مشخصات کتاب
عنوان: جامعهشناسی نخبهکشی
نویسنده: علی رضاقلی
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات: ۲۴۰
متن پادکست
درباره نویسنده
علی رضاقلی در سال ۱۳۲۶ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذراند. در سال ۱۳۴۶ به عنوان دانشجوی علوم سیاسی در دانشگاه تهران پذیرفته و در سال ۱۳۵۰ از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. در سال ۱۳۵۲ به فرانسه رفت و فوق لیسانس جامعهشناسی را در آن کشور اخذ کرد. او مشغول گذراندن دوره دکترای این رشته بود که با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به ایران برگشت. وی اکنون سرپرست مرکز تحقیقات پست است.
برگرفته از سایت ویکیپدیا
درباره کتاب
جامعهشناسی نخبه کشی کتابی از علی رضاقلی دربارهٔ عملکرد نخبگان سیاسی و برخورد جامعه ایران با آنهاست. و برگرفته از سخنان دکتر علی شریعتی است. این کتاب عنوان پر خوانندهترین کتاب در حوزهٔ مطالعات سیاسی در سال ۱۳۷۷ ایران را به خود اختصاص داده است. این کتاب تحلیلی جامعه شناسانه از برخی ریشههای تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران، را بیان میدارد.
این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۷۷ از سوی نشر نی منتشر شد و پس از آن بارها تجدید چاپ شد. نویسنده کتاب «جامعهشناسی نخبه کشی» در پی پاسخگویی به این سؤال است که آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان و از بالا انجام میشود یا بر اثر تحول در بستر اجتماعی و از پایین. این کتاب تحلیلی جامعه شناسانه از برخی ریشههای تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران است و به این منظور نویسنده به تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق میپردازد. نگارنده با مدد جویی از شواهد تاریخی مطرح میکند که ساختار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران به گونهای است که نخبگان سیاسی عملا برای اصلاح وضع موجود راه به جایی نمیبرند چراکه جامعه تاب اصلاحات را نداشته و دست به نخبه کشی میزند.
کتاب از چهار فصل تشکیل شدهاست. فصل اول به بررسی ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران اختصاص دارد و مولف با سیری اجمالی در تاریخ ایران از دوره مغول تا قرن نوزدهم، درمی یابد که فرهنگ اقتصادی پانصد سال اخیر ایران، ویژگیهای خاصی مانند وابستگی، مصرفزدگی و تسلیم تکنولوژی مدرن شدن دارد که کم و بیش ثابت ماندهاست. فصلهای دوم تا چهارم نیز به بررسی موردی حکم فوق درخصوص قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق پرداخته و نشان میدهد که چگونه ساخت کلی کشور تمایل به نخبه کشی داشتهاست.
برگرفته از سایت ویکیپدیا
مقدمه
میگویند قائم مقام را توطئهگران دربار قاجار و محمد شاه به کمک بیگانگان کشتند، امیرکبیر هم به همین صورت در دوران ناصرالدین شاه کشته شد، مصدق هم سالها تبعید و زندانش را مدیون سازمان CIA و محمدرضا شاه پهلوی است. اما این کتاب میگوید اینها دلایل نزدیک و جلوی چشم این وقایع هستند. باید دنبال دلایلی گشت که اگر نبودند جامعهای به وجود نمیآمد که در آن اصلاحگران توفیقی برای پیشبرد مقاصد خود پیدا نکنند، علتهایی که استبداد را دامن زدند و مانع جدی توزیع قدرت بودند. برخورد تحلیلی با رفتار اجتماعی نشان دهنده این نکته است که عمل اجتماعی، عملی ساخت یافته است که در یک نظام روابط متقابل شکل میگیرد. برخورد تحلیلی با مسائل اجتماعی مشکلتر از برخورد عوامانهی ساده است. اندیشهی مرسوم جامعهی ما ناخودآگاه اول خود را تبرئه میکند و سپس گناه همهی جنایات را در استبداد استعمار خلاصه میکند. برخورد تحلیلی دقیق کار فکری سنگینی میخواهد و چون فکر کردن از سختترین کارهاست و این کار از فرهنگ فرسوده و ناتوان و غیر مولد برنمیآید، چه بهتر که گناه همه عقب ماندگیها و کمکاریها را به گردن استبداد و استعمار بیندازیم.
