من همیشه به کتابهای زندگینامه، حسب حال و خاطرات علاقه خاصی داشتم و این علاقه من بعدها به سینما هم کشیده شد و عاشق ژانر مستند، زندگینامه یا ژانر “بر اساس یک داستان واقعی” شدم. کمتر کتاب یا فیلمی را در این ژانر میشود پیدا کرد که بهطور صد در صد با واقعیت منطبق باشند (بحث بر سر اینکه آیا واقعیت وجود دارد یا به نقطه و زاویهی دید هرکس به آن واقعه بر میگردد را به عهده فیلسوفان و منطقدانان میگذارم.) و دیده شده که بعضی از این کتابها یا فیلمها در کل خلاف واقعیت پذیرفته شدهاند.
با همه این اوصاف چیزی که باعث جذابیت و لذت این ژانر نزد من شده، دیدن مسائل از دید یک نفر دیگر است، و شاید همین لذت دیدن از نگاه دیگری سبب شده که تاریخ برایم بسیار جذاب باشد، هر مورخی فارغ از اسناد تاریخی میتواند نگاه و تأویل خود را از وقایع ارائه کند که این نگاه و تأویل در حقیقت پُلی است به درون مورخ، به ترجیحاتش و به آمال و آرمانهایش. در کنار خواندن آثار تاریخی ما مورخ را نیز میخوانیم، مثل زمانی که رمان میخوانیم و مطمئنیم یکی از شخصیتها بیگمان خود نویسنده است. در شرح حالها و حسب حالها و خاطرات و زندگینامهها هم ما خالق این نوشتهها را میخوانیم و اگر نویسنده خود شرح حال خود را بنویسد که بهتر.
در کنار این قابلیت نوشتهها که ما را با خالقش بیشتر آشنا میکند، ما با کنار هم قرار دادن نگاهها و زاویه دیدهای متفاوت به یک دید جامعتری از آن واقعه دست خواهیم یافت. کتاب پیکان سرنوشت ما، یکی از این نوشتههاست، نوشتههایی که اتفاقا جایش در میان باقی شرححالها خالی است، شرح حال کسی که از کارگری شروع کرد و توانست یکی از بزرگترین واحدهای صنعتی ایران یعنی ایران ناسیونال را بوجود بیاورد.
ایران ناسیونالی که تقریبا هر کدام از ما ایرانیها خاطرهی خوب یا بدی از محصولاتش داریم و بارها برای جابهجایی درون شهری سوار مینیبوسهای بنزش شدیم و یا با اتوبوسهای لوکس و سوپردولوکسش به شهرهای مختلف سفر کردیم و یا شاید اگر کمی وضعمان کمی بهتر بوده پیکانی داشتیم که با آن سفر میکردیم، ساخته دست احمد و محمود خیامی و یا به اختصار برادران خیامی است.
احمد خیامی، در کنار درس خواندن شروع به خرید و فروش میکند و با اخلاق خوب و خوش حسابی اعتبار زیادی در بازار پیدا میکند، تا اینکه شرکای تجاریش ورشکست میشوند و اوضاع برای احمد به سختی پیش میرود به حدی که مجبور میشود سر و همسر را رها کرده و برای کار به خرمشهر برود. در خرمشهر با کارهای واردات و صادرات آشنا میشود و بعد از اینکه کمی از بدهیها را تصویه میکند به مشهد برمیگردد و در کارواش پدر به همراه برادر مشغول به کار میشود و چون پدر دیگر توانایی کار نداشت دو برادر با هم شریک میشوند و کارواش را اجاره میکنند.
من قصد ندارم در این یادداشت کوتاه کل کتاب را برای شما تعریف کنیم، قصدم این بود که به شما نشان بدهم این دو برادر که روزی به درآمد ۷۰۰ هزار تومان در روز رسیدند، کارشان را چطور و از کجا شروع کردند. کتاب پر است از شرح مرارتها، سختی کشیدنها، ثبات قدم، کار زیاد و البته قناعت.
