مشخصات کتاب
عنوان: فقر احمق میکند
نویسنده:سندهیل مولنیتن Sendhil Mullainathan و الدار شفر Eldar Shafir
ترجمه: امیرحسین میرابوطالبی
ناشر: ترجمان
تعداد صفحات: ۳۸۴
متن پادکست
برای این قسمت از پادکست سراغ کتابی رفتیم با عنوان Scarcity: The New Science of Having Less and How It Defines Our Lives نوشته سندهیل مولنیتن و الدار شِفیر.
ترجمهای از این کتاب تحت عنوان فقر احمق میکند در بازار موجوده که توسط انتشارات ترجمان، چاپ و منتشر شده. البته به نظر من با توجه به محتوا و عنوانی که نویسندهها برای کتاب انتخاب کردن، این عنوان دقیق نیست و به نظر میرسه عنوان اصلی فدای بازار شده باشه.
اتفاقا یکی از دلایلی که باعث شد با احتیاط خیلی زیادی سراغ این کتاب برم عنوانش بود و جمله: «ما این کتاب را به این خاطر نوشتیم که برای ننوشتنش وقت نداشتیم.» که در ابتدای کتاب آورده شده بود. هر دو اینها احتمالا نشانهای از زرد بودن کتاب و شارلاتان بودن نویسندهها بود یعنی ارائه یک راهکار جامع برای حل مشکلاتی نظیر فقر. اما تصمیم گرفتم حداقل تا پایان مقدمه به کتاب فرصت بدم، رفته رفته متن برام جذابتر شد و علاقه من به دنبال کردن مباحث بیشتر تا در نهایت به این جمله در انتهای مقدمه رسیدم: «این کتاب قرار نیست حکم نهایی را صادر کند. در اینجا دورنمایی جدید برای نگاه به مشکلی بسیار قدیمی فراهم شده است.» بعد از این جملات تا حدودی مطمئن شدم که با کتابی زرد روبرو نیستم اما برای اطمینان بیشتر درباره نویسندهها تحقیق کردم. متوجه شدم هر دو استاد دانشگاه هستن و در محیطی علمی کار میکنن، پروفسور سندهیل مولنیتن استاد محاسبات و علوم رفتاری در دانشگاه شیکاگو است و پروفسور الدار شفیر دانشمند علوم رفتاری است که در حوزههای علوم شناختی و اقتصاد رفتاری فعالیت میکند. خوشبختانه محیط علمی شدیدا رقابتی است و متخصصان علوم اجتماعی مانند سایر علوم بسیار علاقمندند تا خطای دیگران رو نشون بدن و برجسته کنن. نویسندهها برای نوشتن کتاب حدود ۱۰ سال وقت صرف کردن، از آزمایشهای دیگران استفاده کردن و در موارد بسیاری آزمایشهایی رو به این منظور طراحی و اجرا کردن.
اونها همچنین با همکاری بعضی اساتید دانشگاه و شاگرداشون و افراد علاقمند خارج از دانشگاه، بنیاد خیریهای به نام Ideas42 تاسیس کردن و در ۴۵ کشور جهان پروژههایی برای بهبود سلامت، کاهش فقر و گسترش عدالت با استفاده از دانش علوم رفتاری انجام دادن.
علاوه بر اینها من در این کتاب نگاهی متفاوت به فقر مالی، فقر اجتماعی و گرفتاری انسانها دیدم که برخلاف دیدگاه مرسوم که غالبا فقر و تنگنای مالی رو ناشی از ناکارآمدی، بیارادهگی و بیمسئولیتی افراد فقیر میدونه، فقر و کمیابی رو نتیجه شرایطی میدونه که بوجود آورنده فقر و نتیجه فقر و کمیابی است.
اکثر ما با پیامدهای ناخوشایند کمیابی مثل فقر مالی آشناییم، بنابر آمار یونیسف روزانه ۲۲ هزار کودک بر اثر فقر جانشون رو از دست میدن، نیمی از جمعیت جهان زیر خط فقر هستن و ۸۰ درصد جمعیت جهان با درآمد روزی ۱۰ دلار زندگی میکنن.
جنبه دیگه کمیابی، کمبود زمان برای افراد گرفتاری است که همیشه از کارهاشون عقب میمونن. به محض اتمام یک ضربالاجل باید به ضربالاجل بعدی برسن، خصوصا این اتفاق برای دانشجوها در اواخر ترم زیاد میافته. کمیابی در ارتباطات اجتماعی و تنهایی آدمها هم دیده میشه.
اما کمیابی با وجود این وجوه منفی، وجه مثبتی هم داره و میتونه باعث بشه ما از منابع محدودمون موثرتر استفاده کنیم و در نتیجه بازدهیمون رو افزایش بده. همه ما این تجربه رو داشتیم که وقتی در وضعیت ضرب الاجل یا محدودیت قرار گرفتیم تونستیم کارهایی رو انجام بدیم که در شرایط معمول از عهدهاش برنمیاومدیم.
نویسندهها برای نشون دادن این وجه مثبت، منافع تعیین ضربالاجلها رو مورد آزمایش قرار دادن و به دو گروه از دانشجوها، سه مقاله برای ویرایش دادند، مهلت تحویل این مقالهها ۳ هفته بود و مقدار پولی که دانشجوها دریافت میکردن به تعداد ایراداتی که در مقاله پیدا میکردن و تحویل به موقع کارشون بستگی داشت. گروه اول برای تحویل مقالهها سه هفته وقت داشت اما گروه دوم باید هر هفته یکی از مقالات رو تحویل میداد. یعنی گروه دوم با کمبود زمان بیشتری روبرو بود و ضرب الاجل فشردهتری داشت. مشاهدات نشون داد گروه دوم کارایی بهتری داشت، اشکالات بیشتری پیدا کرده بود، کار رو به موقع تحویل داده بود و پول بیشتری به دست آورده بود.
ضرب الاجلها به این دلیل موثر هستن که کمیابی ایجاد میکنن، کمیابی باعث تمرکز ذهن میشه در واقع کمیابی ذهن رو تسخیر میکنه، و تسخیر شدن عملی است ناخودآگاه و به همین دلیل امکان ایجاد مصنوعی کمیابی وجود نداره. در واقع مزیت کارایی کمیابی به خارج از کنترل بودنشه.
همین وجه مثبت کمیابی یعنی افزایش تمرکز ممکنه در کوتاه مدت جذاب به نظر برسه اما در بلندمدت اثرات منفی خودش رو آشکار میکنه. تمرکز روی یک چیز به معنای نادیده گرفتن چیزهای دیگه است و این هزینهایه که باید برای تمرکز پرداخت بشه. نویسندهها برای شرح تمرکزی که هنگام کمیابی روی میده از واژه تونل زنی استفاده میکنن، وقتی روی یک مسئله تونلزنی میکنیم، مسائل اطراف و خارج از دید تونلی ما دیده نمیشه، و این مسائل اطراف میتونن بسیار مهمتر از چیزی باشند که در حال حاضر تمرکزمون رو جلب کردن.
