بر اساس موضوع
(نسخه ویدیویی)نه قربانیان، نه جلادان
آلبر کامو و معنای زندگی
آیشمن در اورشلیم تجسم ابتذال شر
اپیزود پنجاه و هشتم: موج سوم
ما چه تصوری از آینده داریم؟ آیا جهان به همین شکل ادامه پیدا میکند و اگر احیانا تحولاتی رخ بدهد خیلی آرام خواهد بود و انقلابی نیستند؟ یا نه جهان به آخرالزمان نزدیک شده است و چیزی به نابودیاش باقی نمانده، همانطور که با تهدید اتمی روسیه چنین احساسی در مردم قوت گرفته است. شاید هم جهان از لحاظ تکنولوژیکی انسانها را به بند بکشد همچون فضای تیره و ترسناکی که در سریال بلک میرور تصویر میشود. نقطه مشترک همه این تصورات این است که منفعلانهاند. یعنی منتظریم تا ببینم چه پیش خواهد آمد.
پس ما کجای این تصور از آینده قرار داریم؟ آیا در ساختن آینده تاثیری داریم؟ آیا باید تنها شاهد تصمیمات اقلیتهای حاکم باشیم یا نه میتوانیم از اشتباهات گذشته درس بگیریم و جهانی انسانیتر بسازیم؟ یا به عبارتی آیندهای را تصور کنیم که ما در آن نقشی منفعلانه نداشته باشیم؟
اپیزود پنجاه و هفتم: تکامل فرهنگی
چرا در بعضی جوامع بیگانههراسی، استبداد و قومگرایی حاکم است و در بعضی جوامع مدارای بیشتر با غیرخودیها، دموکراسی و برابریطلبی؟ چرا در بعضی جوامع برابری بیشتری بین زنان و مردان وجود دارد و در بعضی جوامع زنها فقط در نقشهای مادری، همسری و دختری فهم میشوند؟ این تفاوتهای فرهنگی ریشه در چه چیزی دارد؟ آیا ژنتیکی است؟ یعنی برخی جوامع ذاتا بردبارتر و دموکراسیخواهترند؟ اگر اینطور است چرا نرخ برابری در بین مردم کشورهای اسکاندیناوی که اجدادی خونریز و جنگطلب داشتند، بیشتر از مردم هند است که اصولا در طول تاریخ تمایلی برای کشورگشایی و غارت نداشتهاند؟ پس این تفاوتهای فرهنگی فقط ژنتیکی نمیتواند باشد. آیا این تفاوتها ریشه در سطح تحصیلات و معلومات آدمها دارد؟ اینجا هم میبینیم که اینطور نیست مثلا بن لادن تحصیلات عالیهای داشت و جمع زیادی از متخصصان را به خدمت گرفته بود. پس فقط سطح تحصیلات هم نمیتواند نشانگر این تفاوتها باشد. پس چه عاملی باعث این تفاوتهاست؟ دین؟ بله دین عامل مهمی است اما چه چیزی باعث تمایل مردم به دینداری است؟
اپیزود شصت و یکم: مرگ خدا و معنای زندگی
وقتی نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند. به اعتقاد نیچه مسیحیت، علم و اخلاق؛ که سه دستاورد بزرگ بشریت در طول تاریخ هستند، ریشه در آرمانگرایی افلاطونی دارند. اینها آرمانهای متافیزیکیاند که به زعم نیچه، زندگی را به تباهی کشاندهاند. یا به عبارت دیگر بر طبق آرمانگرایی افلاطونی تنها در صورتی زندگی معنادار است که یا در خدمت دین باشد یا در خدمت اخلاق یا علم. در واقع آرمانگرایی صرفاً در آرمانهایی دنبال معنا میگردد که خارج از زندگی و برتر از زندگی باشند.
زندگیای که ارزش زیستن دارد- آلبر کامو و تمنای معنا
قسمت شانزدهم: مسئله دستهای آلوده
هرزه زن یا زن زناکار داستانی از آلبر کامو از مجموعه داستان تبعید و سلطنت
هرزه زن داستان زنی ورزشکار و احتمالا خوش هیکل است که هنوز به قول خودش برای مردها جذابیت دارد اما با مردی ازدواج کرده که نیازهای اصلیش رو برآورده نمیکرد و همه فکر و ذکر شوهر شده بود کار و پول. زن چیزی برای به دست آوردن در این زندگی نداشت در واقع هر روز که میگذشت چیزی رو از دست میداد، سلامتیش، جوانیش و حتی رفاهی که شوهرش قول داده بود. در واقع ژانین، زنی بود که نه زندگی داشت و نه آزادی و تنها دلخوشیش این بود که تنها نیست و مردش بهش نیاز داره، ژانین برای زندگی کردن دلیل میخواست و اون دلیل چیزی نبود جز نیاز شوهرش به اون اگر همین یک دلیل هم نبود این دو خیلی سال پیش باید از هم جدا میشدن. اما همه داستان این نیست وقتی کامو این مجموعه رو مینوشت دغدغه الجزایر داشت و این دغدغه در جای جای این مجموعه مشهوده، هم در لایههای آشکار داستان مثل فضای داستان که در الجزایر میگذشت و هم در لایههای پنهان داستان که این ویدیو سعی دارد به این لایههای پنهان کمی نزدیک شود.