مشخصات کتاب
عنوان: کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران
نویسنده: استفانی کرونین
مترجم: عبدالله کوثری
ناشر: ماهی
تعداد صفحات: ۱۴۴
متن پادکست
این قسمت از پادکست اختصاص داره به مقالهای از استفانی کرونین که به همت عبدالله کوثری ترجمه شده و در کنار چند مقاله دیگه به صورت کتابی درباره کلنل پسیان دراومده. آقای کوثری در مقدمهای که بر کتاب نوشتن به علاقه شدیدشون به پسیان در دوران نوجوانی اشاره کرده و مینویسند: «سیمای کلنل محمدتقی خان، جدا از واقعیت یا اهمیت جنبشی که رهبری کرد، همچون نماد میهندوستی و شهادت و معصومیتی سیاوشوار در جان من جایگیر شد و هنوز نیز در چشم من از چهرههای محبوب تاریخ معاصر این سرزمین است.» مسعود بهنود هم در کتاب کشتگان بر سر قدرت درباره پسیان مینویسه: «محمدتقی خان در کشوری پریشان که در آن همه نفع خویش را میجستند کیمیائی نایاب بود، یک استثنا به حساب میآمد و سلامت نفس و وطنخواهی و مردمداری او چیزی نبود که از نظرها پنهان ماند.» اما سیمای محمدتقی خان در گذر زمان از دید بسیاری از هموطنانش پنهان مونده، آقای کوثری در مراسم رونمایی از این کتاب گفته: «در مشهدی که قبر کلنل در آن است و تمام اتفاقات مربوط به او در همین جا افتاده، بسیاری کلنل را نمیشناسند.» به نظر من از سه جهت پرداختن به کلنل پسیان اهمیت داره، جهت اول نقشش در ژاندارمری در برههای حساس از تاریخ معاصر ایرانه که نشون دهنده تضاد و تقابلی است که بین نیروهای نظامی کشور وجود داشته و تصویر نیروهای نظامی یکدست تحت رهبری رضاخان رو زیر سئوال میبره، جهت دوم اهمیت کلنل پسیان در جنبشهای ناسیونالیستی و استقلال طلبانه اون سالهاست، تمرد کلنل پسیان از حکومت مرکزی یکی از سه جنبش بزرگ استقلال طلبانهای بود که بعد از جنگ جهانی اول و تا روی کار اومدن رضاخان در ایران بوجود اومد که به اندازه دو جنبش دیگه، یعنی جنبش جنگل و قیام شیخ محمد خیابانی شناخته شده نیست. اما جهت سوم اهمیت پسیان در شخصیت و زندگیاش نهفته است، پسیان جوانی سی ساله بود که به قتل رسید و بنا به گواه شاهدان فردی وطنپرست، شجاع، هنرمند و پاکدست بود.
کلنل پسیان از نسل مهاجرانی بود که بعد از قرارداد ترکمانچای زندگی زیر لوای حکومت روسیه رو نپذیرفتن و از قفقاز به تبریز مهاجرت کردن. محمدتقی خان در ۱۲۷۰ شمسی در تبریز به دنیا اومد. تبریزی که یکی از کانونهای اصلی مشروطه طلبان بود و طبیعی است که در این سن و سال و جو حاکم احساسات مشروطه خواهی و آزادیخواهی در این جوان جاگیر بشه. او در پونزده سالگی برای تکمیل تحصیلات به تهران اومد و وارد مدرسه نظام شد. پنج سال در اون مدرسه تحصیل کرد و یکسال قبل از اتمام تحصیل بالاجبار با درجه نایب دومی که معادل ستوان دومی است وارد ژاندارمری شد. کمی بعد در یوسف آباد تهران به سمت معلمی و مترجمی گمارده شد و به تدریج تا درجه سروانی بالا رفت، تا اینکه حدودا در سال ۱۲۹۰ شمسی همزمان با اخراج مورگان شوستر از ایران در همدان با سمت معاون گردان مشغول به کار شد و به پاس رشادت در برقراری امنیت راهها نشان طلا گرفت. پسیان بیست و دو ساله بود که به درجه سرگردی رسید، چندی بعد سمت ریاست گردان همدان رو داشت و طی اشغال ایران توسط روسها و انگلیسها در جنگ جهانی اول کنترل شهر همدان رو از دست قزاقها خارج کرد اما به دلیل کمبود نفرات و فقدان اسلحه مناسب و عدم اتحاد در دولت موقت مهاجرین مجبور به عقب نشینی شد. پسیان بارها با نیرویی کم تعداد در برابر روسها مقاومت کرد تا از دولت موقت مهاجرین محافظت کنه و در جریان این مقاومتها نشان صلیب آهن رو دریافت کرد، در متن اهدای این نشان اومده: «ماژور محمدتقی خان… به درستکاری فوقالعاده و شجاعت و تحقیر مرگ و عزم و پردلی معروف است. … ماژور محمدتقی خان، با وجود آنکه قوای او چندین بار کمتر از قوای روسها بود، چنان پافشاری نمود که قوای عثمانی که در تحت فرماندهی شوکت بیک بودند، توانستند بدون هیچ گونه آسیبی به طرف خانقین عقب بنشینند.» در نهایت این عقبنشینیها تا خروج دولت موقت مهاجرین از خاک ایران و ورود به خاک عثمانی ادامه پیدا کرد. پسیان خسته و آزرده از عدم اتحاد و تذبذب دولت موقت مهاجرین که منجر به شکست