مشخصات کتاب
عنوان: در ستایش شرم
نویسنده: حسن قاضی مرادی
ناشر: اختران
تعداد صفحات: ۱۴۴
متن پادکست
درباره نویسنده
حسن قاضیمرادی (متولد ۱۳۳۲، تهران) پژوهشگر حوزه جامعهشناسی و مترجم ایرانی است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه روانشناسی اجتماعی مردم ایران و تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران است. او فارغالتحصیل رشته مکانیک است.
کتابشناسی
- «در پیرامون خودمداری ایرانیان: رسالهای در روانشناسی اجتماعی مردم ایران»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۷
- «در ستایش شرم: جامعهشناسی حس شرم در ایران»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۷
- «استبداد در ایران»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۷
- «کار و فراغت ایرانیان»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۷
- «تأملی بر عقبماندگی ما: نگاهی به کتاب دیباچهای بر انحطاط ایران نوشته دکتر جواد طباطبایی»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۸
- «ملکمخان: نظریهپرداز نوسازی سیاسی در عصر مشروطه»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۷
- «نوسازی سیاسی در عصر مشروطه ایران»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۷
- رسالهٔ دکترای فلسفه (اختلاف بین فلسفهٔ طبیعت دموکریتی و اپیکوری)، کارل مارکس، ترجمهٔ محمود عبادیان و حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران ۱۳۸۱.
- «نقد فلسفه حق هگل»، کارل مارکس، ترجمهٔ محمود عبادیان و حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران.
- «درآمدی بر تفکر انتقادی»، حسن قاضیمرادی، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۹۳
- « پویایی نقد»، حسن قاضیمرادی، تهران : انتشارات اختران ، ۱۳۹۵
برگرفته از سایت ویکیپدیای فارسی
درباره کتاب
«در ستایش شرم» عنوان عجیبی نیست برای کتابی درباره شرم؟ چرا سراغ این موضوع رفتید و چرا با این عنوان؟
انتخاب موضوعی برای پژوهش به عوامل گوناگونی بر می گردد. یک عامل محیط اجتماعی محقق است و دریافت هایی که از آن دارد. از طرفی انتخاب های خود فرد هم هست. یکی از دلایلی که این موضوع را برای تحقیق انتخاب کردم، این است که فکرکردم در جامعه ما ابتلای به بی شرمی تشدید شده است. درواقع ما از احساس شرم که احساس پایه ای و مترقی است، دور افتاده ایم. اگر فرد و جامعه با این احساس دربیامیزند، می توانند هم خود و هم جامعه شان را تغییر دهند؛ اما چرا با این عنوان؟
پاسخ این که چرا باید شرم ستایش شود، بسته به این است که چه دریافتی از شرم داشته باشیم. از شرم دو دریافت سنتی و مدرن وجود دارد که توجه به تفاوت میان این دو روشنگر است. هر جامعه ای برای سامان دادن و تداوم بخشیدن به خودش نیاز دارد که نظام های اخلاقی بسازد. یک وجه از این نظام ها بر می گردد به رفتار و کردارهای نیک و بد انسان ها.
در جامعه سنتی دریافتی که از شرم وجود دارد، ویژه همین جامعه است. جامعه مدرن تعریف خودش را از احساس شرم دارد. تمایز و تخالفی که میان احساس شرم در دو دریافت سنتی و مدرنش وجود دارد، ما را به این نتیجه می رساند که هر چند می توانیم به معنای سنتی شرم نگاه انتقادی داشته باشیم و حتی آن را طرد کنیم، اما وقتی به کارکرد احساس شرم در معنای مدرن آن پی ببریم، متوجه می شویم که نه تنها باید آن را بپذیریم، بلکه باید آن را برای زندگی فردی و اجتماعی ضروری بدانیم. اگر از این منظر به شرم نگاه کنیم، در می یابیم که شرم در معنای نوینش می تواند ستودنی باشد.
برگرفته از هفته نامه کرگدن شماره شصت
چرا باید این کتاب را بخوانیم
رنگ شرم سرخ است. رنگ خشم و عصیان، در تجربه حس شرم، سرخی بخاطر خشم و تمایل به عصیان علیه خود است. خود چه در مقام فرد و یا در مقام یک ملت، از همین رو چه کمیاب است این سرخی مخصوصا برای ما ایرانیها که از نقد خود گریزانیم.