قرنهاست که در جوامع صنعتی مشخص شده است که در پس آشفتگیها و بینظمیهای ظاهری اجتماع، نظمی حاکم است و نظامی وجود دارد و هرکس این نظام را بشناسد، به طور نسبی میتواند جامعه را در جهت اهداف خود پیش ببرد. اما فرهنگهای قبیلهای، فرسوده و غیرمولد به دلیل پیچیدگی این نوع تحلیل، از مدلهای ساده، سطحی و عامیانه استفاده میکند و تمام نارساییهای اجتماعی را در استبداد و استبداد را نیز در خودخواهیهای فردی و خودپسندی و بیتقوایی و قدرتطلبی افراد خلاصه میکند، بعنی یک پدیده اجتماعی را در یک امر اخلاقی فردی خلاصه میکند. در کشور ما کم نیستند روشنفکران و اندیشمندان کارکشتهای که ریشه همه بدبختیها را استبداد و راه حل را ریشه کن کردن آن میدانند، اما بررسی پدیده اجتماعی استبداد به صورت مجرد و ذهنی امکانپذیر نیست، همانطور که با این روش به جنگ استعمار هم نمیتوان رفت. هردو این پدیدهها یعنی استبداد و استعمار در روابط متقابل اجتماعی و ضعف فرهنگ و عناصری از آن به وجود آمده و تا زمانی که ریشههای اصلی آن را در بستر تولیدش پیدا نکنیم و با آن مبارزه نکنیم، استبداد و استعمار در لباسها و شکلهای گوناگون دوباره به وجود خواهد آمد. عناصر و اجزای فرهنگ اجتماع بیفایده و تصادفی نیستند. استبداد، استعمار، بیقانونی و هرج و مرج، همه محصول اجتماع هستند و به علت نیاز بخشی از عناصر جامعه به وجود آمدهاند و جوابگوی پارهای از خواستهها هستند. اگر این خواستهها ریشهکن شوند یا مسیر رشد یا موضوع آنها تغییر کند، بدون تردید بر سایر عناصر نیز تأثیر میگذارد و موجب تغییر در نوع حاکمیت سیاسی یا بافت اقتصادی میگردند. عمده توجه این کتاب بر روی سه شخصیتی است که برای اولین بار این کتاب میخواهد دستهای آلوده اجتماعی را در کشتن آنها برملا کند. کتاب سعی میکند عملکرد متقابل نظام سیاسی حاکم و جامعه را ببیند و نقاط فساد و ضعف را به صورت عمیقتری مشاهده کند و عامل اصلی بدبختی را نیز در لابهلای بافت اجتماعی ایران در پانصد سال گذشتته جست و جو نماید.
فرهنگ اقتصادی ایران
با کمی اغماض میتوان گفت تمامی مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران و آنچه در مجموع عقب ماندگی نام گرفته است ریشههای تاریخی دارند و رفع یا تخفیف آنها هم بدون مراجعه به ریشههای تاریخی و شناخت دقیق آنها به احتمال زیاد غیرممکن است. به همین منظور نویسنده فرهنگ اقتصادی ایران را از دوران مغول تا قبل از روی کار آمدن قائم مقام اجمالا مورد بررسی قرار میدهد و همزمان سیر تحول صنعتی و اقتصادی اروپا را نیز بیان میکند.
مغولان
جامعه و فرهنگ مغولان قبیلهای بود و از جامعه شهری و صنعت فاصلههای زیادی داشت، سیاستهای اقتصادی آن دوران عبارت بودند از مالیاتهای سنگین به ضرر هرگونه فعالیت اقتصادی، تجارتهای انحصاری دولتی، عدم امنیت اجتماعی و اقتصادی، ایجاد صنایع دستی دولتی و امرار معاش دولت از طریق دست اندازی در تجارت و صنعت. در این زمان ابریشم محصول عمده تجارت خارجی ایران را تشکیل میداد که انحصار آن در دست ونیزیها بود و تجار ونیزی در سرتاسر قلمرو ایلخانی از مصونیت سیاسی و قضایی برخوردار بودند و راهداران موظف بودند که از جان و مال آنها محافظت کنند. بعد از ایلخانان و با قدرت گرفتن امپراطوری عثمانی، پادشاه وقت ایران اوزون حسن، از ترس ترکان عثمانی دست به دامن غربیها شد و از آنجا که غربیها نیز عثمانی را دشمن خود میدانستند به اوزون حسن اسلحه و مهمات رساندند. این اولین ارتباط از نوع انتقال تکنولوژی و صنعت بود که از آن روز تا به حال هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت به شدت به ضرر ما ادامه داشته است. اوزون حسن پایهگذار فرهنگی شد که پس از ۵۰۰ سال یعنی از سال ۱۴۷۳ میلادی همچنان در ایران ادامه یافته است. از آن طرف در آستانه قرن شانزدهم میلادی و در لابهلای اجزا و عناصر و بافت اجتماعی و اقتصادی اروپا تحولات عظیمی به چشم میخورد. اروپاییان در تمام نقاط شناخته شده آن روز دنیا پیاده شدند، حدود سالهای ۱۵۰۰ میلادی آمریکا را کشف کردند و آفریقا را دور زدند. در این زمان شیوه زندگی اقتصادی و اجتماعی ایران فرق چندانی با دوران پیش از اسلام نداشت.