مقاومت شده بود برای معالجه ورم کبد به آلمان رفت. بسیاری از افسران ژاندارم که به مشروطه خواهی و ملیگرایی معروف بودند به خاطر حفظ جان مجبور به ترک ایران شدند. اون دسته از افسران ژاندارم که در ایران موندن یا کشته شدن یا سعی کردن مخفی بشن. برادر و پسرعموی پسیان هم جز همین کشتهشدگان بودن که بعد از به دست آوردن کنترل شهر شیراز که یکی از مهمترین شهرهای جنوب بود با سرکوب شدید عشایر متحد انگلیس مواجه شدن و شکست خورده و کشته شدند. پسیان در آلمان که بود باخبر شد افرادش در دیاله عراق در محاصره قوای انگلیسها قرار گرفتن و سریعا خودش رو به حلب رسوند اما وقتی رسید که کار از کار گذشته بود و افرادش همگی توسط انگلیسها کشته شده بودن، با این اتفاقات میشه درک کرد که چرا پسیان در دوره کوتاه حکومتش در خراسان نه با انگلیسها رابطهی خوبی داشت و نه با روسها. پسیان بعد از اینکه نتونست کاری برای همرزمانش بکنه به آلمان برگشت و به قول خودش برای اینکه وقتش رو به بطالت نگذرونده باشه تعلیم خلبانی دید اما ضعف جسمانی بهش اجازه نداد پرواز رو ادامه بده و بعد از ۳۳ بار پرواز تقاضای انتقال به نیروی زمینی ارتش آلمان رو کرد و تا پایان جنگ در ارتش آلمان جنگید. بعد از اتمام جنگ ریاضیات و موسیقی خوند و با اینکه قانونی وجود داشت که افسران خارجیای که در ارتش آلمان خدمت کرده بودن میتونستن تبعه آلمان بشن، بعد از خروج نیروهای متفقین از ایران و اطمینان از اینکه جانش در خطر نیست به تهران برگشت. در تهران تا پایان دولت وثوق الدوله که علاقهای به بکارگیری عناصر ضد انگلیس نداشت بیکار بود و دست به کار ترجمه شد تا اینکه با سقوط دولت وثوقالدوله به واسطه مخالفتها با قرارداد ۱۹۱۹ و روی کار اومدن دولت مشیرالدوله به ریاست ژاندارمری مشهد منصوب شد. پسیان ماموریت داشت تا ژاندارمری خراسان رو تجدید سازمان و گسترش بده، ژاندارمری بخاطر نفوذ روسیه در خراسان تا قبل از انقلاب اکتبر حضور چندانی در خراسان نداشت، بعد از خروج روسها از ایران حکومت مرکزی که درصدد افزایش تسلط خود بر کشور بود سعی داشت با تقویت ژاندارمری به این مهم دست پیدا کنه. خصوصا اینکه بغیر از ناحیه شهری مشهد، روستاها و حومه شهرهای خراسان در کنترل قبایل مسلح کرد و ترکمن در شمال و هزاره، تیموری و بلوچ در جنوب بود که حکومت مرکزی هیچ تسلطی بر اونها نداشت. از طرفی علمای مشهد هم هیچ دلبستگیای به حکومت مشروطه نداشتن. در اون دوران در شمال و جنوب خراسان دو شخصیت صاحب نفوذ وجود داشتن یکی در شمال سردار معزز بجنوردی و دیگری در جنوب شوکت الملک یا محمدابراهیم علم پدر اسدالله علم حاکم بیرجند و قائنات.
برای اینکه درک درستی از شرایط و زمانه حاکم در ایران صد سال پیش داشته باشیم لازمه کمی به وقایع قبل از ورود کلنل پسیان به مشهد و همچنین وقایعی که در اون چند سال ایران از سر گذرونده بود بپردازیم. با شروع جنگ جهانی اول و با وجود اعلام بیطرفی دولت ایران، بخشهایی از ایران توسط روسها، انگلیسها و عثمانیها اشغال شد. من در اپیزود کار کار انگلیسیهاست کمی درباره این دوران و فجایعی که این اشغال به همراه داشت صحبت کردم. با انقلاب بلشویکی در سال ۱۹۱۷ روسیه خاک ایران رو ترک کرد، اما امپریالیست در هر صورت امپریالیسته چه کمونیست باشه چه سرسپرده تزار. دیری نپایید روس ها دوباره به دنبال منافع امپریالیستی در ایران افتادند، اینبار با هدف صدور انقلاب بلشویکی به کشورهای همسایه. اما چون هنوز با ارتش سفید که از حمایت بریتانیا و فرانسه برخوردار بود می جنگیدند، امکان و عزمی جدی و پر قدرت برای مداخله در ایران نداشتند. بریتانیا هم در این دوران سعی کرد از غیبت رقیب دیرینهاش استفاده و قرارداد ۱۹۱۹ رو به ایران تحمیل کنه اما با مخالفت مردم و سیاسیون مواجه شد و به جایی نرسید. در بحبوحه همین مخالفتها با قرارداد بود که کلنل پسیان به تهران رسید. این دوران مقارن با اواخر دوره اول جنبش جنگل و قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز بود که که علت اصلی پیدایش اولی اخراج روسهای تزاری طی اشغال جنگ جهانی اول از ایران بود و علت پیدایش دومی مشخصا در مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹.