احمد خیامی بارها در خاطراتش اشاره میکند که قناعت باعث شده سرمایهای به دست بیاورد و حتی زمانی که به ثروت رسیده بود سرمایه خود را بیشتر از اینکه خرج ریخت و پاشهای روزمره کند در کار میانداخت و کارش را گسترش میداد.
تقریبا تمامی زندگینامهها به عنصر اغراق آلودهاند، این کتاب هم از این آفت در امان نمانده. احمد خیامی با اینکه در جوانی با جنبش ملی شدن صنعت نفت همدل بوده اما بعد از دیداری که با مصدق داشته و او را فردی محافظهکار قلمداد کرده، دست از سیاست برمیدارد و بعدها در کارش به رابطه خوبی با محمدرضاشاه دست پیدا میکند. احمد خیامی تا به آخر به شاه وفادار میماند. شایعاتی هم وجود داشت که قسمتی از سهام شرکت ایران ناسیونال در اختیار شاه بوده و دلیل علاقمندی بسیار زیاد شاه به این شرکت همین بوده اما در این کتاب ما چیزی از این قضیه نمیبینیم.
احمد خیامی در کنار ایران ناسیونال، شرکت مبلیران، بیمه آسیا و فروشگاههای زنجیرهای کوروش را که بعد از انقلاب به قدس تغییر نام داد را تأسیس کرد. پیکان شهر را ساخت و تیم فوتبال پیکان را پایهگذاری کرد.
نام احمد خیامی همواره با کارآفرینی و تلاش و موفقیت قرین بود. اما برای نسل امروز این فرد ناشناخته است. احمد خیامی در جایی از خاطراتش میگوید: غرض از نوشتن این خاطرات شرح امکاناتی است که در میهن ما وجود داشته و دارد و راهنمایی جوانانی است که به زودی وارد کارزار زندگی میشوند و میخواهند موفق باشند… آینده به جوانان تعلق دارد و آنها هستند که باید برای بازسازی میهن عزیز کمر همت بربندند و از شرایط و امکانات موجود حداکثر استفاده را بکنند.
این کتاب به همت مهدی خیامی و با جمعآوریِ یادداشتها و خاطرات احمد خیامی به وجود آمده و نشر نی آن را چاپ و منتشر کرده. کتاب در جاهایی غلط تاریخی دارد اما در کل بسیار خواندنی و آموزنده است، خیامی کارگران ایرانی را از بهترین کارگران جهان میدانست و میگفت با اینکه این کارگران هیچ سابقه کار فنی نداشتند و اکثرا کارگران ساختمان و مزارع بودند، اما بعد از یک دوره کوتاه فنی، به سرعت کار را یاد میگرفتند و خیلی بهتر از همتاهای آلمانی و انگلیسی خود عمل میکردند به طوریکه مهندسان آلمانی بعد از اعزام اولین گروه کارگران ایرانی برای آموزش به آلمان به پشتکار و هوش کارگر ایرانی اذعان کرده بودند.
خیامی دیدگاههای جالبی درباره صنعتی کردن کشور، بیمه، مبارزه با تورم و کار و تلاش و قناعت دارد که خواندن این کتاب را لذت بخشتر میکند.
با تشکر ویژه از حسین قربانی که این کتاب رو به من هدیه داد.
شناسنامه کتاب
عنوان: پیکان سرنوشت ما
نویسنده: مهدی خیامی
ناشر: نی
صفحات: 256 صفحه
محمدرضای عزیز
سلام
1- آقا دمت گرم بابت این یادداشت و خدا قوت بابت مطالعه. خیلی خوب نوشتی.
2- در ژانر مستند و کتاب زندگینامه سلیقه مشترک داریم. زندگی نامه خیلی خوب است. مثال عینی از شیوه زندگی و به تنهایی کلاس درس زندگی است.
3- اشاره شما به تاثیر مورخ در تاریخ و برتری خویش زندگی نامه نسبت به تاریخ روایی، از این جهت خیلی خوب بود.
لذت بردم از مطالعه این یادداشت
موفق باشید
دم خودت گرم حسین جون، ممنونم ازت بخاطر کادوی خیلی خوبت.
نوشتههای من که به پای نوشتههای شما نمیرسه برادر.