از موضوع، به آذربرزین دستور میده بره عمان و موضوع رو پیگیری کنه. به آذربرزین خبر میدن که وقتی خلبان شما ایجکت کرده، به خاطر سرعت زیاد هواپیما، پاهاش خورده به داشبورد هواپیما و له و لورده شده و پای خلبان شما داره سیاه میشه. به شاه موضوع رو اطلاع میدن. شاه هم پیغام میفرسته که یا اسیر جنگی ما رو پس میدین یا حمله سنگین میکنیم. خلاصه با مذاکره جلالی آزاد میشه.
پاهای جلالی همونطور که گفته بودن سیاه شده بود و چارهای جز قطع کردن پاها نبود. تصمیم قطع کردن پا تو تهران گرفته میشه اما آذربرزین موافقت نمیکنه و با تماس با دربار و اجازه شاه، یه هواپیما بوئینگ با خدمه اماده میکنه و جلالی رو به لندن میرسونه و جلالی در بهترین بیمارستان لندن بستری میشه. پاش در لندن قطع نمیشه و بعد از چهار ماه به ایران برمیگرده.
جلالی خلبانی بود که فرمانده گردان شده بود و تجربه ۴ هزار ساعت پرواز با اف-۴ رو داشت و به قول آذربرزین ۴۰۰ میلیون دلار خرج پروازهای جلالی شده بود. گردانی هم که ساخته بود، گردان خوبی بود و روحیه تمامی پرسنلش بالا بود. بعدها و در جنگ ایران و عراق عکسهایی که از عراق و تاسیسات نفتی و موشکیش گرفته شده بود، توسط گردان جلالی انجام شده بود. اما سرنوشت جلالی با این مقدمات چیزی نیست که انتظار داریم، جلالی در اوایل انقلاب به جرم ارتباط با CIA اعدام شد.
از همین داستان کوتاه میشه فهمید که برای هر کاری، هر چقدر جزئی نیاز به اجازه شاه بود. این نحوه تصمیم گیری در سیستمهای دیکتاتوری رایجه، هیچ کس تو مملکت حق هیچ تصمیمی و هیچ کاری رو نداشته مگه اینکه شاه بهش اجازه میداده و نشون دهنده اینه که شاه در حقیقت هیچ فهمی از مدیریت نداشته و خودش رو تبدیل به گلوگاه یا بقول ما کامپیوتریا باتلنک سیستم کرده بود و در آستانه انقلاب وقتی بخاطر بیماری از تصمیم گیری عاجز شده بود عملا همه چی بیتصمیم اداره میشد. وقتی کنترل از دست شاه خارج میشه، شاهی که ۲۵ سال همه چیز رو خودش اداره کرده بود، تنها یه چیز میتونست بهش آرامش بده و اونم چسبیدن به فرضهای تئوری توطئهای بود و قبولوندن این دیدگاه که من نبودم که باعث این فاجعه شدم، آمریکا و انگلیس بودن که نمیخواستن من باشم.
هر چقدر اوضاع مملکت در آستانه انقلاب خرابتر میشد، شاه هم بیشتر از همیشه به صحبت با سفیران انگلیس و آمریکا وابسته میشد، طوری که شاه هر روز با سالیوان سفیر آمریکا در ایران ملاقات میکرد. به اعتقاد آذربرزین سالیوان عملاً در امور داخلی ایران، از جمله عزل و نصب نخست وزیران دخالت داشت. مثلاً وقتی شاه تصمیم میگیره دولت نظامی روی کار بیاره، نظرش به تیمسار اویسی بود اما سالیوان با این انتخاب مخالفت میکنه چون اویسی معروف بود به قصاب ۴۲ و تیمسار ازهاری را پیشنهاد میکنه.