کشور بعد از قحطی جنگ جهانی اول دچار آشوب شده بود و هنوز قوای نظامی انگلیس به بهانه نبرد با بلشویکها در خاک ایران حضور داشتند اما نه برای حفظ منافع ایران بلکه بیشتر به منظور حفظ منافعشون در هندوستان. نیروهای نظامی روس هم گاه گداری به بهانههای مختلف وارد خاک ایران میشدند خصوصا در حمایت از دوره دوم جنبش جنگل. راهها امنیت نداشت و در گوشه و کنار مملکت ایلات مسلح و یاغی ترکتازی میکردن. جنبشهای استقلال طلبانهای مثل جنبش جنگل که گرچه بعدتر به انحراف کشیده شد رو باید در این زمینه تاریخی دید، جنبشهایی که مخالف حضور خارجیها و خواهان حکومت مرکزی قدرتمند بودن تا هم امنیت و هم استقلال مملکت رو فراهم کنه. در کنار اینها به قول مورگان شوستر وجود طبقه حاکمه حرفهای در ایران که نامشون غالبا با فساد مالی و بیلیاقتی گره خورده سبب شورش و طغیان علیه حکومت مرکزی بود. با اینکه در اون زمان چهار نیروی نظامی نظمیه، ژاندارمری، قزاق و پلیس جنوب در ایران وجود داشت، اما امنیت به معنای واقعی کلمه کالایی نایاب بود. در چنین اوضاعیه که رضاخان به همراه سیدضیا و با همراه داشتن قوای قزاق علیه دولت مرکزی کودتا میکنن تا اولین قدمها رو برای اصلاح امور مملکت بردارن.
پسیان در مشهد بود که کودتای اسفند ۱۲۹۹ اتفاق افتاد، اما قبل از اینکه به وقایع دوران پس از کودتا بپردازیم ، لازمه کمی درباره جنبشهای جدایی طلبانه و انقلابی که قبل از ورود پسیان در خراسان وجود داشته صحبت کنیم. طبق مقالهای با عنوان “تلاش برای کشاندن خراسان به سوی شوروی” که در همین کتاب آورده شده شوروی به دنبال این بود تا با حمایت از جنبشهای انقلابی در ایران، بخشهایی از ایران رو به خاک خودش ملحق کنه. از بین این بخشها، منطقه خراسان اهمیت زیادی برای بلشویکها داشت، چون از یه طرف به تهران و خلیج فارس نزدیکشون میکرد و از طرف دیگه به هند. به همین خاطر ماموران شوروی با سردار خداوردی خان از یاغیان و راهزنان معروف منطقه که تمایلات سوسیالیستی داشت تماس گرفتن، در یکی از گزارشهای اون دوره از طرف ماموران شوروی اومده: «باید به هر وسیله ممکن بکوشیم کردهای نواحی مرزی، به ویژه سرکردگان آنان را، به سوی حکومت شوروی جلب کنیم. باید در نظر داشت که کردها ناراضیترین قوم ایران و در مقام ناپسری حکومتند، لذا مناسبترین هدف برای پذیرش ایدههای شوروی هستند.» و در ادامه به خداوردی خان اشاره میکنه که نزدیک به هزار سوار در اختیار داره و از هیچ حکومتی تبعیت نمیکنه. خداوردی خان حکومت مرکزی رو عاصی کرده بود وتلاش ها برای دستگیری و کشتنش بی نتیجه مونده بود. خداوردی خان در اردیبهشت ۱۲۹۹ به عشق آباد رفته و با زینوویف (Zinoviev) فرمانده ارتش اول ترکستان ملاقات کرده بود. زینوویف بعدها از عوامل تاثیرگذار در قدرت گرفتن استالین و اخراج تروتسکی از حزب کمونیست شوروی بود که در نهایت بعد از وقوف به اشتباهش سعی در جبران داشت اما به دست استالین تصفیه شد. خداوردی خان به زینوویف قول مساعد میده که حمایت بسیاری از اقوام منطقه رو داره و میتونن برای شروع قیام روی او حساب کنن. در مقابل شوروی هم با کلی وعده و وعید مقداری اسلحه در اختیار خداوردیخان میگذاره. به موازات این قرارها، جنگلیها به کمک نیروی نظامی شوروی بندر انزلی رو تصرف میکنن و هماهنگیهایی برای ارتباط بین جنبش جنگل و خداوردیخان انجام میگیره که به محض شروع شورش خداوردیخان کمکهایی از سمت جنبش جنگل دریافت کنه. در این اثنا قوام والی خراسان که متوجه ارتباط خداوردیخان با شوروی شده بود سعی کرد همزمان هم با مذاکره با اقوام متحد خداوردیخان و جلب نظرشون به طرفداری از حکومت مرکزی و هم اعزام نیرو به مواضع خداوردیخان این قائله رو برای همیشه بخوابونه. به همین منظور در یازدهم امرداد ۱۲۹۹ به مواضع خداوردیخان حمله کرد، اما بعد از چند روز درگیری به دلیل مواضع مستحکم خداوردیخان کاری از پیش نرفت و قوام پیشنهاد آتشبس و مذاکره داد. هدف قوام از اینکار مشغول کردن خداوردیخان تا رسیدن نیروی کمکی از مرکز بود. خداوردیخان که درخواستهای کمکش از شوروی بیجواب مونده بود و از طرفی متوجه قصد قوام از مذاکره شده بود، مخفیانه به همراهی تعدادی از افرادش به عشق آباد فرار کرد. با گریختن خداوردیخان قوام تونست متحدان خداوردیخان رو به سمت خودش بکشونه و اعتبار خان رو در منطقه بسیار کاهش بده و این قائله رو تا حد بسیار زیادی ریشهکن کنه. اما سئوال اینجاست که چرا شوروی با وجود اهمیت بسیار زیادی که خداوردیخان و جنبشش داشت از او حمایت نکرد؟ دو مسئله در این عدم حمایت دخیل بود یک اینکه شوروی نیروی کافی برای حمایت از خداوردیخان نداشت و قبل از حمله قوام، خداوردیخان از این موضوع اطلاع داشت، علت هم این بود که هنوز بخارا به تصرف شوروی در نیومده بود و فتح خراسان باعث میشد بخارا پشت جبهه خراسان قرار بگیره و برای شوروی این امر خطرناک بود، پس برای شوروی فتح بخارا در اولویت قرار داشت. ، دلیل دوم مسائلی بود که در جنبش جنگل پیش اومده بود، کمونیستهای تندرو در نهم امرداد علیه میرزا کوچک خان کودتا کردن و نشون دادن که مایل نیستن از مبارزان ملی ایران حمایت کنن که خداوردیخان هم جزوشون بود. اما نکته مهمی که علت اصلی شکست این جنبش در خراسان بود که بعدتر هم در قیام کلنل پسیان اهمیت خودش رو نشون میده این بود که خراسان و خصوصا مشهد کانون مشروطهطلبان نبود و با اینکه مثل آذربایجان هم مرز با شوروی بود اما تاثیرات کمونیسم و جنبشهای انقلابی اونطور که در آذربایجان مشهود بود در خراسان دیده نمیشد. به یک معنا جنبشهای استقلال طلبانهای که در خراسان به راه افتاد ریشه در محیط خراسان نداشت و بیشتر حاصل اوضاع عمومی کشور بود.