حس شرم چیست؟
تقریبا همهی ما در زندگیمان به خاطر بعضی از کارهای خودمان و یا کارهایی که دیگران با ما کردند، با خودمان درگیر شدیم و حس شرم را تجربه کردهایم. مثلا وقتی که در مدرسه بدلیل انجام ندادن تکالیف توسط معلم در حضور بقیه شماتت و تنبیه شدیم، سر پایین انداختیم تا مسخره شدن توسط دیگران را نبینیم، یا وقتی در کوچه و خیابان با کسی دست به یقه شدیم و کتک خوردیم، خودمان را تحقیر کردهایم که چرا زورمان به طرف نرسیده تا حسابش را برسیم. یا به خودمان قول دادیم که فلان کار را نکنیم یا فلان کار را بکنیم و بعد به آن پایبند نبودیم و به خودمان سرکوفت زدیم که چرا انقدر سست عنصریم و نتوانستیم سر قول خود بمانیم و یا شاید به این فکر کردیم که درد دیگری ما را تحت تأثیر قرار نداده و اظهار تأسف ما با او تصنعی است و از اینکه نمیتوانیم با او احساس همدردی کنیم، خجالت کشیدیم و یا در جامعه و محیط کار طوری با ما رفتار شده انگار هیچکس نیستیم و در خودمان احساس پوچی و سرافکندگی کردیم و صدها و هزاران موقعیت دیگر که ما در آنها احساس حقارت، شرمساری و سرافکندگی کردیم.
این احساسها از سادهترین شکلش یعنی کمرویی و حیا، تا پیچیدهترین شکلش مثل تحقیرشدگی و خود بیارزش پنداری بارها برای ما پیش آمده و ما را به این باور رسانده که حس شرم، حسی بنیادی است و آن را بهخوبی میشناسیم. اما آیا واقعا همینطور است و ما حس شرم را بهخوبی میشناسیم؟
تعریف حس شرم
حس شرم را از منظرهای متفاوتی میشود تعریف کرد، اما تعریفی که نویسنده انتخاب کردهاست، تعریف مارکس از شرم است که میگوید: “شرم، نوعی خشم به خویشتن است.” چیزی که در این تعریف لازم است توضیح داده شود بخش خشم به خویشتن است و اینکه ریشههای این خشم به خویشتن کجاست؟
دو دلیل برای خشم به خود وجود دارد، اول اینکه هیچ انسان کاملی وجود ندارد و رفتارهای هر انسانی با مجموعهای از محدودیتها، نادانیها و ناتوانیها آمیخته است. در نتیجه ممکن است تلاشهایمان به آن هدفی که میخواستیم نرسد، مثلا در همان مثال دست به یقه شدن چون توانایی ما محدود است و نتوانستیم حساب طرف را برسیم، از دست خودمان عصبانی میشویم و حس شرم را تجربه میکنیم.
دلیل دوم هم از آنجا میآید که انسانها ممکن است بر اساس منافع شخصی خودشان رفتار میکنند که ممکن است منجر به آزار رساندن به دیگران شود و اگر ببینیم که نتیجهی اعمالمان چه تأثیر مخربی روی اطرافیانمان گذاشته است ممکن است از دست خودمان عصبانی شویم و حس شرم را تجربه کنیم. در حقیقت و در اینجا حس شرم از مواجهه رفتار و کردار ما با هنجارها و ارزشهای نظام اخلاقی مستقر به وجود میآید.
اما جامعه و محیطی که در آن زندگی میکنیم هم در نرسیدن ما به هدف و انجام عمل غیراخلاقی نقش دارد و اصولا انسان در بستر جامعه است که دست به عمل میزند و خودش را با خودش و جامعهاش درگیر میکند، بنا به تعریف حس شرم این درگیری ابتدا باید متوجه خود فرد باشد و اول باید به خودش تردید کند و رفتار خودش را مورد سئوال قرار دهد و بعد به اجتماع و تقصیر آن بپردازد، چون اگر در بررسی شکستهایمان ابتدا به سراغ جامعه برویم و همهی تقصیرها را گردن آن بیندازیم، هیچ وقت به خودمان نمیرسیم. این نوع تجربه حس شرم مستلزم این است که انسان از یک مقدار حداقلی خودانگیختگی و خودآگاهی برخوردار باشد تا بتواند خودش، خودش را قضاوت کند و منتظر واکنش دیگران نباشد تا حس شرم را در او بوجود بیاورد.