مثلا تحقیقی نشون میده کشاورزان از تهیه هرگونه بیمهای خودداری میکنن، نه بیمههای مربوط به حوادث کشاورزی رو دریافت میکنن نه حتی بیمههای خدمات درمانی. کشاورزها برای توجیه این کارشون میگن از پس هزینههای بیمه بر نمیان در حالیکه در نبود بیمه و وقوع بیماری یا حوادث طبیعی به هیچ عنوان قادر به پرداخت خسارات و هزینهها نیستن. در حقیقت در افق دید کشاورز مسائلی مثل تهیه غذا، هزینه تحصیل فرزندان و تهیه مایحتاج زندگی در اولویت قرار داره و برای تهیه اینها نیاز به کاهش هزینههاست. بیمه داشتن به همین دلیل در تونل کاهش هزینهها جایی نداره و اتفاقاتی مثل سیل و بیماری خیلی دور و انتزاعی به نظر میرسن. در حالیکه سایر نیازها مثل تامین غذا نیازی فوری است و داخل تونل قرار میگیره.
مثال دیگه تونل زنی میتونه در مورد کمبود زمان اتفاق بیفته. وقتی قصد داریم در وقتمون صرفهجویی کنیم یکسری کارها رو همزمان انجام میدیم مثلا حین رانندگی با تلفن صحبت میکنیم یا چون زمان کافی برای صبحانه خوردن نداریم اینکار رو پشت فرمون انجام میدیم. در این مواقع هم مزایای انجام چند کار همزمان داخل تونل صرفهجویی در زمان قرار میگیره اما اثرات مخربش دیده نمیشه، مثلا صحبت کردن با تلفن ریسک تصادف رو به اندازه فردی که الکل مصرف کرده بالا میبره و یا مصرف غذا پشت فرمون هم باعث کثیف شدن ماشین و هم چاق شدن و هم تصادف میشه.
کمیابی شیوه نگرش ما رو به همه چیز تغییر میده و باعث تغییر شیوه انتخابمون میشه و اینکار رو به صورت ناخودآگاه انجام میده، یعنی ما انتخاب نمیکنیم که با نداشتن بیمه کل پس اندازمون از بین بره بلکه اصلا لزوم داشتن بیمه رو احساس نمیکنیم و به عنوان خرجی اضافی میبینیم. و وقتی به گذشته نگاه میکنیم که در شرایط کمیابی چه چیزهایی رو از دست دادیم احساسی سراغمون میاد که جز حسرت نام دیگهای نمیشه روش گذاشت.
تمرکز غیرارادی اثر دیگهای هم داره و باعث میشه ما به صورت ارادی نتونیم رو مسئله دیگهای تمرکز کنیم. برای درک بهتر این وضعیت لازمه بدونیم که دو نوع پردازش در مغز انجام میشه یکی پردازش از بالا به پایین که در اون ما با یک تصمیم آگاهانه ذهن رو متمرکز میکنیم و نوع دوم پردازش از پایین به بالاست که وجود یک محرک باعث جلب توجه و تمرکز ما میشه و توانایی چندانی برای کنترلش نداریم. پردازش سریع محرکهای خارجی حالت طبیعی مغزه چون وظیفه مغز در درجه اول حفظ حیاته و نیاز داره به سرعت به محرکهای خارجی واکنش نشون بده. به همین خاطر پردازش از بالا به پایین که به خواست و اراده ما صورت میگیره قدرت مقابله با پردازشهای از پایین به بالا که غیرارادیان رو نداره.
اما همیشه این محرکها خارجی نیستن و ممکنه درونی باشن یکی از نمونههاش پرسهزنی ذهنه، زمانی که ذهن نیاز به استراحت داره و تمرکز ما رو از کاری که مشغول انجامشیم دور میکنه. نویسندههای کتاب ادعا میکنن، کمیابی شرایطی رو بوجود میاره که بسیار مشابه پردازش از پایین به بالاست و در نتیجه غیر ارادی و بدون محرک خارجی است. در شرایط کمیابی تلاشمون برای تمرکز بر موضوعی دیگه شکست میخوره. کمیابی با پر کردن ذهن از فرآیندهایی که برای غلبه بر کمیابی ضروریان، ذهن کمتری برامون باقی میذاره یا به عبارت دیگه پهنای باندمون رو کاهش میده. مثل حالتی که کلی برنامه و پروسس در بکگراند لپتاپمون در حال انجامه و به شدت پردازنده رو درگیر خودش کرده و باعث کندی سیستم و انجام فعالیت جدید مثل وبگردی میشه.
پهنای باند در حقیقت شامل دو مقوله اصلی است که اولی رو میشه ظرفیت شناختی نامید که فعالیتهایی مثل حل مسئله، به خاطر سپردن و استدلال منطقی رو شامل میشه و دومی کنترل اجرایی که شامل فعالیتهایی مثل برنامهریزی، تمرکز، حفظ کردن اطلاعات و چندوظیفگی رو در برمیگیره و نقشی حیاتی در عملکرد ما داره.
هر دو اینها تحت تاثیر کمیابی قرار میگیرن. نویسندهها برای سنجش ظرفیت شناختی از آزمایشی شبیه به تست آی کیو استفاده کردن با این تفاوت که قبل از تست سوالی مطرح کردن تا شرکت کننده رو دچار کمیابی مالی کنن. شرکت کنندهها بر اساس اعلام میزان درآمدشون به دو دسته فقیر و ثروتمند تقسیم شدن، سوال اول این بود ماشینتون یه مشکلی داره که مجبورین ۳۰۰ هزار تومن براش خرج کنین، چکار میکنین؟ آیا هزینه رو الان انجام میدین یا به این امید که فعلا مشکلی پیش نیاد دست نگه میدارید؟ بعد از این سوال تست هوش انجام شد. چون کمیابی ایجاد شده خیلی حاد نبود نتیجه تست برای فقرا و ثروتمندا تقریبا یکسان بود.
تو آزمایش بعدی عدد ۳۰۰ هزار تومن تبدیل به ۳ میلیون تومن شد، اینبار نتایج تست کاملا تغییر کرد و فقرا به وضوح نتایج بدتری به دست آوردن. به این خاطر که کمیابی ایجاد شده اونقدر بزرگ بود که ذهن رو به خودش مشغول کنه. البته به زعم نویسندهها این کمیابی به خاطر سوال فرضی این آزمایش نبود بلکه این سوال باعث شده بود قسمتهایی در مغز افراد فقیر فعال بشه که به کمیابیهای واقعی در زندگیشون مربوط بود.
این آزمایش نشون میده که برای یک فرد یکسان، ایجاد یک کمیابی باعث کاهش ظرفیت شناختی به میزان ۱۳ واحد آیکیو میشه، برای درک بزرگی این عدد کافیه بدونیم که ۱۳ واحد میتونه فردی با هوش متوسط رو به طبقه هوش برتر ارتقا بده یا برعکس از طبقه متوسط به طبقه مرزی خیلی پایین برسونه.