به همین خاطر قوام تونست این جنبش رو سرکوب کنه چون عملا کسی مثل خداوردیخان پایگاهی مردمی، چون ستارخان یا میرزا کوچک خان نداشت و شوروی هم بعدتر متوجه این موضوع شد. مساله قابل توجه دیگه که در مورد سرکوب خداوردیخان حائز اهمیته نقش قوام در این سرکوبه که پیش درآمد حرکت بزرگتری بود که قوام به اون شهره است یعنی آزادسازی آذربایجان. خداوردیخان در عشق آباد به فراموشی سپرده شد به حدی که خودش و افرادش به گرسنگی افتادن. به هر حال تنها کاری که بلشویکها تونستن برای این خان سابق صورت بدن گرفتن اتاقی در هتل بود، در گزارشی اومده: «فرش و موکتی کف اتاق انداختند و خدا میداند آنان ده دوازده نفری چطور آنجا سر میکردند. حتی برای سردار هم نتوانستند دستکم یک تخت سفری دست و پا کنند. از آن گذشته، در طول سه هفته حتی خوراک هم به آنان داده نشد». این سرنوشت خیلی از کسانی بود که با ایدههای سوسیالیستی و با چشمداشت به حمایت شوروی دست به شورش و قیام در ایرانزدن و در اکثر موارد با خیانت شوروی مواجه شده و شکست خوردن. اونهایی هم که تونستن به شوروی پناه ببرن در اغلب موارد در تصفیههای استالینی به قتل رسیدن. بالاخره خداوردیخان وقتی تمام اقداماتش جهت کمک گرفتن از شوروی بینتیجه موند در فروردین ۱۳۰۰ ناامید و سرخورده به ایران برگشت و به دستور کلنل پسیان که اونموقع والی نظامی خراسان بود تسلیم نیروهای ژاندارمری و در نهایت اعدام شد.
پسیان یک ماه بعد از فرار خداوردیخان به عشق آباد به مشهد رسید، به محض ورود و تحویل گرفتن ژاندارمری متوجه شد با وجود پرداخت به موقع بودجه ژاندارمری حقوق افراد چندین ماه عقب افتاده بود و ژاندارمری بدهی زیادی به دیگران داشت. پسیان تلاش کرد این مشکلات مالی رو حل کنه اما هم به دلیل وضعیت اقتصادی بسیار بد خراسان و هم به دلیل اختلاسها و حیف و میلهایی که میشد بعد از دو ماه دوندگی موفق نشد و چاره رو در استعفا دید، به گفته خودش چهار بار استعفا داد و هر بار رد شد و در نهایت به این نتیجه رسید که هدف از فرستادنش به خراسان نه اصلاح امور ژاندارمری بلکه نشون دادن بیلیاقتیاش بوده وگرنه انقدر مانعتراشی نمیشد. متهمان اصلی پرداخت نشدن به موقع بدهیها و حقوق پرسنل،قوام و رئیس قبلی ژاندارمری بودند. اوضاع وقتی متشنجتر شد که مرکز از دوبوا پیشکار مالیه خراسان درخواست کرد نیمی از درآمدهای خراسان رو برای مرکز ارسال کنه و دستور رسید تا حسابهای ژاندارمری و نظمیه بررسی بشن، اما قوام مانع این حسابرسی شد، دوبوا اعتقاد داشت نیمی از پولی که برای اداره نظمیه و ژاندارمری تحویل قوام داده به جیب قوام سرازیر شده. همونطور که روز به روز میانه دوبوا و قوام بیشتر بهم میخورد، پسیان هم به همون نتیجهای رسید که دوبوا رسیده بود و قوام رو در مشکلات مالی خراسان مقصر میدونست. اوضاع در خراسان بسیار شکننده بود، حتی وضع مالی آستان قدس هم با داشتن املاک و موقوفات فراوان خوب نبود، شورش و هرج و مرج ایالت رو فلج کرده بود و روحیه افراد ژاندارمری به دلیل معوق شدن حقوقشون بد بود و کار تجدید سازمان ژاندارمری عملا معلق مونده بود. در این اوضاع بود که کودتای سوم اسفند اتفاق افتاد. با به قدرت رسیدن سیدضیا بواسطه کودتای نظامی قزاقها، شور و شوق ملیگرایی در افرادی مثل پسیان شعله کشید. پسیان میدید که سیدضیا قصد داره اوضاع مملکت رو سامان بده و با دستگیریهای گسترده اشراف و متنفذان و برنامههای اصلاحیای که اعلام کرد کورسوی امیدی در دل مردم و ملیگراها افروخت.