شاه حتی قصد داشت که تیمسار نصیری رو به نخست وزیری انتخاب کنه، برای همین به آذربرزین دستور میده که نصیری رو از پاکستان به ایران بیاره و آذربرزین هم مخفیانه نصیری رو به ایران میاره اما سفارت آمریکا جلوی نخست وزیری نصیری رو میگیره و نصیری هم نرسیده به تهران راهی زندان میشه. آذربرزین معتقد بود که آمریکاییا کاخ شاه رو شنود میکردن و از تصمیماتی که شاه میگرفت مطلع بودن.
بعد از پیروزی انقلاب و در چهارمین روز از نخست ورزیری بازرگان، آذربرزین به عنوان فرمانده نیروی هوایی و مشاور عالی نخست وزیر در امور دفاع و امنیت ملی منصوب میشه. آذربرزین دومین فرمانده نیروی هوایی بعد از انقلاب بود که از ۲۷ بهمن تا ۶ اسفند این سمت رو بر عهده داشت، یعنی تقریبا ده روز.
بعد از استعفای آذربرزین از فرماندهی نیروی هوایی، کماکان مشاور نخست وزیر باقی میمونه و سعی میکنه ارتش رو تجدید سازمان بده اما وقتی نمیگذره که بهش خبر میدن کمیته قصد دستگیریش رو داره، تلفنی موضوع رو از بازرگان سوال میکنه و بازرگان اظهار بی اطلاعی میکنه، با داریوش فروهر صحبت میکنه و فروهر بهش میگه معلوم نیست کی به کیه. برای همین آذربرزین تصمیم میگیره خودش با پای خودش بره کمیته مدرسه سپهسالار که به ادعای خودش دست ابراهیم یزدی بوده.
میونه بین آذربرزین و ابراهیم یزدی سر قضیه لغو قراردادهای نظامی ایران و آمریکا شکرآب بوده، یزدی طی نطقی تو تلویزیون اعلام میکنه که تمام قراردادهای نظامی بین ایران و آمریکا لغو شدن و دولت ایران تعهدی نسبت به اونها نداره. آذربرزین به شدت به یزدی انتقاد میکنه و با بازرگان هم موضوع رو در میون میذاره و میگه اگه این اتفاق بیفته و قراداد از سمت ما لغو بشه، بخش بزرگی از دارایی ما که دست آمریکاست از بین میره و ما باید خسارت این لغو قرادادها رو بپردازیم.
خلاصه آذربرزین بازداشت میشه و به زندان قصر منتقل میشه. بعد از تلاشهای بازرگان و بعد از گذشت حدود ۵ ماه آذربرزین از زندان آزاد میشه و دوباره برمیگرده نخست وزیری، حتی دوباره بهش پیشنهاد وزارت دفاع داده میشه و به قول حسین دهباشی، انقدر اوضاع شیر تو شیر بوده که از فرماندهی میرفته زندان و از زندان میرفته نخستوزیری.
اما یک ماه بعد از آزادی و بعد از اشغال سفارت آمریکا، آذربرزین برای همیشه ایران رو ترک میکنه.
موسیقیهای استفاده شده در پادکست
- تم اصلی موسیقی فیلم ابدیت و یک روز Eternity and a Day با عنوان Eternity And A Day – 2. By The Sea ساخته Eleni Karaindrou. (اطلاعات بیشتر و دانلود)
- تم اصلی فیلم The Intouchables با نام Una mattina ساخته Ludovico Einaudi آهنگساز ایتالیایی است. (اطلاعات بیشتر و دانلود)
- تم اصلی فیلم ماموریت غیر ممکن ساخته Adam Clayton. (اطلاعات بیشتر و دانلود)
- تیتراژ آغازین سریال House of Cards ساخته Jeff Beal. (اطلاعات بیشتر و دانلود)
- تم اصلی فیلم The 3-10 to Yuma ساخته Marco Beltrami, Frankie Laine.(اطلاعات بیشتر و دانلود)
نقد و بررسیها
Clear filtersهنوز بررسیای ثبت نشده است.