مشابه این آزمایشات درباره کنترل اجرایی هم انجام شده که جزییاتش به طور مفصل در کتاب هست، نتایج این آزمایشات هم نشون دهنده اونه که کمیابی تاثیری منفی بر کنترل رفتار شرکت کنندگان میگذاره، در واقع هر چقدر درگیری ذهنی بیشتر باشه فرد در شرایط مختلف بیصبرتر یا گستاختر میشه و کنترل رفتار و خویشتن داریش رو از دست میده.
ما تقریبا هممون با این حالت بیقراری، زمانی که سخت درگیر کاری هستیم آشناییم، وقتی که ذهن ما گنجایش کمتری برای پردازش مسائل دیگه داره حواسپرت، بدخلق و عصبی میشیم. اما ممکنه یک اتفاق مثل توبیخ در اداره باعث مشکلاتی مشابه بشه و احمقانه یا پرخاشگرایانه رفتار کنیم و به کمیابی ربطی نداشته باشه.
چیزی که کمیابی رو خاص میکنه، طولانی مدت بودن این تاثیراته. مثلا یک فرد فقیر به مدتی طولانی ذهنش درگیر کمیابی مالیه و اثرات کاهش ظرفیت شناختی و کنترلی رو به صورت بلند مدت تجربه میکنه.
از این بحث میشه اینطور نتیجه گرفت که خیلی از مسائلی که به شخصیت یا استعداد فرد نسبت میدیم مثل صبر، توجه، از خودگذشتگی یا تنبلی و نداشتن انگیزه به میزان ظرفیت شناختی و کنترلی ما وابسته است و هر دو اینها تحت تاثیر کمیابی و کاهش پهنای باند هستن. این کاهش باعث میشه هوش کمتری داشته باشیم، هیجانیتر عمل کنیم، گستاختر باشیم وفضای کمتری برای تفکر داشته باشیم و همه اینها زندگی ما رو سختتر میکنن.
در بخش دوم با عنوان کمیابی، کمیابی به بار میآورد، نویسندهها ایده خودشون رو بسط میدن تا ثابت کنن اثرات کمیابی مثل تنگنای پهنای باند و تونلزنی به وضعیتی منجر میشه که کمیابی ما رو تشدید میکنه. یعنی نویسندهها سعی میکنن توضیح بدن که چرا فقرا با وجود تلاشهای هر روزهاشون فقیرتر میشن و چرا آدمای گرفتار با وجود اینکه خیلی کار میکنن باز هم از گرفتاریشون کاسته نمیشه یا چرا افراد تنها با وجود تلاش و نیازشون برای برقراری ارتباط با دیگران از سمت دیگران طرد و در نتیجه تنهاتر میشن.
برای توضیح این وضعیت کتاب ما رو با مفهومی به نام جای خالی آشنا میکنه. مثلا فرض کنید میخوایم برای سفری سه روز وسیله برداریم، احتمالا با برداشتن وسایل ضروری شروع میکنیم و اگه چمدون بزرگی داشته باشیم، میتونیم وسایل غیرضروریتر مثل چتر یا ژاکت و یا حتی لباس ورزشی هم برداریم و خوشحال از اینکه باز هم جای خالی داریم چمدان رو ببندیم.
اما اگر چمدان کوچکی داشته باشیم، هنگام برداشتن وسایل ضروری متوجه کمبود جا میشیم. پس سعی میکنیم با دقت و تمرکز بیشتری وسایل رو بچینیم. در حقیقت اینجا ما با کمبود فضا یا کمیابی فضا مواجهیم، پس بهینهتر و کارآمدتر از فضا استفاده میکنیم. اما با اینحال جا برای همه وسایل غیرضروری نیست و مجبوریم بین چتر یا ژاکت یکی رو انتخاب کنیم. اینجا بحث بده بستان پیش میاد، یعنی کمیابی ما رو مجبور میکنه برای رسیدن به چیزی از چیز دیگهای چشمپوشی کنیم. اینبار دیگه با خوشحالی و رضایت چمدان رو نمیبندیم و قسمتی از ذهنمون درگیر چیزی میمونه که نتونستیم برداریم.
بده بستان همیشه و برای همه وجود داره و ربطی به کمیابی نداره یعنی ما هر چقدر منابع داشته باشیم هیچ وقت منابع ما بینهایت نیست، عمر ما محدوده، منابع مالی ما محدوده و چمدونمون هر چقدر هم که بزرگ باشه، ظرفیتی داره؛ اما کمیابی باعث میشه به این بده بستانها توجه کنیم. در شرایط معمولی یا فراوانی با اینکه بده بستان همیشه وجود داره اما از دید ما مخفی میمونه چون ما فضای خالی داریم و مشکلی برامون پیش نمیآد.
وقتی رنج انتخاب نداریم و قرار نیست با انتخاب چیزی، چیز دیگهای رو از دست بدیم. خیال و ذهنمون آسوده میشه و ما رو از آفت تونلزنی مصون نگه میداره، تونل زنی و توجه به چیزهایی که برامون مهم هستن اما باید ازشون چشمپوشی کنیم.
البته باید توجه کنیم که بین جای خالی حساب شده با جای خالی بیحساب تفاوت وجود داره. جای خالی حساب شده در محاسبات ما خرج شده، مثلا اگر فضای خالی چمدان رو برای خرید سوغاتی کنار گذاشته باشیم عملا این فضا رو در اختیار نداریم. اما در شرایط فراوانی که فضای خالی بیحساب داریم عدم وجود کمیابی باعث میشه بیحساب خرجکنیم، وقتی وقت زیادی داریم، هدرش میدیم یا وقتی پول زیادی داریم، دلیلی نمیبینیم در برابر هوس مقاومت کنیم.
فراوانی همچنین باعث میشه هزینه اشتباهات ما کاهش پیدا کنه، مثلا کسی که صد میلیون پول اضافی داره اگر یک میلیون برای هوسش خرج کنه، ممکنه بعدتر خودش رو به خاطر این اشتباه سرزنش کنه اما مشکلی براش پیش نخواهد اومد، اما برای کسی که جای خالیاش همین یک میلیون تومنه این هوس ممکنه چالشهای اساسی در زندگیش به وجود بیاره. در نتیجه ظرفیت اشتباه در شرایط کمیابی بسیار پایینه و این موضوع وقتی حادتر میشه که دریافتهای قبلیمون در شرایط کمیابی رو هم در نظر بگیریم یعنی به دلیل کمبود پهنای باند و شرایط تونل زنی، قدرت درست فکر کردن و عمل کردنمون هم کم میشه و در نتیجه ریسک اشتباه بالاتر میره. به عبارت دیگه در شرایط کمیابی هم اشتباهات بیشتری مرتکب میشیم و هم هزینهای که برای اشتباهات میپردازیم خیلی زیاد خواهد بود. و این یعنی کمیابی، کمیابی بیشتر به بار میآورد.