یکی از کسانی که سیدضیا قصد بازداشتش رو داشت قوام بود این کار نشدنی به نظر می رسید ولی با همیاری و همکاری کلنل پسیان این کار انجام شد. در سیزدهم فروردین ۱۳۰۰ قوام توسط پسیان بازداشت و چند روز بعد به تهران فرستاده شد، روز بعد به حکم سیدضیا، کلنل پسیان به عنوان والی نظامی خراسان منسوب شد و قدرت رو به دست گرفت. پسیان برای بسط قدرت خودش حاکمان شهرهای دیگه رو بازداشت کرد و به جاشون افسران ژاندارمری گذاشت و در بعضی شهرها که حاکمان ابقا شدن حکومت عملا توسط ژاندارمری اداره میشد. پسیان حقوق عقب افتاده پرسنل ژاندارمری رو پرداخت و شروع به سربازگیری برای ژاندارمری کرد که کمی بعد نفرات ژاندارمری به هزار نفر رسید برای درک بزرگی این عدد باید بگم که فتح تهران توسط رضاخان در سوم اسفند توسط دو هزار نیروی قزاق صورت گرفته بود.
پسیان به همراه دوبوا مشغول رسیدگی به حسابها شدن و افراد متخلف و کسانی که بدهی مالیاتی داشتن رو بازداشت و بدهیها رو وصول کردن. برای کسانی مثل قوام که وصول بدهیها ممکن نبود هم دست به مصادره اموالشون زدنهمچنین پسیان شروع به اصلاح امور در آستان قدس زد و بر این آستان مالیات بست. اصلاح امور موقوفات کاری بود که از مدتها پیش مشروطهخواهان قصد انجامش رو داشتن اما ناکام مونده بود، پسیان جز اولین افرادی بود که دست به این کار زد، اصلاح امور مالیاتی و شهرداری هم از اقدامات دیگهای بود که پسیان به کمک دوبوا انجام داد. در کنار اینها دست به اصلاحاتی جزئی مثل اخراج کارمندان معتاد، کاهش دادن قیمت نان و گوشت و غیرمجاز اعلام کردن فعالیت پزشکانی که مدرک نداشتن هم زده شد. سرکوب اشرار و راهزنانی چون خداوردیخان هم در همین دوره صورت گرفت. این اقدامات در سایه حمایت دولت سیدضیا به خوبی در حال انجام بود تا اینکه دولت سیدضیا سقوط کرد و به یکباره ورق برگشت.
برای کسانی که اطلاعی از مسائل تهران نداشتن این اقدام نه مرحلهای در قدرت گرفتن تدریجی رضاخان بلکه ضد کودتایی بود که اشراف و سیاسیون سابق علیه دولت سیدضیا انجام داده بودن تا قدرت رو دوباره در دست بگیرن.
رضاخان که بازوی نظامی کودتا بود سعی میکرد جایگاه خودش رو در سلسله مراتب قدرت مستحکم کنه، جایگاهی که هم به دلیل وجود سیاستمدارن کهنهکار و هم وجود ارتشهای موازی قزاق در ایران همواره مورد تهدید بود. یکی از اقداماتی که انجام شد انحلال پلیس جنوب در دولت سیدضیا بود که به برداشته شدن یکی از موانع قدرت گرفتن رضاخان منجر شد. از طرفی سیدضیا تلاش میکرد با تقویت ژاندارمری جلوی قدرت گرفتن بی حد و حصر قزاقها گرفته بشه و ژاندارمری مبنایی باشه برای ساختن ارتشی مدرن. اما رضاخان جایگاهی در ژاندارمری نداشت. ژاندارمری ایران در سال ۱۲۹۰ توسط قوام ایجاد شد، قوام از سوئد خواست تا نیرویی نظامی و متشکل در ایران بوجود بیاره و به همین منظور سه افسر سوئدی به فرماندهی یالمارسن وارد ایران شدند و ژاندارمری ایران رو از ترکیب ژاندارمری خزانه که یادگار منحل شده مورگان شوستر بود و عدهای از نظامیان قزاق بوجود آوردن. ژاندارمری از همون ابتدا به ملیون و مشروطهخواهان نزدیک بود، برعکس قزاقها که معمولا در خدمت ارتجاعیترین جناح حاکم بودن. به همین خاطر رضاخان نمیتونست روی ژاندارمری به عنوان نیرویی سرکوبگر و احیانا در صورت لزوم قسیالقلب حساب کنه و برای برپایی دیکتاتوری خشن و نظامی خودش قزاقها قابل اعتمادتر بودن.
ژاندارمری در زمان عزل و تبعید سیدضیا در اوج قدرت خودش بود اما سیدضیا نتونست به وقت نیاز از این قدرت استفاده کنه. عواملی چند در عزل سیدضیا موثر بودن اما مهمترینش موقعشناسی و ذکاوت رضاخان بود. با عزل سیدضیا تمامی زندانیها آزاد شدن، زندانیهایی مثل مدرس، قوام و فرمانفرما. قوام بعد از آزادی به حکم احمدشاه رئیسالوزرا شد و این خبر برای پسیان ناخوشایندترین خبری بود که ممکن بود برسه.
