فرض کنید تو سن شصت سالگی یه نامه براتون بیاد که توش نوشته از یه خانمی ارث بردین، میدونم اینجوری ارث بردنا تو ایران مرسوم نیست اما فرضه دیگه بذارید ما ویدیومونو بسازیم، شما اسم کوچیک خانمه رو نمی دونید اما فامیلیش براتون آشناس، وقتی حرف از ارث میاد وسط تو ذهنمون یه عالمه پول تصور میکنیم، برای اینکه حتی تو عالم خیال هم خیلی بهتون خوش نگذره فرض کنید ارثه شامل پول هم هست اما نه خیلی زیاده و نه خیلی کم اما چیزی که این ارث رو متفاوت میکنه اینه که تو نامه نوشته که دو تا سند هم کنارش هست. تو نامه ازتون خواستن که مدارک هویتیتون رو بفرستید تا ثابت بشه خودتونید و ارث رو براتون بفرستن، پوله که مقدارش مشخصه و تکلیفش روشن، اما اون دو تا سند چین؟
قصه رمان درک یک پایان از همینجا شروع میشه، یعنی رمان از اینجا شروع نمیشه اما داستان در واقع از اینجا شروع میشه که راوی یعنی تونی وبستر رو مجبور میکنه نقب بزنه به خاطراتش و چیزایی رو ازش بیرون بکشه که حتی خودشم شکه میکنه. تونی وبستر همون آدم شصت ساله ایه که یه وکیل براش نامه فرستاده، تونی یه آدم معمولیه، آدمی که به موقعش درسشو خونده، بعد از تموم شدن درسش رفته آمریکا رو گشته، رابطه های عاطفی و دوستاش رو داشته، ازدواج کرده و بچه دار شده و بعدشم طلاق گرفته، یه زندگی یکنواخت و معمولی مثل بقیه زندگیا داره. نه خنگه نه نابغهاس، نه ماجراجویی های آنچنانی داشته نه خیلی یوبس بوده. یه زندگی آروم داشته با هیجانات خاص خودش. آزارشم به هیچ کس نرسیده بلکه این دیگران خصوصا دوست دخترش ورونیکا بوده که آزارش داده.
اجازه بدین بیشتر از این داستان رمان رو لو ندم، چون میخوام وقتی میخونیدش همچنان براتون جذاب و هیجان انگیز باشه. فقط بگم که این داستان ارث قراره این تصویر رو بهم بریزه، قراره بگه اوضاع اینقدرها هم سرراست نبوده و اینجاست که درونمایههای رمان خودشو نشون میده. درونمایه هایی که اولیش تاثیر زمان بر خاطراته. تونی در جریان داستان با گذشتهای مواجه میشه که خلاف چیزی بوده که همیشه تصور میکرده. گفتم که راوی رمان تونیه و تونی راوی قابل اعتمادی نیست، یعنی تو یه جایی از رمان یه خاطره ای رو تعریف می کنه که تو یه جای دیگه یه جور دیگه یادش میاد. بارنز با این کارش سعی کرده که ما رو مجبور کنه به هویتمون و خاطراتی که از کارامون در گذشته داریم متمرکز شیم، آیا زمان باعث نشده که ما یه سری اتفاقات تو زندگیمون رو جور دیگه به خاطر بیاریم؟ در حالی که در واقع یه چیز دیگه بودن و از دید دیگران یه شکل دیگه داشتن؟
بارنز مینویسه: {داستان زندگیمان را چند وقت به چند وقت میگوییم؟ چند بار آن را راست و ریس میکنیم، شاخ و برگ میدهیم، تکههایی را زیر زیرکی میزنیم؟ ضمنا عمر هر چه بیشتر طول بکشد، از تعداد نزدیکانی که میتوانند روایت ما را زیر سوال ببرند کم میشود، از تعداد کسانی که میتوانند تذکر بدهند که این زندگی زندگی ما نیست و فقط و فقط قصه ای است که ما دربارۀ زندگی خود سر هم کرده ایم و به دیگران و بیش از همه به خود گفته ایم.}
درونمایه دوم رمان بحث پشیمانی و مسئولیته. تونی در طول داستان تصمیمات و کارایی را نقل میکنه که در گذشته انجام داده و حالا داره اثرشون رو بر زندگیاش میبینه نه تنها زندگی خودش بلکه زندگی اطرافیانش. این مسئله ما را وامیداره که دربارۀ کارها و تصمیماتی که انجام دادیم و می خوایم انجام بدیم فکر کنیم، شاید این حرف دلسرد کننده ما اثری خیلی عمیق روی طرف مقابلمون بگذاره که اثرش رو بیست سال بعد تو زندگیمون ببینیم و اونوقت از حرفی که زدیم یا کاری که کردیم پشیمون بشیم. بارنز با ظرافت خاصی نشون میده که چطور گذشته میتونه بر حال و آیندۀ ما سایه بیندازه و اینکه چطور مواجهه با پشیمانیها میتونه راهی برای یافتن آرامش و درک بهتر از خود و زندگی باشه.
و اما درونمایه سوم رمان دربارۀ حقیقت و خاطراته. «درک یک پایان» به زیبایی نشون میده که چطور خاطرات میتونن تغییر کنن و چطور هر فرد میتونه یه نسخهی متفاوت از گذشته را به یاد بیاره. این مسئله به ویژه در روابط تونی با دوستاش و معشوقههای گذشتهاش برجسته میشه. بارنز با مهارت خاصی این تفاوتها و تناقضها را به تصویر میکشه و نشون میده که حقیقت ممکنه چیزی بیش از یک واقعیت ثابت باشه؛ حقیقت ممکنه ترکیبی از دیدگاهها و خاطرات متفاوت افراد باشه.
