با توجه به روند رو به رشدی که این روزها پادکست و خصوصا پادکست فارسی طی میکند، من به عنوان یک پادکستر احساس کردم لازم است دیدگاه خودم را از مفهوم پادکست و چرایی پیدایش آن و البته دلیل انتخاب این روش به عنوان پل ارتباطی بین خودم و دیگران، شرح دهم. افراد زیادی چه علاقمندان و شنوندگان پادکست و چه تولید کنندگان آن سعی در تعریف این مفهوم کردند تا بتوانند به زبانی همه فهم و ساده این تکنولوژی را معرفی کنند. اما تقریبا همیشه در سادهسازی مفاهیم اطلاعات ارزشمندی حذف و یا تغییر شکل داده میشود. مثلا یکی از سادهترین تعاریف از پادکست عنوان رادیوی اینترنتی است چرا که فرض بر این است که همه مخاطبان با رادیو و اینترنت آشنا هستند و تلفیق این دو میتواند واژهای آشنا و قابل فهم بسازد. در حالیکه رادیوی اینترنتی تعریفی کاملا مجزا دارد، حتی خود رادیو نیز واژه درستی برای تعریف پادکست نیست.
در کنار این تعاریف دستهبندیهایی هم از انواع پادکست ارائه میشود مثل پادکست مصاحبهای، پادکست تکنفره و از این دست موارد که سعی دارند در قالب این دستهبندیهای کلی دیدی به پادکست و پادکستسازی بدهد. اما همه اینها توصیفاتی فنی از یک تکنولوژی است و به گمان من شناختی کاربردی به مخاطبان پادکست ارائه نمیکند. سوالاتی که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید مثل اینکه چرا من باید از پادکست استفاده کنم؟ چه چیزی در پادکست هست که در سایر روشهای ارسال محتوا نیست؟ و چه نیازی باعث بوجود آمدن این تکنولوژی شده است؟
اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم و ببینیم چرا و چگونه پادکست بوجود آمد یا به عبارتی دیگر چه نیازی سبب شد پادکست به عنوان روشی برای ارسال محتوا مورد استفاده قرار بگیرد. تکنولوژی پادکست حاصل تغییر و پیشرفت در تکنولوژی قدیمیتری بود به نام RSS. زمانی که تعداد وبسایتها و وبلاگها محدود باشد مراجعه هر روزه یا دورهای به این وبسایتها برای اینکه متوجه شویم مطلب جدیدی انتشار دادهاند یا خیر کار سختی نبود اما با گسترش اینترنت و افزایش تعداد سایتها و وبلاگهایی که مورد علاقه ما هستند، مراجعه هر روزه جهت اطلاع از بروزرسانی آنها، ما را دچار مشکلی جدی میکرد. RSS در پاسخ به این نیاز جدی اختراع شد تا به جای مراجعه هر روزهی ما، هر زمان که مطلب جدیدی در سایت یا وبلاگ قرار گرفت برای ما فرستاده شود، به همین منظور ابزارهایی ساخته شده که به طور کلی فیدخوان نامیده میشدند تا با افزودن فید یا RSS سایت مربوطه محتوی سایت برای ما قابل دیدن و خواندن باشد. اوایل که محتوا تنها شامل متن و تصویر میشد، RSS نیازهای کاربران را برطرف میکرد اما با ورود صوت و ویدئو به اینترنت و نیاز بلاگرها به RSSای که توانایی ارسال فایل صوتی را به وبلاگهای صوتی (Audio Blog) میداد، نیاز به تغییر در RSS احساس شد.
پس جای تعجب نیست که اولین موارد استفاده از این تکنولوژی توسط بلاگرها صورت گرفته باشد چرا که این تکنولوژی در پاسخ به نیاز این یخش از جامعه توسعه پیدا کرده بود. بعدها با ورود و توجه اپل به این تکنولوژی و اختراع واژه پادکست توسط بن همسرلی در روزنامه گاردین، این روش ارسال محتوا در اینترنت شخصیت پیدا کرد.
این مقدمه کوتاه به ما نشان میدهد که پادکست در پاسخ به نیاز بلاگرهای صوتی یا Audioblogger ها بوجود آمد، یعنی اگر دنبال چرایی وجود پادکست هستیم، ابتدا باید چرایی نیاز بلاگنویسی را مورد توجه قرار دهیم. تا قبل از ظهور اینترنت، تولید محتوا در انحصار روزنامهها، مجلات، کتابها و رادیو و تلویزیون بود، اما با ظهور اینترنت این انحصار شکسته شد و ما شاهد دموکراتیزه شدن تولید محتوا بودیم. وبلاگ جوابی بود به نیاز انسان جهت نشر افکار، ایدهها، حالات و احساسات. نوشتههایی که به دلیل ساده و سطحی بودن یا تناقض با عرف جامعه یا دلایل سیاسی و مذهبی جایی برای نشر آنها در جریان اصلی تولید محتوا وجود نداشت، راه خود را به وبلاگها باز کردند تا در معرض دید عموم قرار گیرند.