اگر مقایسهی دائمی بین خود فعلی با خودی که دوست داریم باشیم و نیستیم، وجود نداشته باشد، آنقدر غرق در خود فعلیمان میشویم که نسبت به آنچیزی که میتوانستیم باشیم بیاعتنا میشویم و این بی اعتنایی که ناشی از “هرچه پیش آید خوش آید” یا “دیگه کاریش نمیشه کرد” است و اولین نشانه تمایل به بیشرمی است. اگر هم انسان به یک نظام اخلاقی پایبند نباشد، نمیتواند نتیجهی اعمالش را با چیزی بسنجد و نتیجه بگیرد که کارش خوب بوده یا بد و فقط فایده انجام آن کار برای خودش و مصالح خودش اهمیت خواهد داشت و در نتیجه در این حالت هم انسان حس شرم را تجربه نمیکند.
خشم به خود و درگیری با خود به این معنی نیست که چیستی یا کیستی خود را مورد پرسش قرار دهیم و به عنوان مثل بپرسیم انسان کیست؟ یا جایگاه انسان در جهان کجاست؟ بلکه شخص رفتارهای مشخص خودش را که به نتیجه نامطلوب رسیده است، مورد بررسی قرار میدهد و به عنوان مثال به این نتیجه میرسد که انسان سهلانگاری است یا بی ملاحظه است، یا سادهلوح است و یا اگر پای منافعش در میان باشد به صغیر و کبیر رحم نمیکند و با فهمیدن این ایرادها باید سعی کند که این عیوب را برطرف کند. در نهایت خشم به خود هم معنی با نفرت و انزجار از خود نیست، کسی که فکر میکند به واسطه حس شرم از خودش متنفر شده است، خودش را حقیر میداند و حس میکند انسانی طرد شده است و اسیر این طردشدگی میماند. چنین آدمی از خودش مأیوس میشود و در نهایت نسبت به خودش بی اعتنا میشود.
این نفرت و انزجار نسبت به خود از این جهت اهمیت دارد که پایه بسیاری از مکاتب عرفانی است و لازم است که فرق بین نفرت از خود و خشم به خود را بدانیم، خشم به خود به سرعت جای خود را به رفتاری منطقی در قبال خود میدهد که منجر به اصلاح و تعالی فرد میشود ولی نفرت از خود در نهایت به بیشرمی میانجامد. در خشم به خود انسان مسئولیت کارهای خودش را میپذیرد و سعی در اصلاح خودش دارد.
تفاوت حس شرم با حس تقصیر و گناه
حسهای دیگری نیز هستند که مشابه حس شرم عمل میکنند و نتیجه واکنش ما نسبت به کاری که انجام میدهیم، هستند، یکی از این حسها، حس گناه است. حس گناه ناشی از آگاهی فرد به عدم تطابق کردارش با هنجارها و احکام یک نظام اخلاقی مقدس است. این نظام میتواند دینی یا غیردینی باشد. حس گناه عموما واکنش ما نسبت به یک کردار مشخص است و کل وجود شخص را در بر نمیگیرد. در نظامهای اخلاقی دینی برای ارتکاب هر گناهی، مجازات یا کیفری در نظر گرفته شده است که مؤمن با تحمل آن از حس گناه رهایی پیدا میکند. پس در نتیجه عامل خارجی در رهایی انسان از حس گناه نقشی اساسی دارد. انسان برای رهایی از حس گناه به بخشایندهای نیاز دارد که نسبت به او از قدرت تصمیمگیری برخوردار باشد، مؤمن کیفر گناهی که انجام داده است را تحمل میکند و با کفاره دادن یا استغفار انتظار دارد که بخشیده شود و از حس گناه رهایی یابد. معمولا این اتفاق زمانی میافتد که فرد گناهکار دیگر توانایی ارتکاب به گناه را از دست میدهد.
