چندی پیش آقای علی بندری سازنده پادکستهای چنل بی و بی پلاس، کارگاهی آموزشی به منظور چگونگی نوشتن متن پادکست برای پادکست سازها برگزار کرد. فارغ از تعارفات، این کار و فعالیتهایی مشابه در حمایت از پادکست فارسی بسیار پسندیده و در خور تقدیر است.
علی بندری با تجربه چندین ساله در حوزه ساخت پادکست، در این کارگاه، به رایگان و با حسن نیت تجربیات و یافتههای خود را در اختیار پادکست سازان قرار داد، همچنین ایشان اختصاصا با توجه به راهکارهایی که بیان کرده بود به درخواست من، متن یکی از قسمتهای اپیتومی بوکس را مورد مداقه و بررسی قرار داد. اما چرا من به عنوان یکی از شرکت کنندگان این کارگاه از این تجربیات در نوشتن متن پادکست کمتر استفاده کردم؟ به عبارت دیگر چرا همچنان پادکست اپیتومی بوکس به عنوان یکی از سختترین و تمرکزبرترین متنها را برای پادکست دارد؟
قبل از پاسخ به سئوالات فوق لازم میبینم ابتدا در مورد مسائلی صحبت کنم که در این کارگاه بیان شد و یاد گرفتم.
نکته اول: دقایق شروع پادکست مهمترین دقایق هر پادکستی است، در شروع لازم است که مخاطب دقیقا متوجه شود که با چه چیزی سر و کار دارد و قرار است چه اطلاعاتی دریافت کند، به زعم جناب بندری یکی از بهترین ابزارها مطرح کردن سئوال است، سئوالی که ممکن است شنونده به دنبال یافتن پاسخی برای آن به پادکست مراجعه کرده باشد یا اگر این مسئله مورد علاقه و توجهش نبود از اتلاف وقتش جلوگیری شود.
آموزه بسیار درستی است که من در اپیزودهای بعدی خودم از آن استفاده کردم، نه بصورت مطرح کردن سئوال بلکه به این صورت که توضیحاتی بدهم تا مخاطب در همان دقایق ایتدایی متوجه شود با چه چیزی سر و کار خواهد داشت یا به عبارتی به سرعت سراغ اصل مطلب میروم تا مخاطب احساس تلف شدن وقت نداشته باشد.
نکته دوم: توضیحات اضافی و مطالبی که شاید برای مخاطب معمول چندان جذاب نیستند به انتهای پادکست برده شود. این آموزه که به گونهای در راستای آموزه قبلی است، بسیار کمک کننده خواهد بود، اولا امکان جمعبندی را فراهم میکند و در ثانی برای کسانی است که علاقمندند اطلاعات بیشتری کسب کنند. من از این آموزه هم بسیار بهره بردم.
نکته سوم: سعی شود روایت پادکست تا حد امکان داستانگونه باشد، چرا که انسانها با قصه و داستان یاد میگیرند. من از این روش کمتر استفاده کردم، چرا که معتقدم خوب قصه گفتن علاوه بر تکنیکهایی که قابل یادگیری است، استعداد میخواهد، مخصوصا در زمینه کتابهایی که من قصد تعریفشان را دارم. کم نبودند فیلسوفان بزرگی که قصد ارائه مفاهیمی در قالب قصه داشتند اما شکست خوردند، تنها کسی میتواند مفاهیم را به خوبی در قالب قصه بیان کند که اولا قصه گوی خوبی باشد و در ثانی مطالعات و دغدغههای فلسفی، فکری و انسانی داشته باشد. پس این روش نمیتواند برای همه کارکرد داشته باشد.
نکته چهارم: پادکست رسانهای تصویری است و مخاطب باید در حال و هوای فضای پادکست قرار گیرد. این نکته در راستای نکته قبلی است، بسیار مناسب پادکستهایی است که روایت محورند.
نکته پنجم: سعی شود تا حد امکان از جملات مرکب اجتناب شود چرا که انسان در شنیدن تمرکز کمتری به نسبت خواندن دارد. نکته صحیحی است و سعی کردم در مواردی از این تکنیک استفاده کنم.
و در نهایت نکته ششم: تکرار و جا انداختن مطلب، خصوصا برای شنوندهای که تمرکز ندارد و در حین شنیدن پادکست در حال انجام کار دیگری است.