فردی که دچار کمیابی شده، دنبال راهی میگرده تا خودش رو از این وضعیت نجات بده، یکی از اولین راههایی که ممکنه فرد انتخاب کنه قرض گرفتنه. به نظر منطقی میرسه وقتی دچار مشکل نقدینگی هستیم قرض یا وام بگیریم و یا وقتی زمانمون محدوده و یک ضرب الاجل نزدیک میشه از کارهای دیگهامون صرف نظر کنیم. اما چیزی که دیده نمیشه هزینهایه که برای این قرضها میپردازیم. اکثر وامها بهره دارن و این بهره هزینهایه که ما به خاطر قرض گرفتن باید بپردازیم. یا در مورد قرض گرفتن زمان فرض کنید تایپ متن دستنویس یک جلسه رو بخاطر کار مهم دیگهای دو روز عقب بندازیم، بعد از دو روز که سراغ دستنویس میریم از خیلی چیزهایی که نوشتیم سر در نمیاریم و مجبور میشیم وقت بیشتری برای انجامش اختصاص بدیم، این وقت بیشتر در حقیقت بهره زمانیه که قرض گرفتیم.
کمیابی باعث میشه اثرات نجات بخش قرض گرفتن رو ببینیم، اما اثرات زیانبارش به چشممون نیاد. این همون آفت تونل زنیه که قبلا دربارهاش صحبت کردیم. به مرور اگر این وضع ادامه پیدا کنه به جایی خواهیم رسید که برای تصفیه وام قبلی به همراه بهرهاش مجبور میشیم وام بگیریم که در نهایت به ورشکستگی مالی منجر میشه. کمیابی در حقیقت باعث میشه ما کوتهبین بشیم و فقط چیزهایی رو ببینیم که در نزدیکی ما هستن و به عواقب تصمیمات و کارهایی که میکنیم فکر نکنیم.
مثلا در یکی از بازارهای هند دستفروشان برای خرید اولیه اجناسشون روزانه به ۱۰۰۰ روپیه نیاز دارن. متوسط هر دستفروش در پایان روز ۱۰۰ روپیه از فروش این اجناس سود میکنه. حدود ۶۵ درصد این دستفروشها ۱۰۰۰ روپیه رو با نرخ بهره ۵ درصد قرض میگیرن یعنی در پایان روز نصف سودشون رو به عنوان بهره از دست میدن. حالا فرض کنید این دستفروش بتونه هر روز ۵ روپیه از سودش رو سرمایهگذاری کنه، یا به عبارت دیگه هر روز ۵ روپیه کمتر قرض بگیره، شاید فکر کنید ۲۰۰ روز طول میکشه تا دستفروش ما بتونه ۱۰۰۰ روپیه رو جور کنه اما مدتی که باید صبر کنه ۳۰ روزه. چرا که شما قدرت سود مرکب رو دستکم گرفتید، سود مرکب سودیه که بجای استفاده و خارج شدن از بازار دوباره سرمایهگذاری میشه.
این مثال به ما نشون میده که کوتهبینی نه تنها باعث میشه عواقب تصمیماتمون از دیدمون پنهان بمونه بلکه عملا دورنمای امکان بهبود شرایط رو هم ازمون دریغ میکنه. نتیجه دیگهای که این مثال داره اینه که عموما فرض میشه شرایط کمیابی جبری و غیرقابل تغییره، که البته تا حدود زیادی هم همینطوره اما زمانهایی وجود داره که کمیابی بخاطر عملکرد ما باقی میمونه و تشدید میشه. نویسندهها اسم این شرایط رو دام کمیابی گذاشتن، یعنی کمیابی باعث ساختن قالبی ذهنی میشه که خودش رو تداوم میبخشه و تشدید میکنه.
دام کمیابی دو ویژگی داره اول یک گام عقب بودنه، یعنی همیشه مسالهای هست که بهش پرداخته بشه و این مسئله برای جلو افتادنمون نیست بلکه برای جبران عقب موندگیهاست. مثلا دو دانشجو با سطح زندگی، هوش و استعداد یکسان که سر یک کلاس میرن رو در نظر بگیرین. اولی به موقع تکالیفش رو انجام و تحویل میده اما دومی با اینکه بیشتر از اولی وقت میذاره و تلاش میکنه همیشه برای تحویل تکالیفش دیر میکنه. دلیل این اتفاق اینه که نفر اول تکالیف هفته رو همون هفته انجام میده در نتیجه مسائل براش آشناست چون امروز یا دیروز دربارهاشون تو کلاس صحبت شده اما نفر دوم چون یک هفته عقبه باید روی مسائلی کار کنه که یک هفته ازشون گذشته و باید تلاش کنه اول اونها رو بخاطر بیاره و تلاش مضاعفی هم کنه تا مطالب این هفته رو فراموش نکنه. یعنی نفر دوم با فرض وجود منابع یکسان تلاش بیشتری میکنه اما نتیجه بدتری میگیره. چون یک گام عقبه.
دومین ویژگی حل کردن مسائل و مشکلات به صورت فوری و موقتی است که باعث مشکلاتی جدید در آینده میشه مثلا به جای تعویض لاستیک، موقتا پنچریش رو میگیریم.
این دو مورد به ما میگن مهم نیست چقدر منابع در اختیار داریم، مهم اینه که این منابع رو چطوری مدیریت میکنیم. عدم مدیریت صحیح منابع باعث میشه فقط عقب ماندگیهامون رو جبران کنیم و به فکر تعهداتی که در آینده داریم نباشیم، به همین دلیل اتفاقاتی که قابل پیشبینی هستند تبدیل به شوکهای غیرمنتظره میشن. مثلا پرداخت شهریه تحصیل بچهها چیزی قابل پیشبینی است اما چون سه ماه دیگه قراره پرداخت بشه از افق دید ما و از تونل ما حذف و سه ماه بعد تبدیل به شوکی غیرمنتظره میشه.
برای کسی که از دور داره به اسیرشدگان در دام کمیابی نگاه میکنه، این مشکلات قابل پیشبینی و قابل کنترلن اما برای کسی که داخل این دام گرفتار شده اینطور نیستن. سوالی که اینجا مطرح میشه اینه: چرا مشکلات قابل پیشبینی دیده نمیشن تا به شکل غافلگیری بروز پیدا نکنن و چرا وقتی در دام کمیابی اسیر شدیم از شیوههایی برای مدیریت استفاده میکنیم که ناکارآمدن.
این سئوال رو اینطور میشه جواب داد، برای خارج شدن از دام کمیابی نیاز داریم تا طرحی برای زندگیمون داشته باشیم و برنامهریزی بلند مدت انجام بدیم. برنامهریزی نیازمند برداشتن یک گام به عقب و وسیعتر دیدن موضوع و پردازش اطلاعاته که در وضعیت تونل زنی و تنگنای پهنای باند عملا مقدور نیست.