فردای مطلع شدن پسیان از نخستوزیری قوام بخشنامهای به خراسان رسید که نجدالسلطنه که فردی سالخورده و از سرشناسان خراسان بود رو به والیگری این ولایت منصوب میکرد. اما نجدالسلطنه محتاط از تهران خواست که او رو از این مسئولیت معاف کنن و والیگری موقتا در اختیار پسیان قرار داده بشه. پسیان از طرفی با سقوط دولت سیدضیا سرخورده بود و از طرف دیگه گمان میکرد حکومت قوام دوام چندانی نخواهد داشت و دوباره سیدضیا به قدرت برخواهد گشت و از جهت سوم از انتقام شخصی قوام در هراس بود. همه این عوامل باعث شد که دست به اقدامات احتیاطی بزنه، ابتدا همه کسانی که ممکن بود به والیگری انتخاب بشن رو بازداشت کرد، تلگرافخانه رو تحت نظر گرفت و دست به اعمال سانسور زد و از فرماندهان ژاندارمری که به حکومت شهرهای خراسان منصوب شده بودن اعلام وفاداری گرفت . کلنل پسیان بیمناک از کینه و انتقام قوام بود و اطرافیانش هم این ترس رو تقویت میکردن، اما وزیر دربار و فرمانده سوئدی ژاندرمری کلنل گلروپ (Gleerup) به پسیان توصیه کردن از والیگری دست برداره اما در مقام فرمانده نظامی باقی بمونه اما وحشت پسیان رو فلج کرده بود و اجازه نمیداد تصمیمی درست و منطقی بگیره.کلنل دو راه بیشتر در مقابل خودش نمیدید یا باید خراسان رو رها میکرد و به اروپا میرفت یا در مقابل مرکز دست به مقاومت و طغیان میزد. به همین منظور لیستی از درخواستهاش آماده کرد و به تهران فرستاد و وضعیتش رو برای پرسنل ژاندارمری و نظمیه شرح داد و گفت اگر با این شرطها موافقت بشه به اروپا میره و اگر نه مجبوره مقاومت کنه، اکثر مستمعین از پسیان حمایت کردن و قول دادن در کنارش مقاومت خواهند کرد. شرطهای پسیان اینها بودن:
- ترفیع درجه افسران ژاندارمری که در دولت قبل به تصویب رسیده باید در این دولت هم تایید بشه.
- ژاندارمهای خراسان نباید بخاطر وقایع اخیر مجازات بشن.
- رسیدگی به حسابهای مالیاتی که از قبل شروع شده باید ادامه پیدا کنه.
- بودجه ژاندارمری تصویب شود.
- رفتار والی جدید با ژاندارمری باید مطابق مقررات فعلی باشه.
- به کلنل اجازه داده بشه با دریافت یکسال مواجب و هزینه سفر عازم اروپا بشه و امنیتش تا مرز کشور تامین بشه.
پنج شرط اول که نشون دهنده ترس فوقالعاده پسیان از انتقام احتمالی قوام از ژاندارمری بود مورد قبول شاه قرار گرفت اما با خروج پسیان مخالفت شد چرا که خروج پسیان رو مخالف با مصالح مملکت میدونستن. در عوض توصیه کردن پسیان به والیگری نجدالسلطنه رضایت بده و خودش در مقام فرماندهی نظامی خراسان باقی بمونه. کلنل چون دید امنیت افرادش تامین شد این شرایط رو قبول کرد و بحران موقتا فرونشست. اما ترس کلنل تا چه حد حقیقت داشت؟ آیا قوام برای انتقام گرفتن از کلنل پسیان رئیسالوزرا شده بود؟ این توهمات حاصل ذهن ساده و احساساتی پسیان بود که هیچ آشنایی به سیاست ایران نداشت. قوام در تهران درگیر مسائل بزرگتری مثل قدرت گرفتن رضاخان بود و اتفاقا سعی داشت با تقویت ژاندارمری جلوی نفوذ روز افزون قزاقها و به طبع اون رضاخان گرفته بشه، حتی اگر پسیان از در دلجویی درمیومد و البته قوام انقدر سرسختی نشون نمیداد احتمال زیادی وجود داشت که قوام با همکاری پسیان جلوی قدرت گرفتن رضاخان رو بگیرن، احتمالا یکی از دلایلی که مرکز در ابتدا با کلنل پسیان از در دلجویی دراومد و شروطش رو پذیرفت همین باید باشه، از طرف دیگه پسیان شخصیتی محبوب هم در بین مردم و سرشناسان مشهد و هم پرسنل ژاندارمری بود، مبارزاتش با فساد و برقراری نظم و امنیت در خراسان و همچنین شخصیت پاکدست و وطنپرستش از او چهرهای ساخته بود که به راحتی میتونست رقیبی جدی برای رضاخان باشه. البته دلیل دیگهای هم برای دلجویی از پسیان وجود داشت قزاقها و رضاخان در اون موقع مشغول جنگ با جنگلیها بودن و رضاخان توان کافی و علاقهای برای مقابله با پسیان نداشت. بعضی اعتقاد دارن اگر پسیان کل نیروهای ژاندارمری تحت فرمانش رو جمع میکرد و به تهران حمله میکرد رضاخان چارهای جز فرار نداشت.