حس دیگری که شبیه به حس شرم عمل میکند، حس تقصیر است. حس تقصیر یا خطا ناشی از آگاهی شخص به یک کردار مشخص است که به دلیل ناتوانی یا ناشایستگی فرد اتفاق میافتد، این حس هم مانند حس گناه کل شخصیت فرد را در بر نمیگیرد. به عنوان مثال فردی با سنجش کارش متوجه میشود که در فلان کار فرصت طلبی کردهاست، در حالیکه در حس شرم فرد به این نتیجه میرسد که انسان فرصت طلبی است. این نزدیکی حس شرم و حس تقصیر باعث شده است که ما تلاش کنیم حس شرم را به حس تقصیر تقلیل بدهیم. در حس تقصیر چیزی که تغییر میکند یک کردار مشخص فرد است نه کل شخصیت فرد، حس تقصیر به سرعت از طریق تغییر رفتار و یا رفتار جبرانی مانند عذرخواهی برطرف میشود و با رفع آن فرد دیگر با خودش درگیر نیست و به خود خشم نمیگیرد و در نتیجه خود را نقد نمیکند. در حس شرم ما با حسی انقلابی سروکار داریم که فرد را مرحله به مرحله متحول کرده و به تعالی میبرد.
حس شرم در ایران
حال که تعریف حس شرم را دانستیم و تفاوتش را با حس گناه و حس تقصیر شناختیم، لازم است که به بررسی این حس در فرهنگ ایران بپردازیم و ببینیم آیا شرم در معنای خشم به خویشتن در فرهنگ ما موجود است یا خیر. بدین منظور سراغ سه نوع اخلاق در ایران رفتیم که ممکن است در آنها حس شرم تعریف شده باشد، دسته اول اخلاق دینی، دسته دوم اخلاق عرفانی و صوفیانه و در نهایت دسته سوم ادب پندنامهای.
شرم در اخلاق دینی (حس گناه)
جامعه ایران از دیرباز جامعه دینی بوده است و به ضرورت جامعه دینی، احکام دینی و شریعت در آن اجرا میشده است، یکی از قدیمیترین ادیانی که در ایران وجود داشته، دین زردشت بوده است و این دین هم مانند تمام ادیان دیگر حاوی یکسری دستورالعملهای اخلاقی و باید و نبایدهاست، در دین زردشت دو نوع گناه وجود دارد، یکی گناهی که در مورد دیگران انجام میشود و دیگری گناه روانی است که به واسطهی نافرمانی فرد از احکام فردی دین زردشت انجام میشود. در هر دوحالت گناه با اعتراف به آن و توبه از آن و پرداخت تاوان پاک میشود و این تاوان را روحانیون زردشتی تعیین میکنند. اگر شخص گناهکار هرآنچه که روحانیون زردشتی تعیین میکردند قبول میکرد و تاوان میداد، مورد بخشش قرار میگرفت و از آتش دوزخ نجات پیدا میکرد. در ارتباط با حس گناه کافی است که فرد فکر کند کاری که انجام میدهد گناه نیست، همین باعث میشود که شخص دیگر دغدغهای نسبت به کارش نداشته باشد و از زیر بار مسئولیت عملش شانه خالی کند. در این مواقع اگر فرد کاری اشتباهی انجام دهد که گناه نباشد و دیگران به او اعتراض کنند در جواب میگوید مگر گناه کردهام؟ و وقتی مطمئن میشود که گناه نکرده است سرزنش دیگران و خشم به خود را بیمورد میداند. در حالیکه ما در حس شرم نمیتوانیم مسئولیت پیامدهای کاری که کردیم را نپذیریم، هرچند آن عمل گناه نباشد.