اما فرض کنیم که تصمیم گرفتیم برنامهریزی کنیم، پیدا کردن طرحی که کاملا بتونه نیازهامون رو پوشش بده و ما رو از دام کمیابی نجات بده واقعا سخت و پیچیده است و اگر موفق به پیدا کردن برنامه هم بشیم اجراش به مشکل بر میخوره چرا که دنبال کردن یک برنامه باز هم نیازمند پهنای باند و کنترل شناختی است که کمیابی هر دو اینها رو کاهش میده. برای رهایی از دام کمیابی باید هشیار بود اونهم نه هشیاری مقطعی بلکه باید مدام و پایدار هشیار بود تا به دام وسوسههایی که خارج از برناممون هست نیفتیم. اما هر چه میزان وسوسه در اطرافمون بیشتر بشه توان مقاومت ما هم کم میشه و فرار از دام کمیابی رو دشوارتر میکنه.
همینجا نقطه خوبیه که توقف کنیم و بیهوده بودن کتابهای خودیاری و دورههای آموزشی این چنینی رو یادآور بشیم. نقطه اتکای اکثر این آموزهها برنامه ریزیه. معمولا کسانی در این کلاسها شرکت میکنن یا کتابهاش رو تهیه میکنن، دنبال خارج شدن از وضعیت فعلی یعنی دام کمیابی هستن. با منطق این کتاب عملا برنامهریزی درست و عمل به برنامه اگر نشدنی نباشه بسیار سخت خواهد بود و به همین خاطر هم هست که با وجود فروشهای فوقالعاده این دست کتابها و آموزهها ما شاهد تاثیرگذاری بسیار ناچیزی هستیم و همچنان میزان فقر در جهان اگر نگیم رو به افزایش که عددی ثابته. تنها تاثیری که ممکنه این کتابها و جلسات داشته باشن ثروتمند کردن فردی است که این آموزهها رو تدریس میکنه.
به نظر شرایط خیلی تیره و تار میرسه، کسی که در دام کمیابی اسیر شده حتی اگر بخواد هم نمیتونه از این دام خودش رو نجات بده. این افراد نیاز به کمک دارن، کمکی موثر از جانب کسانی که مسائل رو از دور میبینن. یکی از اولین راههایی که به نظر میرسه میتونه کمک کننده باشه اینه که مانع اصلی رو از جلوی پای فرد اسیر در کمیابی برداریم، مثلا به دستفروش پولی بلاعوض بدیم تا نیازی به قرض گرفتن نداشته باشه یا به کسی که زمان کم داره زمان بدیم تا کارهاش رو انجام بده. این روش در حال حاضر بسیار مورد توجهه یعنی به جای طرحهای پیچیده کاهش فقر مستقیما به فقرا پول تزریق میکنن. اینکار رو نویسندهها در آزمایشی روی دستفروشهای هند انجام دادن. مشاهدات اولیه حاکی از این بود که تا چند ماه اول دستفروش تلاش میکنه دوباره تو دام قرض گرفتن نیوفته و به نظر میرسید به خطرات قرض گرفتن آگاهی داره و دوست نداره به وضعیت قبلی برگرده.
اما بعد از چند ماه دوباره به دام کمیابی گرفتار شدن، بررسیها نشون داد که یک اتفاق و یک شوک غیرمنتظره باعث شد دستفروشها دوباره به دام کمیابی گرفتار بشن و قرض بگیرن. برای بعضی این شوک بیماری بود و برای بعضی هدیهای که باید برای عروسی خریداری میکردن چون این هدیهها در هند خیلی مهمان و حتما باید درخور باشن. دلیل برگشتن دستفروشها به دام کمیابی عدم وجود فضای خالی در درآمدهاشون بود. پس نبود جای خالی ریسک امکان برگشت به دام کمیابی رو افزایش میده. در نتیجه برای اینکه مطمئن باشیم فقرا دوباره در دام فقر گرفتار نمیشن، نمیشه فقط به حل کردن مشکل فعلیشون بسنده کرد و باید فضای خالی هم براشون به وجود آورد. البته فضای خالی هر چقدر هم که باشه ممکنه جوابگوی همه نیازها نباشه. پس راه حلی که باقی میمونه انجام اقدامات پیشگیرانه برای مقابله با این شوکهاست. مطالعات نشون میده نیمی از آمریکاییها این اقدامات پیشگیرانه مثل پس انداز برای اتفاقات پیشبینی نشده رو ندارن، چرا که در دوران فراوانی نسبی فکری برای این روزها نکرده بودن.
البته این اهمال کاری در زمان فراوانی نسبی مختص فقرا نیست، ثروتمندا هم در این زمان ریخت و پاشهای زیادی میکنن اما چون جای خالی بیشتری دارن به سلامت از بحران عبور میکنن.
در نتیجه همه این راهها یعنی کتابها و جلسات خودیاری و حتی رفع به یکباره مشکل کمیابی نمیتونه فرد اسیر در دام کمیابی رو نجات بده.
اما یک نوع دام کمیابی دیگه هم وجود داره که به مسائل مالی و زمان محدود نمیشه، مثل آدمهای تنها که دچار کمیابی اجتماعی هستند. این آدمها وقتی شروع میکنن به برقراری ارتباط با دیگران، متوجه میشن در اینکار مشکل دارن، صحبتهاشون جذاب نیست و کلا انسان جذاب و دوستداشتنیای نیستن. مشابه همین اتفاق در ورزش میوفته مثل زمانی که بازی به ضربات پنالتی کشیده میشه. پنالتی زدن خیلی راحتتر از گل زدن در شرایط بازیه، اما دیده میشه اینکار بسیار سخت میشه و بازیکنان حرفهای اغلب در اینکار دچار مشکل میشن. دلیل این اتفاق اینه که بازیکن و فرد تنها بیش از حد رو کاری که قصد انجامش رو دارن تمرکز میکنن. در شرایط معمولی بازیکن به نحوه گل زدن فکر نمیکنه یا فرد برای حرف زدن به اینکه چطور حرف بزنه که جذاب باشه، فکر نمیکنه. کمیابی باعث میشه رو کارهایی که فیالبداهه انجام میشه تمرکز کنیم و این تمرکز کارایی ما رو کاهش میده، به عنوان مثال کافیه هنگام دویدن به نحوه دویدنتون فکر کنید، کاری که به صورت ناخودآگاه انجام میشد به یکباره با مشکل روبرو میشه.
در ادامه نویسندهها اعتراف میکنن که تا اینجا ما به عمد فقر مالی، کمبود وقت و کمیابیهای دیگه مثل تنهایی یا رژیم گرفتن رو یکی گرفتیم تا رفتارهای حاصل از کمیابی رو تحلیل کنیم. اما بین همه این کمیابیها و فقر و تنهایی تفاوت وجود داره، کسی که رژیم گرفته یا سرش شلوغه حدی از انتخاب و اختیار رو داره و میتونه فعلا رژیم گرفتن رو کنار بگذاره یا پروژه جدیدی رو قبول نکنه اما یک فرد فقیر نمیتونه تنگنای مالی رو کنار بذاره یا فرد تنها نمیتونه به یکباره روابط اجتماعی فراوانی داشته باشه.
