در انقلاب صنعتی که کوچکترین علائم تمارض، تهدیدی آشکار برای نظام کاپیتالیستی به شمار میرفت، تعبیر تنبلی به عنوان یک گناه سکولار بیشترین قوت را پیدا کرد. کسی که کار نمیکرد، تولیدی نداشت و کسی که تولیدی نداشت انگل بود.
بولگاکف راه نجات جامعه بشری رو در عشق میبینه، ولند جز مرشد و مارگاریتا که عشق، پیونده دهنده اونهاست به هیچ کس رحم نمیکنه. عشق باعث میشه مارگاریتا با شیطان پیمان ببنده چون تنها راه رسیدن دوباره به معشوق رو در این پیمان...
ادبیات، عشق و تمنا و رابطهی جنسی را عرصهای برای آفرینش هنری کرده است، در غیابِ ادبیات، اروتیسم وجود نداشت، عشق و لذت و سرخوشی بیمایه میشد و از ظرافت و ژرفا و آن گرمی و شوری که حاصل خیالپردازیِ ادبی است بیبهره...