صفویان
پرتغالیها با سلاحهای جدید، شش کشتی و چهارصد و شصت مرد جنگی در سال ۱۵۰۷ شش سال پس از استقرار صفویه در ایران، جزیره هرمز و دیگر جزایر خلیج فارس را اشغال کردند. سلسله صفوی ۲۲۰ سال بر ایران حکومت کرد و بغیر از دورانهایی مثل زمان شاه عباس اول و دوم که نظمی در داخل همین نظام اقتصادی سنتی حاکم شد و رونقی ایجاد شد در بقیه ایام همان وضعیتی بود که قبل و بعد از سلسله صفوی وجود داشت. در طی این دوران اروپا به ماشین بخار دست پیدا کرد و در علوم انسانی پیشرفتهای زیادی به دست آورد. رشد علوم انسانی با بافت تحولات اجتماعی رابطهای دقیق دارد. تغییراتی عمیق در نگرش انسان به وجود آمد، زمین از مرکز جهان پایین کشیده شد و انسان بر مرکز آن نشست.
اهمیت قانون
یکی از عوامل عدم رشد و توسعه اقتصادی در زمان صفویان نبود امنیت یا به عبارت دیگر نبود حاکمیت نظم و قانون است. حاکمیت قانون و خودِ قانون، برخلاف تصور ایرانی، نه خریدنی است و نه واردکردنی. ابتدا جامعه باید در تحول روابط متقابل خود به ضوابطی برسد و سپس این ضوابط توسط حاکمیت سیاسی به قانون تبدیل شود. به عبارت دیگر ابتدا حقوقی خودجوش از دل جامعه به وجود میآید، مثل فعالیتهای سندیکایی یا فعالیتهایی برای الغای بردگی و سپس حاکمیت سیاسی به آن چهره قانون دولتی میدهد.
قانون در رابطه با تعهد معنی میدهد، یعنی تعهد افراد جامعه در اجرای فلان قانون. این تعهد قبل از اینکه با زور بر مردم حاکم شود در مردم ایجاد میگردد و خود موثرترین ضامن اجرای آن میشود. دومین ضامن اجرای قانون خود فرد است، فردی که به صورت خلاق در خلق روابط اجتماعی سهیم بوده است و آخرین ضمانت اجرای قانون اجبار دولتی یعنی پلیس و دادگاه و زندان است و این آخرین و کم ارزشترین و کم اثرترین ضامنهاست. در کشورهایی که امنیت اجتماعی به معنای وسیع کلمه از متن و بطن روابط اجتماعی جامعه شکل گرفته باشد، حمایت از آن نیز توسط خود افراد تضمین میشود. برعکس در کشورهایی که این امنیت وارداتی و دولتی باشد، اولین شکنندگان آن خودِ مردم هستند و برای فرار از قانون راههایی هم ابداع میکنند و نه فقط از این امر شرمنده نمیشوند، آن را نوعی زرنگی تلقی میکنند.
در اروپا که قبل از همه جهان صنعتی شد، این امنیت به طور نسبی وجود داشت و از این رو قدرت خودسرانه وجود نداشت، قانون ممکن بوده یک مرغ دزد را اعدام کند ولی اجازه نمیداده که یک دهقان را برای لذت شاه یا ارباب بکشند، در حالیکه در ایران کشتن دهقان که هیچ، قتل اشراف برای هوس پادشاه امری معمول بوده است. تمامی تاریخ ایران سرشار است از تجاوزهای متعدد و مداوم به جان و مال مردم. حتی شاهان و شاهزادگان بسیاری توسط بستگان خود یا به قتل میرسیدند یا کور میشدند. نویسنده پس از بیان نمونههایی بسیار از این کور شدنها و قتلها ما را متوجه این واقعیت میکند که این آشوب و ناامنی برخاسته از متن فرهنگ جامعه ایران بوده است و اگر بد و زننده است و اگر مقصری دارد، این مقصر جامعه ایرانی است. در مواقعی هم که امنیت برقرار بوده است به ابتکار شخصی حاکم و آنهم با شدیدترین چهره جباریت حاکم به وجود آمده است و ترس بوده که باعث امنیت شده نه قانون و روابط اجتماعی.