برخلاف حس گناه که عامل بیرونی نقش تعیین کننده در ارتکاب به گناه دارد مثل شیطان و اهریمن، در حس شرم این عامل درونی یعنی خود انسان است که باعث بروز خطا شده و باید اصلاح شود. تفاوت دیگری که حس شرم با حس گناه دارد این است که فرد در اخلاق دینی میتواند آگاهانه دست به گناه بزند مثلا عهدی را بشکند و با کفاره دادن خودش را از حس گناه نجات دهد، اما در شرم اینطور نیست، ما نمیتوانیم با توسل به عامل خارجی و کفاره دادن خودمان را از حس شرم خلاص کنیم. پس همانطور که قبلا هم دیدیم، حس گناه نمیتواند جایگزین مناسبی برای حس شرم باشد.
شرم در اخلاق عرفانی
در متون عرفانی ما با واژهای برخورد میکنیم به نام حیا که مترادف با شرم در نظر گرفته شده است و در ارتباط میان خدا و انسان معنی میگیرد و دو وجه عمده را شامل میشود، یکی حیای عام و دیگری حیای خاص. حیای عام مترادف با حس گناه است و حیای خاص به این معنی است که صوفی یا عارف به کوچکی و حقارت خود در برابر عظمت و شان خداوند پی میبرد و در حقیقت حیای خاص برابر میشود با حس حقارت و خودناچیز پنداری. ما درباره هر دو این حسها یعنی هم حس گناه و هم حس نفرت از خود یا انزجار از خود به تفضیل صحبت کردیم. اما در متون عرفانی و دینی مفهومی وجود دارد به نام جهاد اکبر و ممکن است سئوال پیش بیاید که آیا این مفهوم به معنی خشم به خود نیست؟ در توضیح این سئوال نویسنده اشاره میکند به اینکه عرفان، مبارزه با نفس به سرکوب نفس و تحقیر خود ختم میشود، نفس سرکوب میشود چرا که منشا ناپاکی و پلیدی در آدمی شمرده میشود و قابل اصلاح دانسته نمیشود. در اخلاق عرفانی ما نوعی خشم به خویشتن داریم ولی این خشم ناشی از اجبار به تحمل خود حقیر و پست است، خودی که هنوز به تمامی نفی و حذف نشده است.
شرم در ادب پندنامهای
در متون ادب پندنامهای که سابقهاش به قبل از اسلام میرسد، ما با نظریه پردازیهای اخلاقی کاری نداریم و در آنها کردارهای اخلاقی مثبت و منفی در قالب پند و اندرز و حکایت بیان میشوند، به عنوان مثال ما در گلستان سعدی میخوانیم: “جوانی خردمند از فنون فضایل حظی وافر داشت و طبعی فاخر، چندانکه در محافل دانشمندان نشستی، زبان سخن ببستی. باری پدرش گفت ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی، گفت ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.” سعدی در این حکایت درباره فواید خاموشی و سکوت پند میدهد. مخاطب پند و اندرز به سنجش درستی یا نادرستی حکم اخلاقیای که تجویز میشود کاری ندارد و حکم اخلاقی را بخاطر اینکه همرنگ جماعت باشد میپذیرد. ادب پندنامهای مخاطب را به خود انگیختگی و تعمق درباره آموزههای فرا نمیخواند و تجویزات ادب پندنامهای نه برای بهوجود آوردن هویت فردی که عملا برای ادغام فرد در اجتماع صادر میشوند. استفادهی ادب پندنامهای از احادیث و روایات هم برای جامعه دینی ایران به این منظور بوده است که جلوی چون و چرا کردن مخاطب در نقابل محتوای پند و اندرز را بگیرد و تأثیر آن را بالا ببرد.
اما معنای شرم در ادب پندنامهای چیست؟ شرم در اینجا به معنی خجلت یا شرمساری و سرافکندگی در برابر دیگران معنی میدهد. البته شرم در ادب پندنامهای معناهای دیگری از جمله ننگ و رسوایی و یا حجب و حیا به ویژه در مورد زنان هم دارد. ما در اخلاق دینی و عرفانی شرم در برابر خدا را داشتیم و اینجا شرم در برابر دیگران. تفاوت اصلی شرم در ادب پندنامهای با حس شرم این است که ما در حس شرم خودمان، خود را سرزنش میکنیم اما در اخلاق سنتی این دیگران هستند که ما را سرزنش میکنند و به دنبال سرزنش آنها ما حس خجلت و سرافکندگی را تجربه میکنیم. پس در این حالت فرد برای اینکه از سرزنش توسط دیگران در امان باشد سعی میکند بفهمد دیگران چه انتظاری از او دارند که یا مطابق میل آنها عمل کند و یا ریاکارانه نشان دهد که اعمالش در خلاف انتظارات آنها نیست و برای رسیدن به چنین منظوری باید فردیت خودش را زیرپا بگذارد.