آرامش نسبی برقرار شده بین تهران و مشهد موقتی بود، با اینکه ترفیع درجه افسران ژاندارمری تایید شد اما هنوز بودجه ژاندارمری تایید نشده بود و پسیان نمیتونست از درآمد خراسان برای ژاندارمری استفاده کنه، خصوصا اینکه تعداد نیروهای ژاندارمری به ۲۵۰۰ نفر رسیده بود و هزینهها شدیدا بالا رفته بود. خزانه حکومت جوابگوی مخارج نبود و از طرفی مرتبا از سمت تهران دستور میرسید که سهم مرکز رو ارسال کنن، آرام آرام مخالفتهایی با شدت عمل ژاندارمها در اخذ مالیات هم صورت میگرفت و قبایل ترکمن سعی داشتن از تحویل سلاحهاشون به ژاندارمری خودداری کنن. در همین اثنا بود که نجدالسلطنه به مرکز اعلام کرد توانایی والیگری رو نداره و بدون اینکه مرکز رو در جریان بگذاره حکومت رو به پسیان واگذار کرد. پسیان با اینکه هنوز تمردی نکرده بود اما در مورد بعضی مسائل از مرکز نافرمانی میکرد و این اقدام نجدالسلطنه مرکز رو در عمل انجام شده قرار داده بود. آرام آرام مخالفتها با پسیان رو به افزایش بود اما با انتخاب صمصام السلطنه بختیاری به والیگری خراسان ورق برگشت و همه در حمایت از پسیان متحد شدند. چرا که حضور صمصام السلطنه به همراه بختیاریهای مسلح رو تهدیدی برای امنیت خراسان میدیدند. متنفذان شهر تلگرافهایی به مرکز فرستادند تا مخالفتشون رو با انتصاب صمصام السلطنه اعلام کنن اما قوام در انتخاب خودش پابرجا بود.
پسیان با صمصام السلطنه وارد مذاکره شد و ازش درخواست کرد به تنهایی به مشهد بیاد، احتمالا هدف قوام از این انتخاب این بود که صمصام السلطنه با قوایی که در اختیار داره بتونه جلوی تندرویهای پسیان رو بگیره. صمصام السلطنه قول داد که پسیان رو در مقام فرماندهی نظامی نگه داره و بدون نیروهاش بیاد، اما خبری از ورود صمصام السلطنه نشد و به جاش خبر رسید که کلنل گلروپ در راه مشهده حکومت مرکزی گلروپ رو به جای پسیان مسئول تجدید سازمان ژاندارمری خراسان کرده بود و به پسیان اجازه میدادن شش ماه به مرخصی بره در غیر این صورت قوایی برای سرکوب پسیان اعزام میشد. پسیان از طریق عموش ژنرال حمزه خان پسیان که از افسران قزاق بود شروع به مذاکره با تهران کرد تا بتونه کشور رو ترک کنه و با پیشنهاداتش هم موافقت شد، اما فشار اطرافیان که نمیخواستن پسیان کشور رو ترک کنه و همینطور تمایل قلبی خودش برای موندن در کشور و در عین حال دودوزه بازی قوام که هم مذاکره میکرد و هم دست به تحریک قبایل شمال خراسان میزد باعث شد بجای رفتن از ایران مواضع خودش رو تقویت کنه و اینبار واقعا دست به شورش بزنه.
کلنل پسیان هیچوقت قبول نکرد که دست به تمرد زده و مقامش رو مشروع و قانونی میدونست اما از دید مرکز اینطور نبود. قوام در مقابل این تمرد و در حالی که عاجز از فرستادن نیرو به خراسان بود، سعی کرد با تحریک عشایر علیه کلنل پسیان اوضاع رو به دست بگیره، به همین منظور شورشهای در شمال و جنوب خراسان به راه افتاد و پسیان رو به زحمت انداخت اما تونست خیلی از این شورشها رو سرکوب کنه. در کنار برقراری امنیت اصلاحاتی که معوق شده بودن رو با کمک دوبوآ پی گرفت، گرچه دوبوآ هم دیگه از طرف مرکز مورد تایید نبود. در همین اثنا پیروزیهایی که در جبهه شمال و در مقابل جنبش جنگل اتفاق افتاد دست رضاخان رو باز گذاشت تا نیرویی به سمت شرق اعزام کنه، این نیروها در شاهرود مستقر شدن اما رضاخان به خاطر کمی نفرات و ضعف در تجهیزات قزاقها قصد نداشت با پسیان درگیر بشه و عملا تا وقتی پسیان زنده بود این درگیری اتفاق نیوفتاد. بیشک رضاخان از کلنل پسیان میترسید چون هم چهرهای مردمی و ملی داشت هم توان نظامی بالایی. رژیم ژاندارم روز به روز رادیکالتر میشد و عدم تقابل نظامی سختتر، از یک طرف پسیان در معرض تبلیغات و حمایتهای اطرافیانش مثل عارف قزوینی که دم از حمله به تهران میزدند قرار داشت و از طرف دیگه سرسختی قوام راه رو بر هر راهحل مسالمت آمیزی میبست. آرام آرام فضای خراسان به سمت اعلام جمهوری حرکت میکرد اما پسیان علنا هیچوقت حرفی از جمهوری نزد و خودش رو سرسپرده شاه میدونست و تاکید داشت حکومتش قانونی است و از شاه مشروعیت گرفته. با اینکه روز به روز اوضاع در خراسان سختتر میشد و رژیم مشهد متوجه دشواری باری که به دوش کشیده بود میشد اما روحیه مردم مشهد همچنان بالا بود و خیلیها اعتقاد داشتن به زودی کمکی از جنبش جنگل یا بلشویکهای عشق آباد دریافت میکنن، که نشون دهنده نشناختن سیاست داخلی و خارجی بود. در بحبوحه تشنجات خراسان سفیر شوروی به دولت پیشنهاد داده بود در صورت لزوم میتونن روی شوروی برای ارسال نیرو و سرکوب کلنل پسیان حساب کنن که مورد قبول حکومت ایران و البته انگلیسها نبود. قبلتر هم قوام وقتی به جنگ خداوردیخان رفته بود چنین پیشنهادی از انگلیسها شده بود که قوام با قاطعیت رد کرده بود. امیدوارم فرصتی دست بده و به نقش قوام در تاریخ معاصر ایران هم بپردازیم.