در زمان صفویه صنعت و تجارت عمده داخلی، عموما انحصاری و در دست شاه و درباریان بوده است و لذا مردم هم قادر به فعالیتهای چشمگیری در اقتصاد نبودند وچون درباریان ثبات نداشتند، صنعت و تجارتشان هم بی ثبات بود. در این دوره ثروت کشور کم و بیش در اختیار قزل باشان افتاد، قزلباشان شپاهیان لشکر صفویان را تشکیل میدادند. سپاهیان ایران در دوران شاه طهماسب به ۱۱۴ هزار نفر میرسیدند و به مدت ۱۴ سال قبل از وفات شاه طهماسب حقوق نگرفته بودند و اعتراضی هم نمیکردند. از این نکته میتوان فهمید که دست این جماعت به ثروت و اموال مردم آنچنان باز بوده که نیازی به حقوق دولت احساس نمیکردند. صنعت و تجارت توسط قزلباشان انحصاری شده بود و هیچ کس نمیتوانست در فعالیتهای اقتصادی موفق باشد مگر اینکه به یکی از این رجال متصل باشد. شاردن مینویسد: “ایرانیان خیلی علاقه به دلالی دارند و دوست میدارند که کالا را بخرند و استفادهای گرفته، بفروشند.” این شیوه رفتار اقتصادی ناشی از بی اعتمادی و عدم امنیت اجتماعی است. سرمایهگذاری مستلزم امید به آینده است و ناامنی قاتل این امید. دلالی، رشوه، فساد، تعدی و ویرانی کارنامه عمومی صفویان است. در انحطاط جامعه ایرانی در زمان صفویان همین بس که پرتغالیها با ۴۶۰ مرد جنگی حدود ۱۱۵ سال بر جنوب ایران حاکم بودند. در سال ۱۶۲۲ انگلیسیها با بستن قراردادی استعماری با شاه عباس اول، امامقلی خان سردار ایرانی را کمک کردند تا پرتغالیها را شکست دهند و حاکمیت ایران را دوباره برجنوب ایران مستقر کنند. بعد از این پیروزی بود که بندر گمبرون به بندرعباس تغییر نام داد. پاداش این سردار بزرگ هم این بود که در زمان شاه صفی، خود و فرزندانش پس از سی سال خدمت به قتل برسند.
تجارت خارجی ایران، در دست ارامنه، هلندیها، انگلیسیها، فرانسویها و روسها بود. شاه عباس ارامنه ایران را به نفع کمپانی هندشرقی زیر فشار میگذاشت چرا که از انگلیسیها رشوه میگرفت. این خصوصیت دولتمردان ایرانی هیچ وقت قطع نشد، آخرین شاه ایران به ژنرال پنج درصد معروف بود چون از هر معامله بزرگی رشوه میگرفت. از آن زمان انگلیسیها ترجیح دادند مشکلات خود را از طریق دولتهای ایران و با متحد شدن با گروهی خاص از هیئت حاکمه علیه کل جامعه ایرانی حل و فصل کنند. قائم مقام، امیرکبیر و مصدق به همین ترتیب از پا درآمدند.
افشاریه
در نهایت سلسله صفوی به علت انحطاط شدید اخلاقی و فساد درباری و ضعف سپاهیان در ۱۷۲۲ سقوط کرد. ایران در فاصله ۱۳ سال تا زمانی که نادرشاه افشار قدرت را به دست گرفت، در قتل و غارت بسر میبرد. در ۱۲ سال حکومت نادر نیز وضع به همین منوال ادامه داشت. به عنوان نمونه نقل است نادر در هویزه قتل عام کرد و سه روز مردم شهر را به سربازان خود بخشید یا در سیستان مردها، زن و بچه خود را کشتند و تا آخرین نفس با فرستاده نادر جنگیدند. از همین چند نمونه میتوان به وضع زندگی مردم و از جمله وضع صنعت و تجارت پی برد. در همین زمانها بود که تجار ایرانی به علت ناامنی به روسها و بعدها به انگلیسها نزدیک شدند و بسیاری از آنها برای حفظ جان و مال خود تحت الحمایگی آنها را پذیرفتند.