جولین بارنز با مهارت تمام، مرزهای بین حقیقت و خاطره رو به چالش میکشه و ما رو با این سوال مواجه میکنه که آیا میتونیم به یادآوریهای خودمون اعتماد کنیم یا نه؟
بارنز می نویسه: {اما زمان… زمان چگونه ابتدا ما را بر جای خود مینشاند و سپس به شگفتی میاندازد. خیال میکردیم بالغ و عاقل شدهایم در حالی که فقط جانب احتیاط نگه میداشتیم. گمان میکردیم مسئولیت پذیر شدهایم و حال آن که فقط ترسو شده بودیم. آنچه واقع گرایی میخواندیم رو گرداندن از چیزها به جای روبرو شدن با چیزها از کار درآمد. زمان… بگذار زمان کافی بگذرد، آن وقت بهترین تصمیمات مان دمدمی و یقین های مان بلهوسی جلوه خواهد کرد.}
از درونمایه رمان که بگذریم باید به فرم رمان هم توجه کنیم، رمان دو فصل داره که فصل اول نوجوانی و جوانی تونی رو روایت میکنه و در فصل دوم به سراغ تونی میانسال میره. زمینه های داستان تو فصل اول ریخته میشه اما داستان در واقع از فصل دوم شروع میشه. جولین بارنز از سبک نگارشی منحصر به فردی استفاده کرده که به شدت تاثیرگذار و جذابه. بارنز با زبانی ساده و روون، اما در عین حال عمیق و فلسفی، داستان رو روایت میکنه. استفاده از جملات کوتاه و توصیفات دقیق، خواننده را به عمق داستان و شخصیتها میبره. بارنز با ایجاد تعلیقهای هوشمندانه و نمایش تدریجی حقایق، تونسته خواننده رو تا انتهای داستان با خودش همراه کنه.
بارنز در طول داستان لحظات تاثیرگذار بسیاری خلق میکنه. از جملات ابتدایی کتاب که به توصیف خاطراتی پراکنده و مبهم از گذشتهی تونی میپردازه، تا لحظات پایانی که با آشکار شدن حقیقتی غیرمنتظره همراهه، این کتاب پر از تعلیق و هیجانه.
همین جا، جا داره که از ترجمه بسیار عالی کتاب که به دست توانای حسن کامشاد انجام شده بگم. جناب کامشاد با دقت و وفاداری به متن اصلی، این شاهکار ادبی را به خوانندگان فارسیزبان معرفی کرده. ترجمهای که به خوبی میتونه حس و حال و عمق معانی کتاب را به خواننده منتقل کنه. امیداورم جناب کامشاد اگر این ویدیو رو میبینن هر جا که هستن سالم و دلشاد باشن.
اما چرا باید این رمان را بخونیم؟ «درک یک پایان» از اون دسته کتابهاییه که پس از خوندنش، تا مدتها در ذهنتون باقی میمونه. این کتاب وادارتون میکنه به زندگی و گذشتهتون نگاهی دوباره بندازید و شاید برای سوالات بیپاسخ خودتون جوابی پیدا کنید. علاوه بر این، سبک نگارش بارنز و ترجمهی روان کامشاد، تجربهی خوندن این کتاب رو بسیار لذت بخش کرده. این رمان نه تنها یک داستان جذاب و پر از تعلیق رو روایت میکنه، بلکه شما رو به تفکر دربارهی مسائل عمیق انسانی دعوت میکنه.
یکی از جذابیتهای این رمان، شخصیتپردازی قوی اونه. تونی وبستر شخصیت اصلی رمان، با تمامی ضعفها و قوتهایش، به شکلی بسیار واقعی و قابل لمس به تصویر کشیده شده. تونی شخصیتی داره که شاید خیلی از ما بتونیم باهاش همذاتپنداری کنیم؛ فردی که با مرور گذشتهاش، به دنبال معنا و حقیقت در زندگیاش میگرده. سایر شخصیتهای داستان هم به نوبهی خود به عمق و پیچیدگی داستان اضافه کردن و ما را با زوایای مختلفی از زندگی و روابط انسانی آشنا میکنن.
در نهایت، «درک یک پایان» کتابی است که نه تنها برای دوستداران ادبیات و داستانهای پیچیده و عمیق مناسبه، بلکه برای هر کسی که به دنبال یافتن معنا و درک بیشتری از زندگی و خودشه، میتونه یک تجربهی ارزشمند باشد. این رمان شما را به سفری درونی دعوت میکنه، سفری که شاید شما را به پاسخهایی جدید و دیدگاهی تازه نسبت به زندگی برسونه.
پس اگر دنبال یک رمان متفاوت و تأملبرانگیز هستید، «درک یک پایان» گزینهی بسیار خوبی برای شماست.
{جولیان بارنز نویسنده و منتقد انگلیسیه که ۱۹۴۶ دنیا اومده، یه مدت فرهنگ نویس آکسفورد بوده تا اینکه تو سال ۱۹۸۰ اولین رمانش به اسم مترولند رو منتشر کرد و یه جایزه هم بخاطرش برد. معروف ترین رمان هاش طوطی فلوبر، انگلیس انگلیس و درک یک پایان هستن. که طوطی فلوبر هم به فارسی ترجمه شده
درک یک پایان در سال ۲۰۱۱ منتشر شده و تونسته جایزهی من بوکر رو ببره.}
نقد و بررسیها
Clear filtersهنوز بررسیای ثبت نشده است.