از اونجا که پسیان قبول نکرد از کشور خارج بشه و حکومت مرکزی نمیتونست ریسک یک جنبش جنگل دیگه رو بپذیرهچارهای جز اعمال خشونت باقی نمونده بود قوام که نمیخواست دست به دامن قزاقها بشه از نفوذش در کردها استفاده کرد و شورش بزرگی در شمال به رهبری سردار معزز بجنوردی راه انداخت، پسیان که درگیر جنگ با عشایر جنوب بود وقتی فهمید قوچان توسط کردها اشغال شده به سرعت خودش رو با چند افسر و شمار اندکی از نیروها به شمال قوچان رسوند و در راه بجنورد با کردها درگیر شد. کردها که به هزار نفر بالغ میشدند هم از لحاظ نفرات و هم تجهیزات برتر از قوای پسیان بودند، در این نبرد نابرابر کلنل پسیان تا آخرین گلوله تفنگش مقاومت کرد و در نهایت کشته شد.
با مرگ کلنل پسیان عملا کار رژیم ژاندارم به اتمام رسید، جسد بیسر پسیان رو در آرامگاه نادرشاه با حضور مردم به خاک سپردن و مزار پسیان از همون روز جایی شد برای اجتماع مخالفان حکومت، تا اینکه قوام مجبور شد جسد رو به گورستانی عمومی انتقال بده، اما در نهایت در کنار آرامگاه نادرشاه به خاک سپرده و در سال ۱۳۷۹ توسط یعقوب دانشدوست برای این سرباز وطن مقبره ساخته شد.
بعد از کلنل پسیان تا مدتی مشهد همچنان ناآرام ماند تا در نهایت با ورود قوای قزاق و چند ماه بعد با ادغام نیروی ژاندارمری و قزاق این ناآرامیها دست کم در ظاهر فروکش کرد. حکومت کوتاهی که پسیان در خراسان پایهریزی کرد گرچه به اصلاحات بنیادین و عمیقی دست نزد اما شروع راهی بود برای مبارزه با فساد، ایجاد اصلاحات و برقراری امنیت. حکومت پسیان اگرچه مذهبی نبود اما گرایشات کمونیستی هم نداشت و گرایشات ناسیونالیستی، سکولار و حتی ضد روحانیت داشت و با اشراف سنتی ایران به شدت دشمن بود. به قول خانم کرونین نام بردن از دشمنان رژیم ژاندارم آسانتر است. کسانی مثل قوام، بزرگمالکان و تجار عمده، تشکیلات آستان قدس و طوایف ساکن خراسان. به زعم نویسنده: «مجموعه رنگارنگ دشمنانی که رژیم کلنل پسیان برای خود تراشید از بسیاری جهات ویژگیهای مقاومتی را ترسیم میکرد که بعدها نه تنها در ایران بلکه در سراسر خاورمیانه، سدی در برابر مدرنیزاسیون شد».
نکته قابل توجه دیگه در مورد قیام پسیان عدم حمایت مشروطهخواهان و آزادیخواهان پایتخت از این جنبش بود. کلنل پسیان گرچه تلاش کرده بود با مشروطهخواهان ارتباط برقرار کنه اما جوابی درخور نگرفته بود، بغیر از عارف که در رثای جنبش و شهادت کلنل پسیان شعر سروده و همراه جنبش بود، عناصر شناخته شده مشروطه ترجیح داده بودن از رضاخان حمایت کنن چون حمایت از هر جنبش استقلالطلبانهای به منزله تضعیف حکومت مرکزی بود و این عناصر چنین چیزی رو نمیخواستن، شاید اگر پسیان خودش رو به تهران میرسوند مورد حمایت مشروطهخواهان قرار میگرفت اما در اون دوره و شرایط اینطور تشخیص دادن که حمایت از پسیان به صلاح مملکت نیست. هرچند پسیان تحصیلکرده و اروپا دیده که بسیار وفادار به آرمانهای جنبش مشروطه بود گزینه بسیار مناسبتری نسبت به رضاخان بیسواد و فرصتطلب محسوب میشد. در وطنپرستی کلنل پسیان شکی نیست اما به دلیل عدم شناخت سیاست داخلی و خارجی و سادهدلیاش نتونست خودش رو برای وطن حفظ کنه که اگر میموند شاید پهلوی بوجود نمیومد و ایران دوباره دچار استبداد نمیشد، گرچه احتمالا هدف پسیان جز این نبود اما عملش به صلاح وطنی که عاشقش بود نبود. وطنی که در آخرین جمله دفاعیهاش اینطور بهش ابراز علاقه کرده بود: «مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد».
موسیقیهای پادکست
- کاور قطعهای از موسیقی سریال Game Of Thrones به نام The Rains Of Castamere.
- قطعهای از موسیقی فیلم حکومت نظامی State of Siege با عنوان Paola 11099 ساخته Mikis Theodorakis.
- قطعه Written On The Sky از آلبوم The Blue Notebooks ساخته Max Richter.
- موسیقی فیلم لئون Leon The Professional ساخته Eric Serra با نام Noon.
- قطعه یاران از داریوش اقبالی.
- تصنیف کلنل یا گریه کن با صدای مرحوم استاد بنان و گویندگی روشنک.
نقد و بررسیها
Clear filtersهنوز بررسیای ثبت نشده است.