نکتهای که من اصلا در پادکستهای خود از آن استفاده نکردم و شاید دلیل اصلی سخت بودن اپیتومی بوکس همین باشد. من معتقد به تکرار به این صورت نیستم، همونطور که خودم از کتابی که یک ایده را مرتبا تکرار میکند لذت نمیبرم، در پادکستم هم تکرار را به حداقل رساندم. چون معتقدم تکرار نه توسط ارائه کننده مطلب (نویسنده یا پادکست ساز) بلکه باید توسط مخاطب انجام شود. مشارکت من در تکراری که نویسنده میکند، مشارکتی انفعالی است، اما تکراری که من به عنوان مخاطب انجام میدهم، مشارکتی فعال است. به عنوان مثال من برای ساخت پادکست وضع بشر تقریبا 6 بار کتاب را مطالعه کردم، جملات و پاراگرافها را بارها تکرار کردم تا به فهمی که گمان میکردم درست است، برسم. گرچه همچنان معتقدم فهمم از این کتاب کامل نیست. این تکرار که با خواست خودم صورت گرفته از سر نیازی بود به فهم درست مطالب. فعالانه در پی حل استدلالات بودن بسیار متفاوت است از منفعلانه استدلالات دیگران را خواندن. مثلا کشف معانی و استعارات فیلم بسیار لذتبخشتر و آموزندهتر از خواندن نقدی درباره فیلم است.
این کار، شما را در جایگاه منتقد قرار میدهد چرا که در حین فهم متن یا فیلم مجبورید مسائل دیگری را یاد بگیرید و این از شما فردی محقق خواهد ساخت. اما اگر همه چیز به طور آماده در اختیار مخاطب قرار گیرد، مخاطب جایی برای جستجوی بیشتر، یادگیری بیشتر و تحقیق بیشتر نخواهد داشت.
گرچه این آموزه بسیار بسیار مناسب مخاطبان حواسپرت و کم تمرکز امروزی است و شنیدن پادکست را فراگیرتر از آنچه اکنون است میکند اما من ترجیح میدهم به سختی و تمرکزبر بودن متنهایم ادامه دهم تا شاید شده حتی یک نفر را به تحقیق بیشتر و حتی به چالش کشیدن مفاهیمی که من بیانشان کردهام وادارم.
در پایان لازم میدانم بار دیگر از علی بندری و کسانی که یافتهها و تجربیاتشان را به رایگان در اختیار دیگران قرار میدهند، سپاسگزاری کنم و یادآوری کنم که این کار یعنی اشتراک دانستهها یکی از مسیرهایی است که به رشد همه منجر خواهد شد.
برای دیدن ویدئوی کامل این کارگاه هم میتوانید اینجا کلیک کنید یا مستقیما به سایت چنل بی مراجعه کنید.
سلام
در ابتدای بحث جناب علی بندری دو سوال کلیدی مطرح شده که فکر میکنم نقطه کلیدی در اختلاف نتیجه کار شما با کارهای آقای بندری باشه:
چگونه شنوندههای پادکستم رو زیاد کنم؟
چگونه شنوندههای پادکستم رو خوشحال کنم؟
شما ظاهرا در انتخاب مخاطب مسیر متفاوتی رو پیش گرفتید. مخاطب شما نه میتونه زیاد باشه و نه میتونه خوشحال باشه. هر دوی این موارد با آنچه از محتوای اپیتومیبوکس دیدم سازگار نیست.
مخاطب واقعی شما خاص، کم تعداد و دردمند (نسبت به فقر فرهنگی جامعه اطرافش) است. اگر تعداد مخاطب برای شما مهمه تغییر در پادکست و اجرای نظرات جناب بندری مفیده. ولی افزایش مخاطب هم هزینه داره و کمترین هزینهاش کاهش عمق مطالب خواهد بود.
جذب مخاطب عام و راضی نگه داشتن مخاطب خاص کار بسیار دشواریه. از نظر من با وجود دشواری این مسیر، باید شما رو تحسین کرد.
تحلیل بسیار درستی بود و ممنونم از ابراز لطف و محبتتون. پاینده باشید مجتبی جان.
“نکته چهارم: پادکست رسانهای تصویری است و مخاطب باید در حال و هوای فضای پادکست قرار گیرد. این نکته در راستای نکته قبلی است، بسیار مناسب پادکستهایی است که روایت محورند.”
فکر کنم میخواستید بنویسید، پادکست رسانهای صوتی است.
نه اتفاقا، ویدئو رو که ببینید جناب بندری دلیل میاره برای این توصیف، تصویری بودن نه به معنای دیداری بودن بلکه به معنای تصویرساز بودن.
سلام
بنده نظر شمارا به دلیل تحلیل درست قبول دارم .
و با درجه بندی عوامل موفقیت برحسب اهمیت و اولویت دادن به اموری که موفقیت ظاهری را رقم زده و یا خواهد زد موافق نیستم.
آن شش مورد را جسارتاً بنده هم تحلبل کردم :
۱.شروع همان قلاب است
۲.عدم اطناب یا روده درازی
۳.روایت منسجم
۴.تصویرپردازی
۵.عدم استفاده از جمله های مرکب
۶. گل سرسبد حرف حساب شما و خیلی های دیگر:کشیده نشدن به وادی تکرار.
در خاتمه بدنیست عرض کنم من پادکست های آقای بندری را هم دوست دارم،اما اگر بنابر انتخاب بود به خودم دروغ نمیگفتم.
دوستدار شما