این در حالیست که یکی از نتایج حس شرم این است که فرد با رشد خودانگیختگی و خودمختاری در خودش، جلوی حل شدنش را در اجتماع بگیرد و هویت فردیاش را حفظ کند. ما در ادب پندنامهای با اخلاقی سروکار داریم که از گذشته به ما رسیده است و این هم به این دلیل است که فرد با جامعه موجود تعارض پیدا نکند و سازگار شود، پس در نتیجه ادب پندنامهای در ذات خودش محافظهکار است و ترجیح میدهد نظم موجود کماکان برقرار باشد، در حالیکه حس شرم، حسی انقلابی است.
تا اینجا خلاصهای از دریافت ما ایرانیها از حس شرم را در فرهنگ سنتیمان بررسی کردیم، البته این دستهبندی به این معنا نیست که ما حس شرم را به صورت تفکیک شده درک میکنیم، درک ما از حس شرم تلفیقی است از هر سه یعنی حس گناه، حس خجلت و حیا. البته ذکر این نکته لازم است که شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران هم تأثیر زیادی بر دریافت ما از حس شرم داشته که در ادامه به چند نمونه از آن اشاره میکنیم.
حس شرم در حاکم مستبد
در تاریخ ایران حکومت استبدادی با قوت و ضعف متفاوت سابقه بسیار طولانیای دارد. این نوع حکومت مهمترین عامل سیاسیای بوده که حیات سیاسی-اجتماعی و به تبع آن حیات اخلاقی ما را تحت تأثیر قرار داده است. مهمترین خصوصیت حکومت استبدادی حاکمیت بیقانونی است و این لزوما به معنای نبود قانون نیست، بلکه شخصی است که ارادهاش فراتر از قانون قرار دارد، چنین شخصی در چنین مقامی نمیتواند حس شرم به معنای خشم به خود را تجربه کند، چرا که تجربه کردن این حس درست در نقطه مقابل اراده مطلق حاکمیت است، چطور میشود از اراده مطلق کسی فرمانبرداری کرد که آن شخص به واسطه تجربه حس شرم به خود و دیگران معترف است که از محدودیتها، ناشایستگیها، ناتواناییها و ناراستیها برخوردار است؟ حاکم مستبد یا بهکلی فاقد تجربه حس شرم است یا اگر شرمنده شود دیگر حاکم مستبد نیست.
اما حاکم مستبد نیز مانند همهی آدمها از محدودیتها و ناتواناییهایی برخوردار است و نتیجه اعمال و تصمیماتش لزوما به آن هدفی که میخواهد نمیرسد، در چنین حالتی حاکم مستبد نهتنها حس شرم را تجربه نمیکند بلکه سه رویکرد برای توجیه شکستش ارائه میدهد: اول اینکه اعلام میکند که تصمیمات و دستوراتش مطلقا درست بوده و عامل شکست دشمنانی هستند که علیه او و ملتش مشغول توطئهگری هستند و نمیگذارند که کارها به سرانجام درستشان برسند. دوم اینکه اگر حاکم مستبد نتواند دشمنی را معرفی کند تا همه تقصیرها را گردن آن بیندازد، اعلام میکند که کار دیگری نمیشد کرد و اگر تصمیم به نتیجه مطلوب نرسیده به این خاطر است که زمینه انجام آن کار هنوز مهیا نبوده و مردم باید صبر داشته باشند تا در آیندهای نه چندان دور درستی این تصمیمات را ببینند. سوم اینکه حاکم مستبد شکست خودش را پیروزی جا میزند و اعلام میکند این دشمنان و خائنان هستند که قصد دارند هر موفقیت و پیروزیای را شکست جلوه دهند.