وبلاگ نویسی مشابه نیازی بود که نویسنده به نوشتن داشت و همانطور که ما شاهد رد شدن بسیاری از رمانهای درجه یک توسط ناشران بودیم، اینکار باعث میشد نویسنده بدون نیاز به ناشر مستقیم با مخاطب در ارتباط باشد یا روزنامهنگار بدون نیاز به اجازه سردبیر، مقاله آوانگارد خود را در معرض دیده شدن و خوانده شدن قرار بدهد. اما این نیاز محدود به نوشتن نبود و برای بعضی صحبت کردن بسیار راحتتر و در دسترستر از متن مکتوب بود چرا که مزایایی هم داشت، اول اینکه در متن مکتوب لحن گوینده به سختی قابل تشخیص است و در ثانی حرف زدن برای همه چه سواد داشته باشند یا نه در دسترس است.
از اینها میشود اینطور نتیجه گرفت که پادکست پاسخی است به نیاز اشتراک محتوایی که جایی در جریان اصلی تولید و انتشار محتوا ندارد و نیاز انسان است به حرف زدن، قصه گفتن و بیان غیررسمی از آنچه که میخواهیم به اشتراک بگذاریم. در نتیجه نزدیکترین ارتباط محتوایی بین پادکست و سایر روشهای تولید محتوا، وبلاگنویسی است، از دیدگاه من پادکست وبلاگی است که به صورت صوتی منتشر میشود و اگر بخواهیم نقدی روی پادکستها داشته باشیم باید این نقد در چارچوب این تعریف صورت گیرد.
در حالیکه با تعاریف فعلی یعنی تعریف پادکست به عنوان رادیوی اینترنتی، چارچوب بحث تغییر میکند. رادیو یکی از اعضای جریان اصلی تولید و پخش محتواست، مثل تلویزیون و روزنامه. همانطور که خبرنگار حرفهای بودن و یا مجری حرفهای بودن در تلویزیون و روزنامه مهم است، در رادیو نیز گوینده خوبی بودن مهم است. محتوا عموما چیزی است خارج از دستان گوینده و وظیفه گوینده بیان حرفهای محتوایی است که برای برنامه تولید شده است. گرچه اشتیاق فراوانی در سمت پادکسترها وجود دارد که به کیفیت فنی برنامههای رادیویی دست پیدا کنند که به نظر من ناشی از عدم تعریف صحیح پادکست نزد خودشان است، اینکار عملا در حال حاضر مقدور نیست. برای رسیدن به چنین کیفیتی لازم است از تجهیزات رادیویی مثل استودیو، میز ضبط صدا، تدوین، گوینده حرفهای و … استفاده کرد که هزینه تولید پادکست را افزایش میدهد و این با ذات در دسترس بودن تولید پادکست برای همه همخوان نیست. در ضمن انجام اینکار مستلزم فیلتری حداقلی بر روی محتوای ارائه شده است، یعنی اگر تصمیم به استفاده از این تجهیزات باشد، ارائه دهندگان این تجهیزات حداقلی از رعایت عرف را مدنظر قرار میدهند که این رعایت حداقلی اگر از موضع دیگران نه فقط خودسانسوری اتفاق بیفتد تفاوت چندانی با جریان اصلی تولید و نشر محتوا نخواهد داشت.
همانطور که وبلاگ ما را با نگاههای متفاوت، ایدههای جذاب و نوشتار غیررسمی آشنا کرد، پادکست هم ما را با ایدههایی جذاب، نگاههایی متفاوت و صداهایی جدید آشنا میکند. پادکست نیاز گوینده به حرف زدن از موضوعاتی است که دوست دارد دربارهاشان حرف بزند. گرچه در میان تمام اقشار تولید کننده محتوا کسانی هستند که نیاز بازار را میسنجند و سعی میکنند از چیزهایی بگویند که کمتر کسی دربارهاشان حرف زده است اما پادکست در حال حاضر عرصهای است برای بروز و ظهور استعدادهایی که جایی در گفتمان رسمی و جریان اصلی تولید محتوا ندارند و نزدیک کردن این تکنولوژی به رادیو هم از طرف پادکسترها و هم از طرف شنوندگان این رسانه و درخواست برای ارائه کیفیتی در حد رادیو خفه کردن استعدادهای قابل رشد و بروز و در نتیجه به انحراف کشاندن و نابودی این رسانه نوپا است.
اینکه در متن مکتوب لحن گوینده به سختی قابل تشخیص است، کاملاً صحیح.
به دنبال تایید نظر شما می گویم متن های مکتوبی که به سادگی(و نه به سختی) دارای لحن قابل تشخیص باشند، شاهکار های ادبیات هستند.
اجرای لحن روی کاغذ، کار هر کس نیست.