نکته دیگهای که درباره فقر مهمه وجود این باوره که فقر نتیجه ناتوانی و عدم کفایت فقراست. ممکنه فکر کنیم این دیدی کاپیتالیستی و سرمایهداری به فقره که همه مشکل رو به دوش فرد میندازه. اما جالب اینجاست که این باور توسط آزمایشهای بسیاری تایید میشه. ممکنه باز گفته بشه این آزمایشها عموما توسط نهادهای جوامع سرمایهداری انجام میشه و ناخودآگاه این دید به فقر در ذهن محقق نهادینه شده. اما نویسندهها تا حدودی این فرض رو رد میکنن و میگن خیلی از نتایجی که درباره فقرا و عملکردشون در خلال تحقیقات به دست اومده نتیجه جانبی تحقیقی دیگه بوده و اکثر تحقیقاتی که روی فقرا انجام میشه سوگیری حمایتی از فقرا داره. با اینحال نویسندهها سعی کردن از جنبه دیگهای به قضیه نگاه کنن، واقعیت اینه که فقرا ناتوانند و برای حل مشکلاتشون بیکفایت هستن و مدیریت منابعشون ناکارآمده اما آیا اینها خصوصیات فردی هستند یا نتیجه کمیابی و فقر؟ فکر میکنم اینجا متوجه نگاه متفاوت نویسندهها به مسئله فقر شدیم، نویسندهها عدم کارایی فقرا و در نتیجه فقر بیشترشون رو نه در خصوصیات فردی بلکه نتیجه مستقیم فقرشون میدونن. فقر باعث کمبود پهنای باند میشه و کاهش پهنای باند تقریبا همه چیز رو تحت تاثیر قرار میده، ظرفیت شناختی و رفتاری رو کاهش میده، ذهن کمتری برای فکر کردن باقی میذاره، ما رو کوتهبین و فراموشکار میکنه و در یک کلام ما رو ناکارآمد، سطحی، بیکفایت و احمق جلوه میده.
به قول نویسندهها اگر میخوایم فقرا رو درک کنیم باید خودمون رو در شرایطی فرض کنیم که ذهنمون جای دیگه است، شب قبل خوب نخوابیدیم و تفکر برامون دشواره. چون کاهش پهنای باند دقیقا همین شرایط رو برای فقرا بوجود میاره. ناتوانی فقرا تحت یه همچین شرایطی بوجود میاد، اگر ما هم مدام در چنین شرایطی قرار میگرفتیم ناتوان میشدیم.
امیدوارم تا اینجای کار تونسته باشم اونطور که کتاب مدنظرش بود مشکل رو نشون بدم، با درک مشکل بخشی از راه حل هم پیش ماست. نویسندهها میگن طرحهای زیادی توسط دولتها و انجمنهای خیریه برای ریشهکنی فقر در جهان انجام شده، اما همونطور که در آمارها میبینیم این طرحها غالبا با شکست مواجه شدن یا اگر موفق بودن، میزان موفقیت و اثرگذاریشون بسیار محدود بوده. دلیل شکست این طرحها به زعم نویسندگان کتاب نادیده گرفتن روانشناسی کمیابیه.
مثلا بعضی به این نتیجه میرسن که باید برای مبارزه با فقر، از طریق آموزش فقرا رو توانمند کرد. کلاسهای رایگان برگزار میکنن و وقت بسیار و هزینه بسیار صرف میکنن اما نتیجه دلخواه کسب نمیشه. فقرا در این کلاسها ثبت نام میکنن اما شرکت نمیکنن و یا اگه شرکت میکنن چیزی یاد نمیگیرن و این آموزشها کاربردی براشون نداره. نتیجه فوریای که از این اقدامات گرفته میشه اینه که فقرا خودشون باعث شکست این تلاشها میشن انگار دوست ندارن از بلای فقر نجات پیدا کنن.
اما نویسندهها با بیان داستانی قضیه رو طور دیگه مطرح میکنن. در طول جنگ جهانی دوم ارتش آمریکا به خاطر سوانح هواپیماهای بمب افکنش دچار مشکل شده بود، خلبانها هنگام فرود به جای جمع کردن بالها، چرخها رو جمع میکردن. ارتش از یک روانشناس درخواست کمک کرد تا بفهمه تو ذهن خلبانها چی میگذره که یه همچین اشتباه فاحشی رو مرتکب میشن. روانشناس حین تحقیق ابتدا متوجه شد این اشتباه فقط در مورد یک مدل بمب افکن اتفاق میافته نه همه بمب افکنها و خلبانها همگی تو کارشون خبره و آموزش دیده هستن.
پس مشکل باید جای دیگه باشه، بعد از بررسیها مشخص شد مشکل در طراحی کابین این بمب افکنها بود. دکمه جمع کردن بالها دقیقا کنار دکمه جمع کردن چرخها بود و عینا شبیه هم بودن. خلبان موقع فرود دکمه اشتباهی رو فشار میداده و متوجه اشتباهش نمیشده. یعنی کابین طوری طراحی شده بود که ریسک اشتباه رو بالا میبرد. این مشکل با تغییر یکی از دکمهها برطرف شد و این تحقیق انقلابی در طراحی کابین هواپیما بوجود آورد.
مشابه همین وضعیت رو باید درباره طرحهای مبارزه با فقر مدنظر قرار داد، شاید مشکل فقرا نیستن، شاید مشکل نحوه اجرای این طرحهاست، شاید این طرحها طوری طراحی شدن که ریسک امکان اشتباه فقرا رو بالا میبره، یعنی بهشون این اجازه رو میده ثبت نام کنن اما تو کلاسها شرکت نکنن. ثبت نام یکبار انجام میشه و نیازی به پهنای باند زیادی نداره اما شرکت مدام در کلاسها این نیاز رو میطلبه چون یکی از عوارض کمیابی فراموشکاریه. شاید مشکل این طرحها در عدم دیدن چیزی به نام تنگنای پهنای باند برای فقراست.
فرد فقیر هر روز با مشکلات و دغدغههایی درگیره که فرصت و ذهنی خالی براش باقی نمیذاره تا یادش باشه که باید سر کلاس حاضر باشه، یا اگه به هر زحمتی خودش رو به کلاس میرسونه معمولا به دلیل پیچیدگی مباحث مطرح شده، چیزی تو این کلاسها یاد نمیگیره چون پهنای باند کمی در اختیار داره. پس میشه برای مشکل سر کلاس نیومدن از کلاسهای موازی استفاده کرد که اگه فرد یک یا دو جلسه رو از دست داد بتونه در کلاسهای موازی که چند جلسه عقبن کار رو دنبال کنه و میشه برای کمبود پهنای باند هم فکری کرد و مفاهیم رو ساده و ملموس یاد داد.
مثلا پژوهشی انجام شد که طی اون به افرادی که قصد گرفتن وام کوتاه مدت داشتند درباره نرخ بهره این وامها در مقایسه با وامهای دیگه آموزش داده بشه. این افراد رو به دو گروه تقسیم کردن به گروه اول جدولی دادن که میزان افزایش بهره رو به درصد نشون میداد مثلا نرخ بهره ۴۴۳ درصد سالیانه برای وام کوتاه مدت در مقابل نرخ بهره ۱۶ درصد برای وام کارت اعتباری و به دسته دوم این تفاوت به دلار نشون داده شده بود مثلا بازپرداخت ۴۵ دلاری ماهانه برای وام کوتاه مدت در مقابل ۵ دلار ماهانه برای وام کارت اعتباری. نتیجه این بود که افراد دسته دوم خیلی کمتر از دسته اول وام کوتاه مدت گرفتن. چرا که دلار براشون خیلی ملموستر از درصد بود. یا به عبارت دیگه پردازش دلار برای پهنای باند کم این افراد خیلی راحتتر از درصد بود.