حس شرم در حکومت استبدادی
اما تکلیف مردمی که تحت حکومتهای استبدادی زندگی میکنند با حس شرم چیست؟ قبل از اینکه به رابطه مردم با حکومت استبدادی بپردازیم لازم است اشاره کنیم که سه رویکردی که حاکم مستبد در مواجهه با شکست دارد در جامعه و بین مردم نیز گسترش پیدا میکند. یعنی در ابتدا ما سعی میکنیم نتیجه شکستمان را گردن دیگران بیندازیم و اگر دیگرانی پیدا نکردیم بگوییم کار دیگری نمیشد کرد و اگر باز کسی سرزنشمان کرد کلا حاشا کنیم و بگوییم اصلا چه کسی گفته که کار من غلط بوده، صبر کن بعدا میفهمی و با این سه رویکرد راه را برای حس شرم میبندیم.
مردمی که تحت حکومت استبدادی زندگی میکنند حق تعیین سرنوشت خودشان را ندارند و خودشان را در انجام کارها مجبور میدانند و باور دارند برای بدست آوردن حداقل امنیت و ثبات در زندگی باید در حوزهای که تحت نظر حکومت است مطابق میل حکومت عمل کنند. همین حس فرمانبرداری باعث میشود که فرد مسئولیت کارهای خود را نپذیرد و در نتیجه حس شرمی هم وجود نخواهد داشت. مردم تحت سلطه استبداد همیشه خود را در معرض تهاجم و تعارض حکومت میبینند و همیشه در حال دفاع از خود هستند، در این حالت فرد کمتر به تفکر در اعمال خودش میپردازد و هر لحظه همان کاری را میکند که مجبور است برای بقای خود انجام دهد و در نتیجه هیچوقت از کارش شرمنده نمیشود. علاوه بر همه اینها فردی که خودش را در انجام کارها مجبور میبیند همیشه آماده است تا مظلوم نمایی کند، مظلومی که از سر استیصال نمیدانسته باید چکار کند.
وضعیت جنگ همه علیه همه
این وضعیت به این دلیل به وجود میآید که حکومت در حال تهاجم به مردم و غارت آنهاست و این فساد حکومت به جامعه سرایت میکند و همه مردم برای تأمین ثبات و امنیت، علیه همدیگر دست به غارتگری و تجاوز میزنند. این جنگ و خصومت میتواند پنهانی یا آشکار باشد و در قلمروهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اتفاق بیفتد. نسبت این وضعیت با حس شرم اینجاست که در این وضعیت کردارهایی به منظور تهاجم یا تدافع و یا هردو وجود دارند که برخی از آنها را در ادامه بررسی میکنیم و رابطه آنها را با حس شرم میبینیم.
پنهان کردن خود
فرد در معرض حمله سعی در پنهان کردن خود دارد. از نمونههای این پنهان کاری در اخلاق دینی، تقیه، در اخلاق عرفانی مفهوم اعتکاف و در ادب پندنامهای مفهوم حجب را میتوان نام برد. فرد با مخفی شدن در حوزه شخصیاش از دید حکومت و با دروغگویی و تبدیل هر کار خود به یک راز برای دیگران، از دیگران خودش را مخفی میکند. این مخفی شدن مسلما به مخفی کردن ضعفها، محدودیتها و ناراستیهای ما منجر میشود و چون کسی نیست که بتواند ما را قضاوت کند و باعث شرم ما شود، خودمان هم کم کم به این وضعیت عادت کرده و به ناراستیهای خودمان بی اعتنا میشویم و حس شرم را تجربه نمیکنیم.
هوچیگری و فروتنی
هوچیگری به معنای بزرگ جلوه دادن خود و خود را تا حدممکن فاقد عیب و ایراد نشان دادن است و عملی دفاعی است و آنجا که ابزاری برای تحقیر دیگران میشود، عملی تهاجمی است. فروتنی ضد هوچیگری است، در فروتنی ما ریاکارانه خود را کوچکتر از آنچه هستیم نشان میدهیم و عملی دفاعی است، در حقیقت ما با فروتنی و اعتراف به ضعفها و حقارتهایمان از خودمان و دیگران انتظار داریم که ما را همانطور که هستیم بپذیرند. هر دو این عملکردها مخالف حس شرمند.