زندیه
از سقوط صفویه تا تسلط قاجار که حدود ۸۰ سال طول کشید، اوضاع بسیار پر هرج و مرج بود، روسها و انگلیسها امتیازات زیادی از کریمخان گرفتند. در ابتدای کار کریمخان چون از سیاست انگلیس در هند خوشش نمیآمد تلاشهایی جهت محدود سازی آنها انجام داد و در مقابل هم انگلیسیها برای تسلیم کردن کریمخان از دو روش استفاده کردند. اول با استفاده از عمال خود در جنوب برای کریمخان مشکلاتی به وجود آوردند و دوم از رشوه استفاده کردند و هم به خود کریمخان و هم به اطرافیانش رشوه دادند. در اثر این دو روش، انگلیس توانست با بستن قراردادهایی استعماری، دولتی داخل دولت ایران به وجود بیاورد، ماهیت این قراردادها بسیار خطرناکتر از قراردادهای گذشته بود.
تحولات اجتماعی دلیل پیشرفت اروپا
نویسنده در ادامه، تاریخ ایران را موقتا رها میکند و به پیشرفتهای جوامع صنعتی اروپا مقارن با دوران صفوی، افشاریه و زندیه اشاره میکند و ادامه میدهد در راستای پیشرفتهای صنعتی و تجاری، نخبگانی پیدا شدند که علم و دانش را به طور منظم تئوریزه میکردند. ارتباط بین علم و دانش و تحولات اجتماعی بر اکثر متفکران جهان سوم پوشیده است و اکثر این متفکران گمان میکنند که پیشرفتهای اروپا در نتیجه پیشرفت علم است و با وارد کردن علم میتوان به پیشرفتهای کشورهای صنعتی رسید. اما تجربه نشان داده است که با وارد کردن آخرین دستاوردهای علمی این نتیجه حاصل نمیشود چرا که واقعیت این است که آنچه در تاریخ جوامع صنعتی رخ داد نتیجه پیشرفتهای علمی همراه با تحولات اجتماعی و در بعضی موارد پیامد تحولات اجتماعی بوده است. یکی از دلایلی که این تئوریها در ایران کارایی چندانی نداشته و ندارند این است که انتقال علوم و نهادهای اجتماعی و سیاسی بدون توجه به قالبهای اجتماعی ایران صورت گرفته است. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن میگوید: “مردان بزرگ خلاق و مخترع نبودهاند، بلکه به منزله قابلههایی بودند برای آنچه روح زمانه بدان آبستن بود.” و از قول اسپنسر میگوید: “یک موجود زنده اجتماعی مانند یک موجود زنده فردی دارای خصوصیات زیر است: رشد میکند، در حال رشد به پیچیدگی خود اضافه میکند، پس از پیچیدگی روابط اجزاء آن با هم بیشتر میشود، طول حیات آن بسته به حیات و چگونگی ترکیب اجزای تشکیل دهنده آن دارد.” نویسنده در ادامه اینطور نتیجهگیری میکند که این سخن در مورد اروپا به خوبی صدق میکرد و با حیات جمعی آنان سازگار بود، معدن با کارخانه، کارخانه با کارگر، کارگر با قانون کار و همه اینها با طیف روشنفکری و دانشگاهها، همه با یکدیگر و با فرهنگ کلی و روحیه علمی، بلندپروازیها، حساسیتهای اخلاقی و عاطفی، همه با هم در تناسب بود. از طرف دیگر در ایران هم همه چیز با هم تناسب داشت. کمکاری با ضعف تولید، صنعت بیجان با تجارت، روحیه غیرعلمی با تولید سنتی، همه اینها با روابط خارجی، همه و همه با فرهنگ ملیِ غیرخلاقِ اندیشهسوزِ عاطفیِ گنگ قضا-قدری منفی در تناسب کامل بود.
ایرانیان میخواستند دستآورد الگوی غرب را با الگوی سنتی خود سوار کنند اما نه قالبهای اجتماعی صنایع غرب را میشناختند و نه تاریخ تحلیلی خود را، در نتیجه هرج و مرج بی حد و حصری بر زندگی اجتماعی-سیاسی-اقتصادی آنها سایه افکند.