بخش سوم کتاب پر از این دست مثالهاست که با فهم درست شرایط فقرا و تغییری کوچک در برنامه میشه نتایج بسیار بهتری رو در مبارزه با فقر به دست آورد.
اما نویسندهها راهکارهای دیگری هم ارائه میکنن مثلا یکی از اونها ایجاد فضای خالی است، که برای کسانی که به شدت درگیر هستن و وقت کافی برای خیلی از مسائل مهم زندگیشون ندارن کارآمده. نویسندهها پیشنهاد میکنن همیشه زمانی رو برای هیچ کاری نکردن کنار بگذاریم. این کار به ما کمک میکنه در شرایطی که اتفاقی اورژانسی پیش میاد بتونیم بدون مشکل بحران رو پشت سر بگذاریم، اینکار در مورد فقر و سایر کمیابیها هم موثره، منبعی ذخیره که بتونه ضربهگیری باشه برای شوکهای احتمالی و این منابع ذخیره در شرایط فراوانی نسبی قابل تهیه هستن اما معمولا ما در شرایط فراوانی اینکار رو انجام نمیدیم، مثلا کشاورزا بعد از برداشت محصول، فراوانی نسبی رو تجربه میکنن اما قبل از برداشت محصول دچار کمیابی هستن، چون مدیریت درستی روی منابعشون انجام ندادن و این نویسندهها رو به ایدهای جدید رهنمون میکنه که شاید اصلا مشکل اصلی کمیابی عدم مدیریت صحیح در فراوانی باشه و شاید ما باید برای دورانهای فراوانی نسبی فکری بکنیم تا بتونیم این مشکلات رو حل کنیم.
ما تا اینجا به وجه فردی کمیابی توجه کردیم اما کمیابی رو میشه گسترش داد و در سازمانها و حتی کشورها هم دید. مثالی از کمیابی در سازمانها در مورد بیمارستانی است که بیست اتاق عمل جراحی داشت، برای همه این اتاقها برنامه زمانی دقیقی چیده شده بود تا همه اتاقها با ظرفیت کامل کار کنن، به همین دلیل وقتی بیماری اورژانسی نیاز به عمل داشت، برنامه عملها بهم میریخت تا به مورد اورژانسی رسیدگی بشه، این جابهجایی زمان اونقدر زیاد شد که بعضی بیمارها و البته جراحها ساعتها برای خالی شدن اتاق عمل منتظر میموندن، کیفیت جراحی پایین اومد و نرخ مرگ به دلیل اشتباهات پزشکی افزایش پیدا کرد، بیمارستان به وضوح دچار کمیابی اتاق عمل بود.
مدیریت بیمارستان مجبور شد برای حل این مشکل کمک بگیره و فردی از خارج بیمارستان که در دام کمیابی بیمارستان اسیر نبود رو استخدام کرد تا روندها رو مورد بررسی قرار بده. این فرد در نهایت پیشنهاد داد یک اتاق عمل رو خالی بگذارن. این پیشنهاد قابل انجام نبود چون همین الان هم بیمارستان با کمبود اتاق عمل مواجه بود، اما مدیران بیمارستان به صورت آزمایشی اینکار رو انجام دادن، از اون یک اتاق خالی برای عملهای اورژانسی استفاده شد و برنامه بقیه اتاقها سر وقت انجام شد. اینکار باعث افزایش کارایی شد چرا که عملها سر موقع انجام میشد و بیمار و جراح منتظر نمیماندند و خستگی انتظار کاراییاشون رو کاهش نمیداد. بعد از یکسال بیمارستان به رشد ۷ تا ۱۱ درصدی تعداد عمل جراحی رسید.
این نمونهای بود از کمیابی در سازمانها، معمولا مدیران سازمانها در مواجهه با کمیابی زمان، اولین کاری که میکنن افزایش زمان کار کارمندهاست. به نظر منطقی میرسه که با کار بیشتر کمبود زمان رو برطرف کنن اما تحقیقات نشون داده برطرف کردن مشکل به این صورت موقتی است یعنی در چند ماه اول با افزایش ساعت کار عملکرد بهتری حاصل میشه اما به مرور این عملکرد کاهش پیدا میکنه تا جایی که بهرهوری حتی از ساعت کاری قبلی هم کمتر میشه چرا که با افزایش ساعت کار، کارمندان دچار کمیابی پهنای باند میشن و خستگی باعث کاهش کاراییشون میشه. هنری فورد این مشکل رو فهمیده بود و به همین خاطر ساعت کاری کارگرانشون رو به ۴۰ ساعت در هفته و پنج روز کاری کاهش داده بود تا بهترین نتیجه رو از کار کارگرانش بگیره، کاری که اون زمان با تمسخر رقبا مواجه شده بود.
اثرات فراوانی نسبی و دام کمیابی بعدش نه تنها در زندگی روزمره و سازمانها بلکه در کشورها هم دیده میشه، مثلا خود ما شاهد چند دوره از این فراوانی و بعد کمیابی تو کشورمون بودیم، یکی از این دورهها با افزایش قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ اتفاق افتاد، افزایشی که درآمد کشور رو به یکباره چهار برابر کرد. اما ما با این فراوانی چه کردیم؟ همون کاری رو کردیم که کشاورز فقیر کنیایی بعد از برداشت محصولش کرد یعنی با عدم مدیریت صحیح منابع به دام کمیابی دچار شدیم، مشکلات عدیده اقتصادی و تورم یکی از عوامل وقوع نارضایتی و انقلاب بود. همین اتفاق سالها بعد در زمان احمدینژاد اتفاق افتاد، اینبار هم افزایش درآمدهای نفتی و عدم مدیریت صحیح، ما رو دچار کمیابی کرد.
البته این کتاب درباره کمیابی در وسعت اداره یک کشور چیزی نمیگه و اینها همه برداشت و تعمیم دادن من به بحثیه که کتاب مطرحش کرده. اما اگر نتایج این آزمایشها رو به سطح مدیریت کلان بسط بدیم شاید بشه دیدی جدید به مشکلات مدیریت در کشورها پیدا کرد، همونطور که میشه دیدی جدید نسبت به مشکلات سازمانها و مشکلات فردی پیدا کرد.
در حقیقت این کتاب از ما دعوت میکنه به فقر و اشکال دیگه کمیابی طور دیگهای نگاه کنیم، عدم مدیریت صحیح، اشتباهات مکرر و ناکارآمدی رو فقط مشکل شخصیتی و فردی ندونیم و قسمتی هم برای تاثیر کمیابی در وقوع این مشکلات خالی بگذاریم. گرچه این نگاه هیچ مسئولیتی از روی دوش ما به عنوان تصمیمگیرنده برنمیداره اما کمک میکنه تا به شناختی بهتر از خودمون و شرایطمون برسیم که راهی رو باز میکنه برای جلوگیری از تکرار اشتباهاتمون.