فساد
فساد در ارتباط بین حکومت و مردم و مردم با مردم ایجاد میشود، در این وضعیت فرد دارایی حکومت را سفرهای میبیند که باید سعی کند بر سر این سفره بنشیند و از سفره چیزی برای خودش بردارد و اینکار را با ابزارهایی مانند رشوه، پارتی بازی، جعل سند و غیره انجام میدهد. در این حالت فرد خود و دیگران را قانع میکند که دارایی خودش را که قبلا توسط حکومت از او گرفته شده را پس میگیرد و جای حس شرمی در خود نمیگذارد. اما این فساد محدود به حکومت نمیماند و چنین آدمی دست به غارت دیگران هم میزند.
نقد کردن دیگران
ما ایرانیها منتقدان خوبی هستیم، انتقاد ما در اساس برچسب زنی است و نفرت ما عموما متوجه کسانی میشود که با انتقاد از ما، خودِ معیوبمان را که قاعدتا باید باعث شرممان شود به رخمان میکشند.
تجربه حس شرم
تجربه حس شرم به دو دسته فردی و جمعی تقسیم میشود. ما در تجربه فردی حس شرمباید به وضع موجود خودمان تردید کنیم و خودمان را مورد سئوال و پرسش قرار دهیم و از هر چه که مانع از به وجود آمدن حس شرم میشود دوری کنیم.
در تجربه جمعی حس شرم فرد با پرسشگری از خود متوجه میشود که خیلی از کاستیهایش ریشه در عقب ماندگی جامعه دارد و فرد با تغییر دادن خودش عملا جامعه خودش را هم تغییر میدهد. همانطور که در تجربه فردی شرم، شخص وضع موجود را زیر سئوال میبرد، در تجربه جمعی شرم، فرد وضع موجود جامعهاش را زیر سئوال میبرد و پرسشگری را آغاز میکند. البته در این جا مهم است که یک ملت به جای حس شرم که سازنده است، دچار شرمساری نشود که حسی منفعل و مخرب است.
موسیقیهای پادکست
- موسیقی آغازین پادکست متعلق به فیلم My Blueberry Nights که فیلمی عاشقانه با بازی Norah Jones, Jude Law و Natalie Portman و با کارگردانی Kar-Wai Wong است. این موسیقی با نام Parajos از ساختههای Gustavo Alfredo Santaolalla است.
- موسیقی بعدی با نام The Prophet ساخته و اجرا شده توسط هنرمند ایرلندی Gary Moore است که سال ۲۰۰۱ در آلبوم Back to the Blues منتشر شده است.
- موسیقی بعدی، موسیقی فیلم Brokeback Mountain محصول سال ۲۰۰۵ با بازی Heath Ledger و Jake Gyllenhaal است که این موسیقی هم ساخته Gustavo Alfredo Santaolalla هستش من از موسیقیهای ایشون توی قسمتهای مختلف پادکستم استفاده زیادی کردم. کلا یکی از آهنگسازهای مورد علاقه من هستن ایشون.
- موسیقی چهارم، قطعهای است از موسیقی فیلم Gladiator ساخته Hans Zimmer آهنگساز آلمانی که موسیقی ۱۵۰ فیلم رو ساخته و بخاطر موسیقی این فیلم به همراه Lisa Gerrard جایزه گلدن کلوب رو گرفتند. نام این قطعه هست the wheat.
- موسیقی Yumeji’s theme هم از مجموعه موسیقی فیلم My Blueberry Nights انتخاب شده که ساخته آهنگساز ژاپنی Shigeru Umebayashi است و در آلبوم In the Mood for Love در سال ۲۰۰۰ منتشر شده است.
- موسیقی بعدی متعلق به فیلم The Grey با نام Writing the Letter و ساخته Marc Streitenfeld است.
R K –
این اپیزود یکی از عمیق ترین موضوعاتی هست که گوش کردم. به نظرم شنیدنش برای همه ما لازم هست.
مریم شهبازی –
سلام
من امروز (دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱) با این کتاب آشنا شدم و خریدم
کتاب خیلی خوبیه
ممنون از پادکست عالی شما