قائم مقام فراهانی
میرزا ابوالقاسم قائم مقام زمانی نخست وزیر ایران شد که همه چیز از هم پاشیده بود. ایران از روس شکست خورده بود و قرارداد ترکمانچای بسته شده بود. بنیه اقتصادی ایران قابل توجه نبود و در خزانه دولت پولی برای مسافرت ولیعهد از تبریز به تهران یافت نمیشد. از نظر فکری، قائم مقام در زمان خود و به نسبت فرهنگ ایران پیشکسوت بود و از نظر شخصیتی چون کوه با صلابت و استوار و فسادناپذیر. نهاد صدراعظمی در ایران چیزی شبیه پیشکار اعظم بود که به رتق و فتق امور خصوصا دربار میپرداخت. قائم مقام در مقام صدراعظمی محمدشاه هم از مسائل تجاری-اقتصادی خبر داشت و هم مسائل فرهنگی-سیاسی را میشناخت، با غرضورزی بیگانگان و با فساد اخلاقی و عدم امنیت اجتماعی آشنا بود. در حالیکه به فکر اصلاحات گسترده در کشور بود، مردم او را نمیشناختند و هیچ یک از ابزارهای لازم کارش را نداشت و فقط شاه حامی او بود چرا که به شخصیتی قوی برای رساندنش به پادشاهی نیاز داشت. قائم مقام برای تنظیم امور مالی دولت مواجب شاه و درباریان را کم یا حذف کرد و با این کارش دشمنان زیادی برای خود دست و پا کرد. این خاصیت ایرانیهاست که نظامهای سیاسیشان به شدت به فساد مالی آلوده است و اگر کسی هم اقدام به سرو سامان دادن آن کند، دست در لانه عقرب کرده است. قائم مقام تلاش کرد تا عهدنامه ترکمانچای را باطل کند و درخواستهای انگلیس برای بستن قرادادی مشابه را رد کرد و استدلال کرد: “ایران به عنوان یک ملت واحد در زیر دندان یک شیر جان به سلامت نمیبرد، چه رسد به اینکه دو شیر در میان باشند.” قائم مقام به دنبال دفاع از تمامیت ارضی ایران و حفظ استقلال آن بود، افسران انگلیسیای که سپاه ایران زیر دست آنها اداره میشد را کمکم کنار گذاشت و وابستگان داخلی انگلیس را از قدرت دور کرد.
قائم مقام اقدامات زیادی جهت راه اندازی صنایع نو و معادن و به کارگیری صنعتگران خارجی و فرستادن دانشجو به خارج انجام داد. ولی قبل از اینکه نتیجه این اقدامات را ببیند دشمن بر او پیروز شده بود. مردم عامی هم که ضررشان بیشتر از نفعشان بود حمایتی از او نمیکردند و در عوض به تحریک عوامفریبان بر علیه او متحد میشدند، مردم ایران این ویژگی را از سالهایی که با سیاست آشنا شدهاند دنبال کردهاند و هر زمان که منافع بیگانگان ایجاب کرده به کمک عوامفریبان مشکلاتی برای قهرمانان ملی خود ایجاد کردهاند. در واقع حضور قائم مقام در مقام نخست وزیری اشتباهی بود که فرهنگ ایران به سرعت آن را اصلاح و در ژوئن ۱۸۳۵ میلادی در باغ نگارستان خفهاش کرد.
نویسنده در ادامه سئوالهایی مطرح میکند و معتقد است که هنوز به این سئوالات به صورت جدی و علمی پرداخته نشده است که چرا ۸۴ دوره نخست وزیری ایران در دوران ۲۰۰ ساله همه همراه با فساد و تباهی بودهاند و نخست وزیران ایران کم و بیش عامل بیگانه و تسلیم آنها بودهاند؟ چرا ملت ایران راهی را که پانصد سال است انتخاب کرده هنوز ادامه میدهد در حالیکه این راه اقتصادی و این فرهنگ سیاسی-اجتماعی موجب انحطاط او بوده است و او را به اسارت کشیده است؟ چطور ممکن است ملت ایران سه نخست وزیر ایران فهم و جهان فهم و توانا و فساد ناپذیر و عدالت پرور را یاری نکرده باشند ولی با آن دیگران ساخته باشند؟ اینها همه نشانگر بیماریهای کهن در روابط اجتماعی ایران است و تمام کسانی که در بافت این روابط عاملند در این مسائل نیز دخیلند. اینها همه پدیدههای اجتماعی مستمری هستند و به صورت نهاد درآمدهاند، اینها پدیده مجرد ذهنی نیستند بلکه ناشی از روابطی هستند که ملت بازیگران آنند. پس از قتل قائم مقام حاج میرزا آقاسی بر مسند صدارت تکیه زد و تا سال مرگ محمدشاه یعنی ۱۳ سال بعد در این مقام باقی میماند. در این دوره قراردادهایی مشابه ترکمانچای با انگلستان بسته شد و وضع داخلی مردم به جایی رسید که به خوردن علف و دانههای نباتات و خوراک دام وطیور افتادند.