موسیقیهای پادکست
- تم اصلی موسیقی فیلم ابدیت و یک روز Eternity and a Day با عنوان Eternity And A Day – ۲. By The Sea ساخته Eleni Karaindrou. (اطلاعات بیشتر و دانلود)
- موسیقی متعلق به فیلم My Blueberry Nights که فیلمی عاشقانه با بازی Norah Jones, Jude Law و Natalie Portman و با کارگردانی Kar-Wai Wong است. این موسیقی با نام Parajos از ساختههای Gustavo Alfredo Santaolalla است.
- قطعه Nocturne in C sharp minor Op.posth. از شوپن Chopin که در فیلم Pianist ساخته رومن پولانسکی استفاده شده.
- قطعهای از موسیقی فیلم Beaver ساخته Marcelo Zarvos با نام Meet Walter Black.
سید امیر حسینی –
سلام وتشکر جذاب ومفید وهنرمندان است
EpitomeBooks –
ممنونم، لطف دارید.
مسعود –
خیلی خوشحالم که تا پایان مقدمه به این کتاب و نویسندش فرصت دادی. این پادکست خیلی خوب بود 👌👌👌 مرسی 🙏😍💐♥️
EpitomeBooks –
مخلصم مسعود جان
ناشناس –
خیلی خوب بود 👍🌸
Fateme –
عاالی بود موفق باشید❤
امیر –
سلام ,
مدت کوتاهی است که با پادکست شما بصورت اتفاقی درجستجوی روی انترنت برای مطالعه منابعی جهت بررسی راهکارهایی برای عمل بخشی در جهت نهاد سازی مدنی ( که متاسفانه با وجود اهمیت آن بسیار کمیاب هستند) آشنا شدم . نحوه انتخاب کتابها و منابعی که مورد مطالعه قرار دادید از یک طرف و مخصوصا حس حقیقت جویی و جستجو گری شما و همکارانتان خیلی من رومتاثر کرد و جای دارد که از این همه زحمات و تلاش ، آنهم در مسیری درست که امکان رساندن اطلاعات، با توجه به زندگی روز مره کنونی و کمبود زمان برای مطالعه منابع با ارزش ، رو میسر ساختید، بی اندازه تشکر کنم.
در مورد این کتاب ، خیلی خوشحالم که تونستم با این کتاب از طریق پادکست شما آشنا بشم و درهای جدیدی رو برای درک و شناخت فردی و اجتماعی باز میکند .
دلم میخواد یک نکته رو با شما در میون بگذارم و اونهم بحث تونل سازی است . اگر چه این اصلاح برای کمبود مطرح شد ولی در واقع مکانیسم اصلی ایجاد ان در زمانی است که تحدیدی وجود دارد و ترس و خطر بوجود میاید و مثلا در علم پزشکی و هوانوردی شناخته شده است و با تمرکز تونل وار بر روی مشکل اصلی ، برای حل مشکلی که حیاتی به نظر میرسد و عدم تمرکز بر آن ممکن است عواقب فوری اجتناب نظیری رو منجر گردد ، توجه ما به اطراف کمتر میشود.
تمامی کمبود ها ، چه عاطفی و چه مادی نیز به نوعی با ایجاد حس اضطراب و ترس ، قابلیت وارد شدن در روند کاهش گیرنده های ما رو دارند تا بتوانند روی مشکل حیاتی تمرکز کنند و این یک مکانیسم طبیعی زیستی برای مقابله با خطرات تحدید کننده حیات است ولی چیزی که این کتاب به زیبایی به آن اشاره میکند، نتایج رفتاری فردی و اجتماعی است که در طی یک روند طبیعی فیزیولوژیک رخ میدهد و میتواند رفتار فردی و همچنین اجتماعی رو در دراز مدت تحت شعاع قراردهد .
در نگاهی گذرا به علت یابی تاریخی ویژیگی های شخصیتی ، در غالبی فرهنگی برای جامعه ای مثل ایران و با توجه به اهمیت تحدید های داخلی و خارجی مداوم و کوتاه مدتی ثبات در آن ، ایجاد فرایند های روانی خاصی که قادر به جوابگویی به این تحدیدهای مداوم باشد قابل بررسی هستند و این کتاب ، یکی از گوشه های رفتاریابی در شرایط تحدید مستمر رو مورد توجه قرار میدهد که از امکان تولید و استمرار رفتارهای دور اندیش ، عاقلانه همراه با کنترل احساسی مناسب که نیاز به حس امنیت و تامین برای رشد فردی و اجتماعی دارند ، جلوگیری میکند و کوتاه نگری ، عدم دید وسیع و عدم برنامه ریزی ، خشونت و فردگرایی ( که دلایل ان نیازمند بحث مفصل دیگری است ) بصورت رفتارهای غالب و بارز جامعه بازسازی میکند .
و جالب توجه است که همانطور که در این کتاب به خوبی به آن توجه شده ، چنین رفتارهایی بسیار سخت قابل تغییر هستند ، چون تحریکات تحدید کننده همانطور که بررسی شده از قسمت های ابتدایی تشکل مغز در طول پیدایش حیات نتیجه میگیرند و مکانیسمهای فیزیولوژیک و طبیعی آن ، از اهمیت فراوانی برای حفظ حیات برخوردار هستند و میتوانند فعالیت های عاقلانه قشر مغز رو تحت تاثیر خود قرار دهند و در واقع چنین رفتارهایی به گونه ای در پاسخ به نیازهای حیاتی امنیت بروز میکند .
چنین ریشه یابی هایی امکان درک تشکیل فرایندهای فرهنگی در جامعه ای که بصورت مدام تحت خطر قرار داشته است ،امکان پذیرتر میکند و درکی از اینکه چگونه در طول تاریخ ، جامعه و رفتارهای اجتماعی در سطح امنیتی باقی مانده است و امکان وارد شدن به مراحل بعدی ( که در هرم نیازهای روانشناسی آبراهام مزلو به خوبی به آن اشاره شده است) دشوار گشته است را روشن تر مینماید .
با تشکر فراوان از این همه تلاش مستمر و گرانمایه شما و همکاران محترمتون .
ارادتند
امیررضا نصیری –
کارتون بسیار عالیه! لذت میبرم از پادکست های شما 👌👌
EpitomeBooks –
لطف دارید، ممنونم.
سایه –
سلام و مرسی از ارائه جان کلام کتاب به این زیبایی و اصلا انتخاب کتابی به این زیبایی که واقعا شاید تحولی تو زندگی هرکسی پیش بیاره👍🙏🙏🙏 خوشحالم که خیلی اتفاقی پادکست شمارو پیدا کردم🌹
EpitomeBooks –
خیلی لطف دارید ممنونم 🙏🙏🙏
danial –
بسیار عالی