میرزا تقی خان امیرکبیر
میرزا تقی خان در اکتبر ۱۸۴۸ همزمان با زمان اسپنسر، مارکس، نیچه، ادیسون، بنز، میشلن و هگل صدراعظم ایران شد. اکثر متفکران اروپایی در آن زمان معتقد به آزادی فرد و امنیت اجتماعی بودند و کسب فایده و مفید بودن را مرجع ضوابط زندگی قرار دادند و طرفدار عدم دخالت دولت در کارها بودند. در کارخانههای انگلیس کار بین ۱۵ تا ۱۷ ساعت و گاهی بیشتر همراه با شلاق و جریمه برقرار بود و از کودک ۷ ساله تا پیرمردان و پیرزنان مشغول کار بودند. در ایران اما اهل علم و صنعت وجود نداشتند و اندک تجاری که وجود داشتند تحت حمایت سفارتهای روس و انگلیس بودند. علوم روز در ایران عبارت بودند از جنگیری، دعانویسی، آداب طهارت، مارنویسی و غیره. بدبختی چنان در اوج بود و دشمن چنان قوی که هر مبارزی را مأیوس میکرد. اما امیرکبیر آرام آرام کارش را شروع کرد. امیر برای کارهای خود برنامه عملی داشت و آنها را به کار انداخت. امیرکبیر به درستی فهمیده بود که راه رهایی از غرب قوی شدن و صنعتی شدن و بی نیاز شدن در همه زمینههاست و مبارزه اصلی در زمینه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. امیرکبیر فهمیده بود که خودکامگی و بیقانونی مهلکترین دشمنی است که در مقابل فعالیت مردم ایستاده است پس تلاش کرد تا نظم و قانون و عدالت اجتماعی را تأمین کند که به نظم میرزا تقی خانی معروف شد. در این نظم جدید امیر به دنبال قانونمند کردن قدرت خودکامه و به ضابطه کشیدن هر نوع بی ضابطگی بود و دیوانخانه عدالت را تأسیس کرد که در آن برای اولین بار مردم میتوانستند علیه دولت شکایت کنند، برای اقلیتهای مذهبی حقوق اجتماعی برابر قائل شد و رسم شکنجه متهم را لغو کرد. اصطلاحات دیوانخانه عدالت، وکیل دیوانخانه، تنظیمات مملکتی، نظم جدید، قرار حکومتی و قانون درست در زمان امیرکبیر وارد فرهنگ ایرانی شدند.
امیرکبیر میدانست که تأمین عدالت و حقوق فردی و رفاه، بدون یکدیگر امکان پذیر نیستند. در راستای این اهداف امیر سعی کرد تا افراد کاردان و شایسته را در کارها به کار گیرد و مناصب بدون کار را حذف کند. امیر با تأسیس دارالفنون و نشر مطبوعات و دانش سعی داشت که این افراد شایسته و کاردان را تربیت کند. وضع دارایی ایران از نابسامانترین بخشهای ایران بود. از مشروطه تا انقلاب اسلامی یعنی به مدت ۷۲ سال، ۱۳۷ وزیر دارایی در دستگاه مالی ایران وزارت کردهاند. این تعداد بسیار زیاد وزیر نشاندهنده این است که ساختار اجتماعی ایران تاب تحمل نهادهای سیاسی و اقتصادی غرب را ندارد. کسر بودجه ایران از زمان محمدشاه شروع شد و تا ۱۳۶۷ سالی که نویسنده از آن یاد میکند نیمی از مخارج دولت کسر میآید. این کسر بودجه واقعیت تلخی را آشکار میکند و آن این است که ملت ایران مولد نیست و نمیتواند خرج روزانه خود را تأمین کند. هر سه نخست وزیر مورد بحث با مشکلات مالی به شدت درگیر بودند و تلاش کردند که به این وضع سروسامانی بدهند که تا حدی هم موفق بودند اما سروسامان دادن وضعیت دارایی کشوری که از شاه گرفته تا پایینترین رده کارکنان دولت بدون ضابطه از بودجه دولت برداشت میکردند و کار دولتی را مساوی تعویض زمان با پول میدانستند مشکلات بسیاری به دنبال داشت، اکثر بودجه دولت صرف حقوق و دستمزد میشد و چیز دیگری برای مصارف عمرانی باقی نمیگذاشت و اگر هزینهای در جهت عمران انجام میشده به قول امیر چیز بامصرفی ساخته نمیشده است.
امیر هم مانند قائم مقام حقوق درباریان را کم یا قطع کرد. مثلا حقوق ماهانه شاه را به دو هزار تومان رساند در حالیکه پدرش ماهی ۶۰ هزار تومان حقوق میگرفت. مالیاتهای معوق را دریافت کرد و زیادهروی در گرفتن مالیات را ممنوع کرد. شیلات را از روسها و گمرک را از اجاره درآورد و در اختیار دولت قرار داد. علاوه بر اینها با تأسیس چاپارخانه یا همان وزارت پست درآمد دولت را افزایش داد. در کنار اینها امیرکبیر به مبارزه با دستگاه فاسد اداری هم پرداخت. دستگاه اداری مملکت که بازتاب شخصیت فرهنگ ملی ایران است شامل خصوصیات زیر بود: کمکاری، کارشکنی، رشوه، ظلم و تعدی، مردم آزاری، ضعف و ناتوانی، عدم خلاقیت، حاکمیت روابط قبیلهای به جای ضوابط، کوتولهپروری و اتلاف نیروی انسانی و سرمایههای ملی. ایرانیان به سودجویی نامشروع و بدون کار پول درآوردن علاقه زیادی دارند. فساد به معنای واقعی کلمه در رگ و ریشههای فرهنگ اجتماعی ایران ریشه کرده است. امیر با فسادناپذیر بودن خود و عدم قبول رشوه به مبارزه با این دستگاه فاسد اداری رفت. امیر اصلاحاتی هم در ارتش انجام داد، مهمات سازی در زمان او رشد کرد و در تهران ماهی ۱۰۰۰ تفنگ و در اصفهان ماهی ۳۰۰ تفنگ ساخته میشد و توپ ریزی و باروت سازی که یادگار عباس میرزا بود دوباره رونق گرفت. در امیرآباد تهران که به یاد امیرکبیر به این اسم مشهور شده است کارخانه مهمات سازی ساخت و وضع لباس ارتش را منظم کرد و دستور داد برای لباس سربازان از پارچههای ایرانی استفاده کنند. در زمان عزلش ارتش ایران به ۱۳۷۰۰۰ نفر رسید که هزار توپ داشت.
امیرکبیر در سیاست خارجی هم دست به اصلاحاتی زد از جمله تأسیس سفارتخانه در لندن و سن پترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز و تربیت کادر برای وزارت امور خارجه. یکی از درخشانترین کارهای امیر در حوزه سیاست خارجی الحاق هرات به ایران بدون جنگ و خونریزی و تنها از طریق دیپلماسی بود. امیر روابط خارجی ایران را توسعه داد و از جمله با آمریکا قراداد بازرگانی بست. امیرکبیر در جهت حمایت از صنعت، معدن، تجارت و زراعت هم قدمهایی برداشت و امکان رقابت را برای صنعتگر خارجی سختتر کرد و به صنعتگران داخلی کمک مالی میکرد. از خارج استادکار و معلم استخدام میکرد و صنعتگران را برای آموزش به خارج میفرستاد و همچنین کتاب و نشریات صنعتی را در کشور نشر میداد. در خوزستان بر روی رودخانه کرخه سد ساخت و کشت نیشکر را در خوزستان رواج داد. در نتیجه این اصلاحات درآمد ایران از شیلات از شش هزار تومان زمان محمدشاه به سی هزار تومان در اواخر کار امیر رسید و واردات ایران از انگلیس از یک میلیون لیره به پانصد هزار لیره کاهش یافت.
اما جامعه آن روز با آن بافت تحمل امیر و اصلاحاتش را نداشت همانطور که تحمل قائم مقام و مصدق را نداشت.
موسیقیهای پادکست
- موسیقی ابتدایی پادکست، اثریه از Ana Popovic گیتاریست و خواننده سبک بلوز با نام Navajo Moon از آلبوم Comfort to the Soul.
- Itzhak Perlman – Scent Of A Woman موسیقی فیلم Scent of A Woman محصول ۱۹۹۲ ساخته Martin Brest و با هنرنمایی آل پاچینو.
- موسیقی متن فیلم Papillon ساخته Jerry Goldsmith.
- Another Brick in the Wall از Pinkfloyd.
- موسیقی بعدی ساخته fabrizio paterlini آهنگساز و پیانیست ایتالیایی است که بسیاری از کارهاش رو در SoundCloud به صورت رایگان برای شنیدن قرار داده است.
- Path 5 از Max Richter در آلبوم from Sleep.
- Baskets in the Sky از کتابخانه موسیقی رایگان یوتیوپ.
نقد و بررسیها
Clear filtersهنوز بررسیای ثبت نشده است.